سی و چهارمین جشنواره فیلم فجر از دریچه نقد/ 6

«دختر» بلاتکلیفی در میان دنیایی بدون داستان

«دختر» در کارنامه «رضا میرکریمی» اثری بدون هویت است که نه به جهان بینی کارگردان نزدیک است و نه حرفی برای گفتن دارد، این فیلم که در سی و چهارمین فیلم فجر به نمایش در آمد در هفت بخش نامزد دریافت جایزه بود در هیچ بخش اقبال دریافت جایزه رابه دست نیاورد.
کد خبر: ۷۳۱۳۳
تاریخ انتشار: ۱۶ اسفند ۱۳۹۴ - ۱۱:۲۱ - 06March 2016

«دختر» بلاتکلیفی در میان دنیایی بدون داستان

گروه فرهنگ و هنر دفاع پرس، رسول حسنی، به یقین باید گفت چند فیلم مهم سینمای ایران متعلق به  «رضا میرکریمی» است او از «کودک و سرباز» تا «دختر» مسیری روشن و قابل تحلیلی را پشت سر گذاشته است؛ حداقل میتوان لحن او را بازشناسی کرد.

فیلمی کوچک از فیلمسازی بزرگ

گذشته از فیلمهایی دیگر «رضا میرکریمی» که در جای خود واجد ارزشهای معنا شناختی هستند، دو فیلم «خیلی دور خیلی نزدیک» و «دختر» به دلیل ارتباط معنای هر دو اثر دارای اهمیتند. بخصوص اینکه موضوع بحث فیلم «دختر» آخرین ساخته «رضا میرکریمی» است.

این فیلم در ادامه کارنامه «میرکریمی» اثر ضعیفی محسوب میشود و آنقدر ناامید کننده است که باید گفت کاش این فیلم را کس دیگری میساخت.

در هر دو فیلمی که نامشان رفت با قصهای مشابه روبه روایم؛ پدری که به واسطه مشغله و نوع نگرشش از فرزندش فاصله گرفته و این باعث فاصله میان آنها شده، حالا پدر بر اثر اتفاقی راهی سفری میشود تا پسر یا دختر از دست رفتهاش را بیابد.

نگاهی مبتنی بر کهن الگوها

نکته مهمی که سبب شده تا «خیلی دور، خیلی نزدیک» به مراتب ارزشمندتر باشد نوع نگاه «میرکریمی» به داستانی است که در فیلمش روایت میکند. در این فیلم همه چیز درست سر جای خود قرار دارد و این مسئله از این جهت شکل درستی پیدا کرده که سنگ بنای فیلمنامه بر موضوع اسطورهای تقابل پدرـ پسر نهاده شده است.

پزشکی که متخصص مغز و اعصاب است در ارتباط زناشویی دچار مشکل شده و توان ارتباط با پسرش را هم ندارد یعنی فرصت این کار را ندارد. او در قلمرو امپراطوریش همه ابزار رفاه و آسایش را برای پسرش «سامان» فراهم کرده است. او متوجه میشود که تنها پسرش که در کهن الگوها نشانه تداوم هویت و داشتههایش محسوب میشود، مبتلا به تومور مغزی است و حالا دکتر محمود عالم راهی کویر میشود تا پسرش بیابد. اما هر چه پیش میرود از پسرش دورتر میشود. این معنا با ستارهها و سیارات واجد بار معنایی است هر چه احساس نزدیکی به ستاره میکنی به همان میزان از تو دور است.

تنیده شدن قطعههای داستان با مفاهیم فلسفی که با همه پیچیدگیشان به طرز هنرمندانهای ساده و قابل فهم ارائه شده و میشود راجع به آنها بدون هیچ گونه اطنابی حرف زد.

«دختر» فیلمی که داستان نمیگوید

در «دختر» با این دنیای پیچیده اما ساده طرف نیستیم؛ بدون تعارف اصلا با دنیایی طرف نیستیم. «دختر» داستانی ندارد که بتوان ان را مبنایی قرار داد تا با یک جهانبینی مواجه باشیم که بتوانیم آن تحلیل کرده، رد یا قبول کنیم.

سامان «خیلی دور، خیلی نزدیک» به دلیل دور شدن از پدرش به آسمانها پناه برده و به دل کویر زده، اما ستاره «دختر» فقط به خاطر اینکه جلوی پدرش بایستد و یک بار هم که شده برای خودش تصمیم بگیرد راهی تهران میشود تا در جشن خداحافظی دوستش شرکت کند.

نکتهای که زبان داستان فیلم را الکن میکند همین مورد است که دلیل ستاره آنقدر مهم نیست به تهران برود. گذشته از این تکلیف بیننده با آدمهای داستان روشن نیست. احمد عزیزی پدر ستاره برای نگران بودن در مورد دخترش محق نیست حداقل تا قبل از اینکه وارد زندگی خواهر احمد شویم چنین برمیآید اما بعد از آنکه زندگی فروپاشیده او را میبینیم به احمد محق را میدانیم.

خواهر احمد او را سرزنش میکند چرا این همه مراقب ستاره است و بعد گلایه میکند که چرا مراقبش نبوده یا چرا اشباهاتش را نمیبخشد. بیننده باید همسو با احمد باشد یا خلاف او حرکت کند. چرا باید داستان در شهر دیگری جریان داشته باشد آیا نمیتوانست در همین تهران داستانی این چنینی را روایت کرد. اینکه امروز بخواهیم تهران را نمادی از مدرنیته بدانیم کمی با ناآگاهی مواجه هستیم چرا که همه ابزاری که در تهران به عنوان ابزار شهر مدرن وجود دارد در شهرستان هم وجود دارد. بخصوص اینکه مقصد و مبدا سفر ارتباطی با مبانی داستان برفرض وجود آن ندارد.

اگر در «خیلی دور خیلی نزدیک» با تم سفر روبهرو هستیم به خاطر این است که ذات داستان این را میطلبید. این سفر برای باز یابی دکتر محمود عالم لازم بود. علاوه بر این ما از اوج مدرنیته و ازدحام ابزار سرمایه داری به قلب کویری میرویم که هیچکدام از این ابزار مدنیت کارساز نیست. تنهایی و استیصال دکتر عالم را کنار آن ماشین لوکسی که روحانی ده را به حیرت واداشته بود را به یاد بیاوریم.

همه این نشانهها است که «خیلی دور خیلی نزدیک» را به اثری تبدیل کرده که میشود بارها آن را دید و لایههای دیگری از آن را کشف کرد، درحالی که تحمل یک بار دیدن «دختر» هم ملال آور است. فیلم از نقطهای شروع میشود و باز به همان نقطه میرسد و با پایانی به شیوه «جدایی نادر از سیمین» به اتمام میرسد.

بلاتکلیفی با «دختر»

ما نمیدانیم که «دختر» در تقدیس خانواده است یا میخواهد الگوهای سنتی خانواده را نقد کند. جدای از داستانی که در این فیلم میبینیم، فرم این فیلم شوق برانگیز نیست بلکه چنان که در مورد داستان گفتم ناامیدانه است. این اثر یادآور تله فیلمهایی است که آخر هفته از تلویزیون پخش میشود حالا اینبار با کستی حرفهای تر.

اگر نه همان داستان همان فرم روایت همان ریتم و ... که در آن تله فیلمها دیدیم در «دختر» هم شاهدیم. چنین برمیآید که «میرکریمی» حوصله و دقت همیشگیاش را در ساخت کار آخرش به کار نبرده برای همین توان دیدن این فیلم کمی از حوصله خارج میشود.

«میرکریمی» آنقدر برای سینمای بیبنیه ما آبرو کسب کرده که بتوان با دیده اغماض به «دختر» نگاه کرد. اما این حسرت همچنان میماند که کاش این فیلمساز صاحب امضا یا به این سمت این فیلم نمیرفت یا با تامل بیشتری روی کارش متمرکز میشد.

نکته آخر اینکه در اردیبهشت سال 95 بخش بینالملل جشنواره فجر به دبیری «رضا میرکریمی» برگزار خواهد شد با نگاه حرفهای و قابل احترامی که از او سراغ داریم باید منتظر جشنوارهای تحسین برانگیز روبه باشیم.

نظر شما
پربیننده ها