به گزارش خبرنگار دفاعپرس از مشهد، کتاب «از بیرجند تا چزابه گردان ۸۰۹» خاطرات خودنوشت فرمانده گروهان گردان ۸۰۹ امیر سرتیپ دوم ستاد «بهروز اکبری» است.
این کتاب توسط انتشارات «صریر» به سفارش ادارهکل حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس استان خراسان رضوی در شمارگان هزار نسخه و در ۲۳۰ صفحه به چاپ رسیده است.
در ادامه بخشی از کتاب «از بیرجند تا چزابه گردان ۸۰۹» میخوانید.
لشکر ۷۷ خراسان که در پنجم مهر ۱۳۶۰ عملیات ثامنالائمه علیهالسلام را در شرق کارون و شمال آبادان آغاز کرد، طی ۴۸ ساعت با پیروزی به پایان رساند.
رزمندگان، پیروزیهای خوبی در این عملیات به دست آوردند و مساحتی حدود دویست کیلومتر مربع از خاک عزیز ایران آزاد شد.
نیروهای دشمن به غرب رودخانه کارون رانده شدند و محاصره یک ساله شهر قهرمان آبادان، در تاریخ هفتم مهر ۱۳۶۰ شکسته شد. پس از عملیات، تعدادی از گردانهای لشکر ۷۷ در ساحل شرقی رودخانه کارون در حال پدافند بودند. گردانها مانع نفوذ دشمن از رودخانه به شهر آبادان شدند. رودخانه غیرقابل عبور کارون، خود مانع بزرگی بر سر راه دشمن محسوب میشد ولی بدون پدافند هم ممکن نبود و نباید دشمن زخم خورده را دست کم میگرفتیم.
«قرارگاه مقدمِ» نیروی زمینی در جنوب، تصمیم گرفت لشکر ۷۷ ثامنالائمه علیهالسلام را که به «لشکر پیروز» نامیده شد، به محل دیگری جابهجا کند. به همین منظور، تیپ ۴۰ سراب مأموریت یافت که ساحل رودخانه کارون از بخش دارخوین تا محل جدا شدن رودخانه بهمن شیر را از یگانهای لشکر ۷۷ تحویل بگیرد و پدافند کند.
درهمان روزها، سرهنگ ابراهیم ثابت به فرماندهان گروهان و روسای ارکان گردان دستور داد که برای شناسایی منطقۀ مأموریت آماده شویم.
ده نفر بودیم که با دو دستگاه خودروی جیپ از پادگان جراحی به منطقة آزاد شده ساحل شرقی کارون رفتیم.
محل مأموریت ما با شناسایی روزانه، تعیین و مسافت هر یگان با کیلومتر شمار خودروها مشخص شد. محل مأموریت گروهان من، بین آبادیهای «مارد» و «حفار» بود. هنوز آثار و علایم قطعاتی از پل و جادههای مواصلاتی دشمن دیده میشد. گردان ما که زودتر از بقیۀ یگانهای تیپ ۴۰ وارد منطقه شده بود، ابتدا تحت کنترل عملیاتی تیپ ۳۷ زرهی شیراز قرار گرفت تا تیپ ۴۰ به منطقه برسد و سپس به سازمان خود باز گردد.
بعد از آزادی منطقه، مهندسی لشکر ۷۷ با احداث خاکریزی بلند، تمامی ساحل رودخانه را به دژی مستحکم تبدیل کرد، اما به خاطر نزدیکی نیروهای پدافند دشمن در آن طرف رودخانه به راحتی، تیر مستقیم تیربار و آر. پی. جی ۷ دو نیروی متخاصم به یکدیگر برمیخورد؛ یعنی چنانچه کسی بیاحتیاطی میکرد و سرش را از خاکریز بالا میبرد، مورد اصابت تیر مستقیم دشمن قرار میگرفت.
گروهانهای پیاده گردان ۸۰۹ در طول ۲۴ ساعت، منطقة مسئولیت را از گردانهای ۱۳۴ و ۱۴۸ از تیپ سوم لشکر ۷۷ تحویل گرفتند و آنها به حوالی شادگان منتقل شدند. قبل از ترک منطقه، سرگرد صادقیزاده، فرمانده گردان ۱۳۴ و سرگرد رنجبر، فرمانده گردان ۱۴۸، فرماندهان ما را نسبت به مسائل منطقه توجیه کردند. من، هنوز تعدادی از فرماندهان آن گردانها را به خاطر دارم. ستوان ابوالفضل مزروعی و ستوان لاهوتی از گردان ۱۴۸، ستوان خانیفر، ستوان رحیمی و ستوان مدیرپور از گردان ۱۳۴ و خاطرات همکاری با آنها را به یاد میآورم.
وقتی که یگان ما به طور کامل در مواضع پدافندی ساحل کارون مستقر شد، من شخصاً تَکتَک سنگرهای دیدبانی و نگهبانی را بازدید کردم و همراه با فرماندهان دسته به طور جدی، راههای نفوذی دشمن را بررسی و سلاحهای اجتماعی را در جاهای مناسب مستقر کردیم. بیشتر سلاحها مثل خمپاره انداز ۸۲ م. م؛ و تیربارها را در همان مواضع گردان قبلی به کار بردیم. در آن جا من به سربازان گروهان، هشدار دادم که علاوه بر حفظ جان خود، از توجه به سطح رودخانه غافل نباشند، زیرا تیم گشتِ شبانه دشمن در تاریکی شب با قایقهای پارویی و بیسر و صدا از رودخانه عبور میکردند و به یگانهای ما ضربه میزدند. آنها جرئت نداشتند ضربهای را که لشکر ۷۷ به لشکر سوم زرهی عراق وارد کرده بود، تلافی کنند؛ با این همه، باید هوشیار میماندیم تا اتفاقی نیفتد.
تاریکی شب که فرا میرسید، آتش تیربارها و آر. پی. جیهای طرفین به سمت یکدیگر گشوده میشد. اگر چه جنگ بود، اما حرکت پرشتاب و درخشان گلولههای رسام و آر. پی. جی ۷ در شب، منظرهای جالب و دیدنی درست میکرد. از طرفی، گلولههای منوّر خمپارهانداز ۱۲۰ م. م؛ و ۸۲ م. م. بر زیبایی تصاویر شبهای شعلهور جنگ میافزود. قلمهای شعلهور موشکها و گلولههای متخاصم، سطح آب رودخانه را چند دقیقهای روشن میِکردند تا دیدبانها و نگهبانها مسیر و منطقة مسئولیت خود را کاملاً شناسایی و بررسی کنند. یکی از آفتهای منطقه عملیات، ورود گلوله خمپارهانداز ۶۰ م. م. بود که مثل اجل معلق، ناگهان و بیسر و صدا در کنار ما منفجر میشد و تلفات میگرفت.
گلولههای تیربار، آر. پی. جی ۷ و حتی تانک به خاطر خط سیر مستقیم، خطر کمتری دارد و با پناه گرفتن در سنگر یا پشت خاکریز معمولاً از اصابت گلوله محفوظ میماندیم، اما انواع خمپارهاندازها نوعی سلاح منحنیزن بودند که از آسمان به طرف زمین میآمدند و رزمنده را به سرعت، غافلگیر میکردند. گلوله خمپاره، مخصوصاً خمپارهانداز ۶۰ م. م. بیشترین تلفات را در برداشت. در طول پدافند در ساحل کارون، تعداد زیادی شهید و مجروح داشتیم که بیشتر این تلفات، بر اثر اصابت خمپارهاندازهای ۶۰ م. م؛ و گاهی هم به علت تیر مستقیم گرینوف بود.
اوّلین شهید جبهه شرق کارون را خوب به یاد دارم. سربازی به نام علی قاسمی شیری، اهل شیراز بود. او درجهداری وظیفه و مسئول گروه پیاده بود که هنگام انجام وظیفهاش به درجه شهادت نائل آمد. این درجهدار به علت لیاقت، شجاعت و کاردانی فراوانش، مورد توجه من قرار داشت. او نه تنها اولین شهید گروهان، بلکه اولین شهید گردان بود و به همین خاطر، نامهای برای پدرش فرستادم و قهرمانی و دلاوری او را ستودم. مسلماً هر روز در جبهه و هر ساعت برای ما اتفاقهایی میافتاد که خودش خاطره بود.
در پیچوخم رودخانه، گاهی نارنجک تفنگی هم به طرف ما میآمد و تلفات و ضایعاتی وارد میشد، اما خاطره تلخ شهید شدن جوانترها که مانند گلی پَرپَر میشدند تا چند روز از ذهنم بیرون نمیرفت. از دست دادن نزدیکترین همکار و سربازم تأثیر زیادی بر من داشت و تا مدتی روحیهام خراب بود.
حدود دو ماه در مواضع پدافندی شرق کارون بودیم و زمان مرخصیام فرا رسید. آن روزها، در انتظار تولد اولین فرزندم به سر میبردم. خیلی مشتاق بودم که هنگام تولدش در کنار همسرم باشم، اما زندگی ما نظامیها به خصوص موقع جنگ در اختیار خودمان نبود. همچنین، وسیلۀ ارتباطی قوی و فوری نیز وجود نداشت که بتوانیم هر روز از یکدیگر خبری داشته باشیم.
انتهای پیام/