به گزارش خبرنگار فرهنگ دفاعپرس، کتاب «نَمیری دُختر» یکی از آندست کتابهای ژانر سفرنامه و روایتی طنز از سفر ۶۰ دختر نوجوان و جوان به گلزار شهدای کرمان و زیارت مزار شهید «قاسم سلیمانی» است که به قلم «محدثه قاسمپور» در ۱۰۴ صفحه توسط انتشارات «شهید کاظمی» در سال ۱۴۰۳ منتشر شد.
«محدثه قاسمپور» نویسنده این کتاب در گفتوگو با خبرنگار فرهنگ دفاعپرس، اظهار داشت: کتاب «نَمیری دُختر» سومین کتابی است که از من چاپ شده است. اولین کتابم با عنوان «پشت پرچم قرمز» توسط انتشارات «سفیر اردهال» منتشر شد که دلنوشتههای سفر اربعین بود و دومین کتابم، رمانی است با عنوان «شب آبستن» که توسط نشر «صاد» منتشر شده است.
وی در مورد کتاب «نَمیری دُختر» گفت: کتاب «نَمیری دُختر» خاطرات سفر ۶۰ دختر نوجوان از کرج و تهران به کرمان در سال ۱۴۰۱ برای زیارت مزار حاج قاسم سلیمانی است. از آنجایی که این کتاب برای نوجوانان نوشته شده، بیشتر روایتهای آن بهصورت طنز است.
نویسنده کتاب «نَمیری دُختر» افزود: من برای ساخت فیلم مستند این اردو به این سفر دعوت شده بودم، اما بهخاطر شرایط جسمی و روحی، خیلی علاقهای نداشتم به این سفر بروم، اما زمانی که وارد این سفر شدم، دائم پرسشی در ذهنم ایجاد میشد که «فرق میان «مُرده» با «شهید» چیست؟» چه تفاوتی میان این دو مفهوم وجود دارد؟ برای همین برگههای خاطره میان دختران نوجوان پخش کردم تا از آنها بپرسم که هدف آنها که به این سفر آمدهاند، چه بوده است؟ آیا اصلاً میدانند تفاوت میان «مُرده» و «شهید» چیست؟!
وی با اشاره به اینکه این کتاب بیشتر حول محور شهادت و حاج قاسم است، ادامه داد: من به آنها نگفته بودم که هدف من از پخش این خاطرات و برگهها چیست، اما هر کدام از برگهها که بازمیگشتند، انگار جواب سؤال من بودند و من در کتاب این نخهای تسبیح را به زبان طنز با هم تلفیق کردم و در پایان به یک نتیجهای رسیدم.
قاسمپور در مورد شروع و پایان کتاب گفت: شروع کتاب من از آغاز این سفر است و آنجایی که به من میگویند که باید برای ساخت مستند بیایی. فصلهای بعد نیز اشاره به رفتن و ماجراهایی دارد که در راه اتفاق میافتند و ماجرای رسیدن به مقصد و اتفاقات سفر است. پایان کتاب هم بازگشت من به خانه است؛ درواقع کتاب از خانه آغاز میشود و در خانه تمام میشود.
برشی از متن کتاب به شرح زیر است:
«هیچوقت نشنیده بودم که حاج قاسم جایی یا از چیزی ترسیده باشد، حتی اسم کتابی که از نوشتههای خودش چاپ شده هم «از چیزی نمیترسیدم» است، ولی لابهلای جملههای آن نامه قشنگ حاج قاسم از ترسش برای حسین پورجعفری نوشته بود: «حسین میدانی چه وضعی دارم و آگاهی بر غم و اندوه درونم. میدانی چقدر به دعایت نیازمندم. خوب میدانی چقدر هراسناکم و ترس همه وجودم را فراگرفته است و لحظهای رهایم نمیکند. اما نه ترس از دشمن و نه از نداشتن، نه ترس از مقام و مکان. تو میدانی! چون پارهای از وجودم بودی. ترس من از چگونه رفتن است، تو آگاهی به همه اسرارم!»
حاج قاسم از شهید نشدن میترسید. مگر شهادت با مرگ چه فرقی داشت؟...»
انتهای پیام/ 118