شرح دعای سحر/۴

قلب مومن جایگاه خداوند است

امام خمینی (ره) در تفسیر دعای سحر می‌فرمایند: قلب اولیای خدا و سالکان آینه‌ تجلیات حق و جایگاه ظهور اوست، چنانچه خداوند فرموده است: «‏‏‎‏ای موسی، زمین و آسمان گنجایش مرا ندارند، اما قلب بنده مؤمنم گنجایش مرا دارد»‏‏
کد خبر: ۷۲۷۷۲۴
تاریخ انتشار: ۱۵ اسفند ۱۴۰۳ - ۰۳:۲۱ - 05March 2025

به گزارش خبرنگار فرهنگ دفاع‌پرس، امام خمینی (ره) نه تنها در قامت یک رهبری سیاسی بی‌نظیر و اثرگذار است که در کسوت استاد و معلم دین نیز یگانه است. نام امام خمینی در کنار نام‌های بزرگی شیخ کلینی، شیخ طوسی، میرداماد، میرفندرسکی، ملاصدرا، علامه مجلسی و... نامی ممتاز و برجسته است. امام راحل (ره) در علم تفسیر، اخلاق و فلسفه فردی مبرز است و شاهد این مدعا آثاری است که ایشان در حوزه‌های مختلف به نگارش درآورده‌اند. یکی از این آثار ماندگار و مبارک کتاب «شرح دعای سحر» است که خود می‌تواند محل بحث و نظر‌های مختلف باشد و اهل فن می‌توانند شرح‌ها و حاشیه‌های مختلفی بر این کتاب بنویسند. امام خمینی (ره) این کتاب را سال ۱۳۰۷ و در سن ۲۷ سالگی و به زبان عربی تالیف کرد و «سید احمد فهری زنجانی» آن را به فارسی ترجمه کرده است.

قلب مومن جایگاه خداوند است

دعا نعمت بزرگ خدا بر بندگان

دعا‌هایی که از خزائن وحی به ما رسیده از بزرگ‌ترین نعمت‌های خداوند بر بندگان است؛ زیرا این دعا‌ها پیوند معنوی میان خالق و مخلوق وسیله ورود به دژ محکم خداوند و عامل تمسک به عروه‌الوثقی و حبل‌المتین هستند؛ اما روشن است که رسیدن به این مقصد والا جز به‌قدر توان آدمی در توجه به معنای ادعیه و قدرت او در فهم اسرار و حقیقت آنها ممکن نیست. 

در این میان، من دعای مشهور مباهله را از دعا‌هایی یافتم که قدرش بسی جلیل و منزلتش بسی رفیع است، زیرا مشتمل بر صفات حسنای الهی و امثال علیای ربوبی است و اسم اعظم و تجلی اتم اقدم پروردگار در آن آمده است؛ پس خواستم آن را از بعض جهات، به مقدار استعداد خویش شرح دهم.

شرح «اللهم انّی اسئلک من جمالک بأجمله و کلّ جمالک جمیل. ‏اللهم انّی اسئلک بجمالک کلّه» ‏«اللهم إنّی اسئلک من جلالک بأجلّه و کلّ جلالک جلیل. ‏اللهم انّی اسئلک بجلالک کلّه»
‏‏

بارالها، از تو درخواست می‌کنم به جمیل‌ترین جمالت حال‌آنکه همه جمال تو جمیل است. پروردگارا، از تو درخواست می‌کنم به همه جمالت. ‏
‏‏بارالها، از تو درخواست می‌کنم به جلیل‌ترین جلالت و همه جلال تو جلیل است. ‏ پروردگارا، از تو درخواست می‌کنم به همه جلالت. ‏

‎ بدان،‌ ای عزیز که وجود هرچه بسیط‌تر و به وحدت نزدیک‌تر باشد شمولش بر کثرات بیشتر و احاطه‌اش بر امور متضاد کامل‌تر است. اموری که در عالم زمان متفرق هستند در عالم دهر مجتمع هستند و چیز‌هایی که در ظرف خارج با هم متضادند در ظرف ذهن با هم هماهنگ هستند. اموری که در نشئه اول متفاوت‌اند در نشئه آخرت با هم متفق هستند و این به سبب وسیع بودن ظرف‌ها و نزدیکی آنها به عالم وحدت و بساطت است. شنیدم یکی از ارباب معرفت، می‌فرمود: «‏‏جرعه‌ای آب در بهشت شامل همه لذت‌ها، اعم از شنیدنی‌ها انواع موسیقی و نغمه‌های مختلف و دیدنی‌ها لذت‌های حاصل از دیدار صورت‌های نیکو و دیگر شکل‌ها و رنگ‌ها است. سایر حواس هم بر همین قیاس هستند و لذت‌های هر یک به‌طور جداگانه و متمایز از دیگر حواس درک می‌شوند و این به سبب حکومت نشئه خیال و بروز سلطنت آن است» ‏‎‏‎‎‏‎‏‎‏

نیز شنیدم که یکی از اهل نظر، می‌گفت: ‏‏ «‏‏مقتضای تجسم ملکات و بروز آنها در نشئه آخرت آن است که برخی از مردم با صورت‌های متفاوت مبعوث شوند و در آن واحد به شکل خوک و موش و سگ و دیگر شکل‌ها در بیایند» ‏‏. ‏‏ روشن است که سبب این امر وسعت ظرف و نزدیکی آن به عالم وحدت و تجرد و برکناری آن از تزاحم عالم طبیعت و هیولاست. ‏
‏‏پس حقیقت وجود ـ که مجرد از جمیع تعلقات شش‌گانه است ـ از تعلق خلق و تجرد امر نیز منزه است، زیرا بسیط الحقیقه و عین وحدت و نور بدون آمیختگی با ظلمت عدم و کدورت نقص است. پس همه اشیاء است درعین‌حال که هیچ‌یک از آنها نیست. ‏
‏‏

پس صفات متقابل در حضرت حقیقت بسیط وجود واحدی دارند که از کثرت عینی و علمی پاک و از تعین خارجی و ذهنی منزه است. پروردگار در ظهور خود بطون و در بطونش ظهور و در رحمتش غضب و در غضبش رحمت است. پس آن حقیقت لطیف و قاهر و ضار و نافع است. از امیرالمؤمنین (ع)، نقل است که فرمود:‏ «‏‏‏‏پیراسته است خداوندی که در شدت نقمتش رحمت خود را بر اولیائش گسترانیده و در وسعت رحمتش سختی و فشار را بر دشمنانش شدت بخشیده‏‎ ‎‏است‏‏.»
‏‏

خدای متعال به حسب مقام الهیت دربردارنده صفات متقابل مانند رحمت و غضب و بطون و ظهور و اولیت و آخریت و خشم و رضاست. پس خلیفه او انسان نیز به سبب نزدیکی به حضرت حق و نزدیکی به عالم وحدت و بساطت و آفریده دو دست لطف و قهر خداوند بودن مانند کسی است که او را خلیفه خود قرار داده و پس، دربردارنده صفات ‏‎متقابل است. به‌موجب همین، حق‌تعالی به ابلیس اعتراض کرد که «‏‏چه چیز تو را از سجده بر آنچه با دو دست خود آفریدم بازداشت؟ ‏‏» یعنی چرا تو با این‌که آفریده یکدست هستی از سجده بر آفریده دو دست من سرباز ‏‎‎‏‌زدی؟ ‏
‏‏

حاصل آن‌که هر صفتی که به لطف تعلق داشته باشد صفت جمال است و هر صفتی که به قهر تعلق داشته باشد از صفات جلال، پس ظهور عالم و نورانیت و درخشندگی‌اش از جمال است و مقهور شدنش در تابش نور حق و سلطه کبریایی و عظمت خداوند از جلال. ظهور جلال به جمال است و اختفای جمال به جلال:‏ جمالت در همه حقایق جاری است و جز جلالت حجاب و پوششی ندارد‏.
‏‏

هر نوع انس و خلوت و صحبتی از جمال است و هر نوع سرگشتگی و هیبت و وحشتی از جلال. ازاین‌رو، اگر پروردگار بر قلب سالک با لطف و مؤانست تجلی کند، او باید صفت جمال را متذکر شود و بگوید: «‏و اگر با قهر و عظمت و کبریا و سلطنت بر او تجلی کند، باید صفت جلال را یادآور شود و عرضه بدارد: «‏اللهم انی اسئلک من جلالک باجلّه‏‏». ‏
‏‏

رهروان طریق الله و مهاجران به سوی او و طواف کنندگان حریم کبریایی‌اش حال‌ها و وقت‌ها و واردات و مشاهدات و خطورات و اتصالاتی دارند. محبوب و معشوقشان نیز تجلی‌ها و ظهور‌ها و لطف‌ها و کرامت‌ها و اشاره‌ها و جذبه‌ها و جذوه‌هایی دارد و در هر زمانی و حالی، به فراخور حالشان بر آنها تجلی می‌کند. از آنجاکه گاهی این تجلیات برخلاف ترتیب و تنظیم است ـ مثلا، تجلی اول لطف و تجلی دوم قهر است و تجلی سوم لطف ـ گاه کلمات و فراز‌های ادعیه نیز برخلاف ترتیب واقع می‌شوند؛ زیرا ظاهر عنوان ‏‎باطن و دنیا مربوط به آخرت است. ‏
‏‏

لمعه، «بارقه‌ای از نور»
‏‏

قلب اولیای خدا و سالکان آینه تجلیات حق و جایگاه ظهور اوست، چنانچه خداوند فرموده است: «‏‏‎‏ای موسی، زمین و آسمان گنجایش مرا ندارند، اما قلب بنده مؤمنم گنجایش مرا دارد» ‏‏؛ اما قلب‌ها از حیث بروز تجلیات الهی در آنها متفاوت هستند؛ یعنی گاه، قلب قلبِ عشقی و ذوقی است که پروردگار در آن به جمال و حسن و بهاء تجلی می‌کند و گاه، قلب خوفی است که پروردگار به جلال و عظمت و کبریا و هیبت در آن تجلی می‌فرماید و گاه، قلب عشقی ـ خوفی است که پروردگار به جمال و جلال و صفات متقابل یا به اسم جامع اعظم در آن تجلی می‌فرماید که البته مقام اخیر به پیامبر خاتم و اوصیای ایشان (ع)، اختصاص دارد. ازاین‌رو، محی‌الدین عربی‏‎‏‎‏‎‏ حکمت آن حضرت را به فردیت اختصاص داده است، زیرا مقام جمعیت الهیه ـ برخلاف دیگر اولیاء ـ منحصر به آن حضرت بوده است. ‏

‏‏خداوند بر هر یک از اولیاء خود نیز به اسمی که با حال او تناسب دارد تجلی می‌فرماید؛ مثلا، بر شیخ الانبیاء والمرسلین حضرت ابراهیم (ع)، به صفت جلال تجلی فرمود. استغراق آن حضرت در بحر عشق الهی و شیفتگی او به نور جمال خداوندی باعث شد که پروردگار از ورای جلال به جمال تجلی کند. به همین سبب بود که حضرت به خلّت و دوستی حق‌تعالی اختصاص یافت ‏‎و خلیل نام گرفت و حکمت ایشان حکمت مهیمیت شد.

خداوند بر حضرت یحیی (ع)، هم که قلبش خاضع و خاشع و در حال قبض بود به صفت جلال که شامل عظمت و کبریا و قهر و سلطنت بود تجلی فرمود و حکمت وی به جلال اختصاص یافت‏‎‏‎‏‎‏. البته، گاه نیز خداوند به جمال خود تجلی می‌فرمود، چنان‌که بر حضرت عیسی (ع). به همین سبب هم بود که وقتی حضرت یحیی (ع)، ایشان را خندان دید و با عتاب بر او اعتراض کرد که «‏‏گویا آن جناب خود را از مکر و عذاب خدا در امان یافته است؟» ‏‏ عیسی (ع)، پاسخش داد: «‏‏آن حضرت از فضل و رحمت حق ناامید شده است؟» ‏‏ آنگاه، به آن دو بزرگوار وحی شد که «‏‏محبوب‌ترین شما نزد من کسی است که به من خوش‌گمان‌تر باشد‏‏». ‏
‏‏

پس خداوند بر حضرت یحیی (ع)، به مناسبت حالت قلب و نشئه خاصش به قهر و سلطنت تجلی فرموده و بر حضرت عیسی (ع)، به مقتضای نشئه و مقامش به لطف و رحمت تجلی فرموده بود، برای همین، هر یک از آن دو بزرگوار آن پاسخ‌ها را دادند؛ اما وحی خدای متعال درباره این‌که محبوب‌ترین شما کسی است که حسن ظن بیشتری به من داشته باشد، به مناسبت تقدم رحمت بر غضب و تجلی ابتدایی محبت الهی در مظاهر جمال است، چنان‌که در روایات آمده است: «‏‏یا من سبقت رحمته غضبه‏‎‏‎‏‎‏؛ ‏‏ ‏‏ای آن‌که رحمتش بر غضبش پیشی گرفته». ‏

‎‏آنچه گفتیم در همه قسمت‌های دعا مشترک است، هرچند بخش‌هایی از آن با مقام اول تناسب بیشتری دارد و برخی قسمت‌ها شایسته مقام دوم است؛ اما آنچه به این فقره از دعا اختصاص دارد این است که بهاء به معنی زیبایی است و زیبایی عبارت از وجود است. پس همه خیر‌ها و زیبایی‌ها و حسن‌ها و روشنی‌ها از برکات وجود است تا جایی که گفته‌اند این مسئله وجود خیر و زیبایی است از بدیهیات است‏‎‏‎‏‎‏‎‏. پس وجود تماما حسن و زیبایی و نور و روشنایی است و پس هرچه وجود قوی‌تر باشد زیبایی تمام‌تر و نورانی‌تر خواهد بود. 

هیولا پست‌ترین مرحله وجود و فعیلتش ناقص است، در نتیجه، خانه وحشت و تاریکی و کانون شر و سرچشمه پستی‌ها است و آسیاب نکوهش و کدورت به گرد آن می‌چرخد‏‎‏‎‏‎‏. هیولا به خاطر نقصان وجود و ضعف نورانیتش مانند زن نازیبایی است که از آشکار شدن زشتی‌اش بیمناک است؛ چنان‌که شیخ فرمود: «‏‏‏‏دنیا را به خاطر وقوعش در صف اراضی عقیم وجود و آخرین تنزلاتش اسفل السافلین خوانند‏‏». هرچند دنیا در نگاه اهل دنیا زیبا و لذت‌بخش است؛ «‏‏‏‏هر گروهی به آنچه در نزدش است شادمان است‏‏» ‏‏ ولی هنگامی‌که چیرگی آخرت ظهور کرد و حقیقت با زدودن حجاب از بصیرت قلب ظاهر شد و چشم‌ها از خواب غفلت بیدار شد و جان‌ها از گورستان جهالت برانگیخته شد، حال دنیا و سرانجام آن شناخته شده نکوهش و زشتی و تاریکی و وحشت آن آشکار می‌شود. از نبی اکرم (ع) روایت شده است که فرمود: ‏‎ «‏برخی از مردم به اشکالی محشور می‌شوند که میمون‌ها و خوک‌ها از آنان زیباترند‏‏». این کمال حیوانی و خیر چهارپا بودن و درندگی نیز از برکات وجود و خیرات و نور و زیبایی آن است. ‏

منبع: شرح دعای سحر امام خمینی (ره)

انتهای پیام/ 161

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار