گروه فرهنگ و هنر دفاع پرس، رسول حسنی، جشنواره فیلم فجر سالهاست که از جریان اصلی خود دور شده و به قول ابراهیم حاتمی کیا از این جشنواره فقط نام آن برای مان مانده و بهتر است نامی دیگر برای آن انتخاب کرد.
جشنواره فجر آن گونه که هست
در این سی و چهار سال برگزاری جشنواره به جز چند فیلم تبلیغاتی که در فرم و محتوا ضعفهای اساسی داشتند هیچ فیلمی در رابطه با مفاهیم انقلاب شده تولید نشد. سلایق مدیریتی و اختلافات و اعتراضات برگزارکنندگان و هنرمندان و نبود تعریف درست از یک جشنواره در سطح جهانی سبب بروز اشکالاتی شده که شاید به این راحتیها نتوان آن را درست کرد.
حذف بخشی و اضافه کردن بخش های دیگر و تعدد سیمرغ های اهدایی در رشته های گسترده، تمرکز لازم را از مسئولان جشنواره برای اداره آن سلب می کند.
جالب اینکه با تغییر رئیس جمهور که تغییر در مدیریت کلان کشور است اول از همه در سیاستهای فرهنگی دگرگونی ایجاد میشود که این به نفع فرهنگ نیست. سیستم فرهنگی ما از همین ناحیه ضربه میخورد. همه جشنوارههای فرهنگی و هنری کشور قربانی برخورد سلیقهای مدیرانی است که با تصمیم گیریهای دولت قبل از خود مخالف بودند.
این تغییر را بخصوص در جشنواره فیلم «فجر» شاهد هستیم. همیشه در غیر منتظره ترین حالت آثاری در جشنواره داوری و صاحب سیمرغ شدند که قرابت بیشتری با سیاستهای دولت روی کار داشته باشند، حتی اگر فیلم به لحاظ فرم حرفی برای گفتن نداشته باشد. «سیانور» شاهد مثال خوبی است بر این مدعا. این فیلم در شرایطی در میان نامزدها حضور نداشت که به لحاظ فیلمنامه یکی از بدیعترین و فرمال ترین فیلمنامههای یکی دو دهه اخیر بود.
از میان لیست نامزدها میشود دریافت هر فیلمی که عمق یاس آلودگیاش بیشتر بود لایق داوری است و هر فیلم انقلابی و سوال برانگیز و متعهدانه بیشتر سزاوار دیده نشدن است. «سیانور» به دلیل همین نگاه امیدوارانهاش محکوم به دیده نشدن شد.
بعد از سالها در «سیانور» شاهد قهرمان پروری درستی بودیم که ریشهای اسلامی ایرانی داشت، و البته ضد قهرمانی اینجایی هم قهرمانش را باور کردیم هم ضد قهرمانش را. مضاف بر این داستان کامل و پر از جزئیاتی داشتیم که روایت یک خطی هم نداشت. برای اولین بار بود که فلاشبک که سالهاست تاریخ انقضایش سررسیده در این فیلم وجه بارز دراماتیکی پیدا کرده است.
کنار گذاشته شدن « ابراهیم حاتمیکیا» هم از همین تغییر سیاستی که به آن اشاره شد نشات میگیرد. اظهارات صریح حاتمیکیا در مورد سیاستهای فرهنگی و نگاه نقادانهش در «بادیگارد» با طرح این مضمون که حفاظت از نظام از حفاظت شخص ارجحیت دارد، سبب شد که مدیران و داوران جشنواره فجر نام «ابراهیم حاتمیکیا» را نبینند.
البته از زاویه دید آنان «بادیگارد» مسئله مهمی را اشاره میکند که مذاق آنها خوش نمیآید. تفاوت قائل شدن بین حفاظت از از نظام و حفاظت از شخص دو نکته قابل تمایز چالش برانگیزی است که بسط آن در این نوشتار نیست.
جشنواره، تربیون نظام است و هنرمند باید خود را با آن تطبیق دهد
در همه جای دنیا فستیوالها بیش از آنکه هنری باشند در جهت سیاست های کلان کشور قدم برمیدارند و آنها هستند که برای شمایل جشنواره برنامه ریزی می کنند. فیلمهایی که در این جشنواره حضور پیدا می کنند باید همسو با اهداف و آرمانهای نظام باشند و داوریهای نهایی در مورد این فیلمها تاکید بیشتر بر همین سیاستها است.
منظور از نظام دولت نیست چرا که دولت خود در خدمت این نظام است. بلکه منظور آن است که آثار هنری ما در جهت اصل ولایت فقیه باید باشد و دولت باید برنامهریزی فرهنگیاش را با شخص رهبری هماهنگ کند.
این فیلمها قرار است دکترین نظام باشند و ورود هر فیلمی چه در بخش ملی و چه بین المللی در حکم تایید دولت به درون مایه فیلم است و اگر این فیلمها ساز مخالف با سیاستهای نظام بزنند قضیه یک بام و دو هوا است. چگونه میشود فیلمی به چرخه عرضه فرهنگی کشور وارد شود ولی در جهت تقبیح کشور باشد.
اگر جشنواره فجر دچار انحراف از خط انقلاب شده مدیران باید جوابگو باشند. چرا که آنها در طول این سالها می بایست فیلمسازان را جهت دهی میکردند. شاهد این مدعا که جشنواره فجر آن چیزی که باید باشد و نیست، گسست مفاهیم فیلمها با معیارهای انقلاب است.
گاهی این گسست تا جایی پیش می رود که علیه نظام تبدیل شده و فیلمساز می شود اپوزیسیون و ترک وطن میکند. جشنواره فجر هم باید خود را به استاندارهای جهانی برساند و هم اینکه محتوای خود را همسو با مفاهیم انقلاب قرار بدهد. این جشنواره سنگر مستحکمی است که گستردگیاش وسعت جهانی دارد و به همین مقدار میتواند نقشی موثر ایفا کند.
فیلمساز باید سیاستی هنرمندانه و هنری سیاسی داشته باشد
وقتی همه جای دنیا جشنوارهها در خدمت سیاسیتهای کشور برگزارکننده هستند چرا در ایران اینگونه نباشد. اشتباه فاحش هنرمندان در این است که خود را از مسائل سیاسی کشور کنار می کشند و ضعفها را بدون در نظر گرفتن عوامل سیاسیاش مطرح میکنند. این واژه سیاه نمایی که وارد ادبیات نقد شده از همین جا سرچشمه می گیرد.
سیاه نمایی یعنی همین که نقاط ضعف را بدون مسائل پیرامونش نقد کنیم. این نوع نقد جز تلخی و ناامیدی پیامدی ندارد. جشنواره فجر باید فیلمساز را به سمت سیاسی شدن پیش ببرد. مسئله ای که هنرمند در مقابلش گارد می گیرد و سیاسی ساختن را نوعی اهانت می داند؛ در حالی که مومن نمی تواند سیاسی نباشد و در این میان هنرمند مومن وظیفه ای سنگین تر دارد. هنرمند و مدیران فرهنگی باید به این نکته توجه داشته باشند که سیاسی بودن با سیاست زده بودن دو مقوله جداست
امسال هم قصه تولید و توقیف تکرار میشود
در سینمای دنیا خطوط قرمزی وجود دارد که فقط با آنچه که قانون ترسیم کرده ارتباط پیدا نمیکند. بلکه این خطوط را مردم برای سینماگر ترسیم میکنند. عدول ار این خطوط اهانت به مخاطب و ایجاد تنش برای اوست.
خطوط قرمز در ایران به دلیل سبقه طولانیاش در دین چه بسا پررنگتر از جاهای دیگر باشد. متاسفانه بعضی از کارگردانان بدون در نظر گرفتن این سایقه و هویت و پیشنه تاریخی و فرهنگی مخاطب به سمت ساخت آثاری می رود که هیچ حسنی ندارد.
فیلمی با هزینه گزاف تولید میشود و بعد از بیم عکس العمل مخاطب که ممکن است نسبت به فیلم نشان بدهند، توقیف میشود. معلوم نیست کدام فیلمها سال آینده به سرنوشت آثار توقیف شده دچار میشوند.
در خبرهای تقریبا دو ماه پیش آمده بود که فیلم سینمایی «خانه دختر» با حکم وزارت ارشاد برای همیشه توقیف شد. این خبر در نظر اول چندان اهمیتی ندارد چرا که ساختن و توقیف شدن دیگر رسم مالوف و بدیهی سینمای ایران شده است. اما چیزی که باعث شده تاب خودداری از نوشتن درباره این فیلم از دست برود این است که در این فیلم با موضوعی روبه رو شده ایم که حتی فکر کردن به آن غیر قابل تحمل است.
لبه سوم تیغی که بر علیه مخاطب است
ساخته شدن این فیلم مثل تیغ دو لبه است که از یک جهت مسئولین نظارت و ارزشیابی را زیر سوال می برد و از طرف دیگر فیلمساز را. و اگر فیلم به اکران در میآمد تیغ بران تری می شدعلیه مخاطب.
«شهرام شاه حسینی» چرا دست به ساختن چنین اثری زده است. و اصلا چرا وزارت محترم ارشاد که وظیفه اصلی اش صیانت از فرهنگ اسلامی و ایرانی است به اثری چنین مسوم و منحط پروانه ساخت داده است.
در کتاب «سی و شش وضعیت نمایشی» نوشته ژرژ پولتی به وضعیت به نام زنای با محارم پرداخته است. این کتاب فقط به بیان وضعیت های نمایشی در درامهای مهم تاریخ نمایش پرداخته و در کنار آن از تقابل بر سر دین، مذهب، ایثار در راه آرمان، قضاوت اشتباه، و پشیمانی و وضعیتهای دیگر نام برده شده است.
ما در این مقال فرض براین می گیریم فرهنگ ما فقط ایرانی است و برای چند لحظه اسلام را از آن حذف می کنیم در این صورت باز هم پرداختن به مسئله تجاوز به محارم در «خانه دختر» موضوعیتی نداشت.
حتی در هالیوود هم رفتن به سمت چنین بحثی تابو محسوب می شود.از این گذشته مطرح کردن آن در جامعه ایران که مردمش به اندازه کافی مشقت و درگیری دارند چه موضوعیتی دارد.
فشار روانی از بالا رفتن سن ازدواج و افزایش آمار طلاق و بیکاری و تنش های ناشی از تحریم که مردم ایران صبورانه تحمل می کنند با دیدن «خانه دختر» قرار است چه دردی از آنها دوا کند. آن هم دردی که اکثریت قریب به اتفاق جامعه به آن مبتلا نیستند.
اشاعه فحشا که اسلام شدیدا از آن نهی کرده فقط این نیست که آن را ترویج بدهی بلکه صحبت کردن راجع به قبح آن هم عمل قبیحی است. این درست که هنرمند باید طرح مسئله کند اما قبل از آن باید درست سوال را مطرح کند. باید ببیند که چند درصد جامعه آماری ایران قرار است مخاطب چنین سوالی باشن است.
غیرت ورزی به محارم برای مردم ایران خیلی هم از اسلامی بودن نشات نمی گیرد، بلکه اسلام آن را جهت داده است. در زمانه همین کلاه مخملی ها و جاهلها وقتی شب عروسی خواهرشان می رسد از شهر بیرون بیرون می رفتند تا در مجلسی نباشند که خواهرشان به خانه مردی میرود که تا دیروز نامحرم بوده است.
این عمل هم گرچه غیر قابل درک و ناپسند است اما عمق این فاصله با محارم را نشان میدهد. هنوز هم در خانوادههای سنتی برادری ساعد و بازوی خواهرش را ندیده است. زنده یاد مجتهدی تهرانی درباره حجاب صحبت می کردند و نکته ای را ذکر کردند که جای تامل دارد.
ایشان می گفتند در طول چند سالی که خواهرم در خانه ما بود کمتر پیش می آمد که من خواهرم را بدون روسری ببینم. با اینکه محرم بودیم ولی حدود را رعایت می کردیم. یک نکته در اکثر خانواده های دینی متعهد رعایت می شود و موضوع غیر قابل درکی نیست.
ادامه دارد