روایتی از اولین عید نوروز در اسارت

بهار سال ۱۳۶۶ از راه می‌رسید و این اولین عید ما در اسارت بود. تا قبل از این عید، نوروز تداعی تعطیلی، شادمانی و خوشحالی بود، اما این عید برایمان تداعی غربت و غصه بود.
کد خبر: ۷۳۵۷۹۸
تاریخ انتشار: ۱۳ فروردين ۱۴۰۴ - ۰۳:۰۰ - 02April 2025

گروه استان‌های دفاع‌پرس‌- «حسینعلی قادری» آزاده دفاع مقدس؛ بهار سال ۱۳۶۶ از راه رسید با کوله‌باری از غم و غصه شهدا و غربت تکریت ۱۱، سال جدید تحویل شد. 

روایتی از اولین عید نوروز در اسارت

این اولین عید ما در اسارت بود. تا قبل از این عید نوروز تداعی تعطیلی و شادمانی و خوشحالی بود، اما این عید برایمان تداعی غربت و غصه بود.

وحشی‌گری و شکنجه بعثی‌ها تازه گل کرده بود. گویا می‌دانستند که نوروز برای ما ایام جشن و شادی است و می‌خواستند که شادی و جشن برای ما جایش را به زجر و غم و اندوه بدهد.

پس از گذشت ۲۵ روز از افتتاح اردوگاه، در حالیکه بچه‌ها با شدیدترین شکنجه‌های جسمی و روحی دست و پنجه نرم می‌کردند عید سال ۶۶ فرارسید.

زمستان سرد تکریت و کمبود پتو و لباس و گرسنگی و ضرب و شتم‌های گاه و بی‌گاه حس فکر کردن پیرامون عید را از بچه‌ها گرفته بود. اکثرا هم نمی‌دانستند لحظه تحویل سال چه ساعتی است.

صبح روز عید بچه‌هایی که دل و دماغی داشتند مخفیانه عید را به هم تبریک می‌گفتند. تجمع بیش از دو نفر و قدم زدن جمعی ممنوع بود.

صبح روز عید عدنان نگهبان خشن بعثی با سرو صدا دائم دستور می‌داد و امر و نهی می‌کرد، اشاره‌ای هم به عید نوروز کرد و گفت فکر می‌کنید حالا که عید شماست با شما کاری نداریم، پدرتان را در می‌آورم.

همه جا سکوت حکمفرما بود چنان جو رعب و وحشتی حاکم کرده بودند که کسی جرأت هیچگونه مخالفتی نداشت.

یکی از کار‌های روز عید سال ۶۶ این بود که بچه‌ها را مجبور کردند تا با کف دست به‌عنوان جارو، شن‌های سطح زمین را جارو کنند.

تنبیه بخاطر دعای عید نوروز!

 نوروز سال ۱۳۶۸ بچه‌های هنرمند با ذغال بر سر در آسایشگاه چهار، دعای معروف یا مُقلِّب القُلوبِ والابصَار. یا مُدَبِّرَالّلیلِ والنّهار. یا مُحَوِّلَ الحَولِ والاحوالِ. حَوِّل حَالَنا اِلی اَحسَنِ الحالِ را به زیبایی خطاطی کردند. 

فردا نگهبان عراقی وقتی این جمله‌ها را دید، آتش گرفت و با عصبانیت گفت: دیگر چه می. خواهید، می‌خورید و می‌خوابید. آب می‌دهیم. لباس می‌دهیم، آن وقت ما بدبخت‌ها زمستان و تابستان نگهبانی شما را می‌دهیم، باز می‌خواهید وضعتان بهتر شود؟! به بهانه این دعا تنبیه شدیم تا دیگر از خدا نخواهیم حالمان را بهتر از قبل کند! 

اما در سال‌های بعد وضعیت مقداری بهتر شد و توانستیم مراسم مختصری برای عید بگیریم، به همین خاطر دو سه هفته مانده به عید با حقوق مختصری که می‌دادند شکر می‌خریدیم و در روز عید، شربت (آب و شکر) در بین بچه‌ها توزیع می‌کردیم و همچنین با کمک آشپز‌ها مقداری از نان‌های سهمیه روزانه را برش زده و در روغن سرخ می‌کردیم و در شهد (آب شکر) قرار می‌دادیم و به‌عنوان شیرینی پخش می‌کردبم و عید را به هم تبریک می‌گفتیم بدون اینکه تجمعی برگزار شود.

انتهای پیام/

برچسب ها: آزادگان
نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار