گروه ساجد دفاعپرس: زیارت کربلا و بعد از آن، آزادی قدس، آرزو و آمال رزمندگان هشت سال دفاع مقدس بود و شعارهایی هم که در جبههها سر داده میشد؛ همگی رنگ و بوی کربلا و قدس را داشت؛ این را میتوان در وصیتنامههای شهدا نیز نگریست؛ از جمله شهید علیاکبر هنرمند که در وصیتنامه خود، از خدا خواسته بود تا در کربلا، به امامت امام خمینی (ره) نماز جماعت بخواند؛ آرزویی که اگرچه برای این شهید والامقام تحقق نیافت؛ اما به برکت او و دیگر شهیدان راه خدا، امروز کربلا میزبان بزرگترین رزمایش فرهنگی جهان تشیع در ایام اربعین حسینی است.
شهید علیاکبر هنرمند در وصیتنامه خود، با اشاره به اینکه امام امت فرمودهاند که شما بروید کربلا، ما هم به زودی پشت شما میآئیم و نماز جماعت در آنجا میخوانیم، تأکید کرده است: از خداوند میخواهم تا این سعادت را نصیب من بکند که در کربلای معلی به امامت حضرت امام خمینی نماز جماعت بخوانیم.
بسم الله الرحمن الرحیم
با نام خداوند منان که از وجودش به ما دمید و به ما جان داد و در موعد مقرر آن جان را که به صورت امانتی در ما بود، پس میگیرد و حال چه میماند؟ مطمئناً طرز استفاده از آن، خوب یا بدش متوجه خودمان میشود؛ وَأَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ، این آیهای است از هزاران آیه قرآن کریم که طرز صحیح استفاده از جان را نشان میدهند و میگوید تمام قوایتان را مجهز کنید برای مقابله با دشمنان، دشمنان که هستند؟ آیا فقط انسان میتواند دشمن باشد؛ بلکه نه، یکی از دشمنان هوای نفس میباشد که پیامبر عزیز اسلام (ص) مبارزه با آن را جهاد اکبر اعلام میکند و دشمن بعدی، انسانهای شرور هستند که به فرموده پیامبر اکرم (ص) مبارزه با آن، جهاد اصغر میباشد؛ و حالا نوبت به ما رسیده است و این جان را به صورت امانت از خداوند گرفتهایم و از آیههای قرآن مجید استمداد طلبیده و راه درست استفاده از آن را مییابیم و در فرصت کوتاهی که در این مدت کم عمر داریم، باید کار را تمام کنیم و حالا یکی از ما کار را به اتمام میرساند و هر موقع که باید جان را به جان آفرین تسلیم کند، این کار را انجام میدهد و هیچ نگرانی ندارد و یکی هم نیمهتمام و با نارحتی این کار را از روی بیمیلی انجام میدهد؛ در حالی که خود نمیخواهد.
خوب وقتی من خود را مینگرم، میبینم که هنوز کار را به اتمام نرساندهام؛ ولی شاید با شهادت کار به اتمام برسد و رسالت خود را انجام دهم و آنهم بستگی به مقبولیت از طرف خداوند کریم دارد؛ چون شاید خداوند خواسته که در چنین موقعیتی، من امانتش را پس بدهم؛ ولی هر چند سعی کردهام که در طول عمرم امانتدار خوبی باشم و اگر نتوانستهام، این از کوتاهی خودم میباشد.
سخنی با رهبرم دارم و آن این است که اگر تو نبودی و این کارت را که شروع کردی به اتمام نمیرساندی، معلوم نبود که وضع ما چه میشد و درچه راهی قدم برمیداشتیم و در چه راهی کشته میشدیم؟ ولی از کرامت خداوند بود که در این امر مهم ما را یاری کرد و از بیراهه رفتن ما جلوگیری کرد و یک مقداری هم باید ما همت کنیم. شکر میکنم خداوند حکیم را که به ما نعمت فزونی داد و یکی از آن نعمتها، رهبری دانا و عاقل میباشد که جز در وجود امام خمینی، در کس دیگری نیافتم و به حق فقط او شایستگی رهبری را دارد که خداوند به او طول عمر بیافزاید.
الان صبح یکشنبه میباشد و از خبری که دیروز شنبه شنیدم، هنوز لبخند بر لب دارم و در کنج خود میگنجم و آن خبری شادیآور این بود که امام امت فرمودهاند که شما بروید کربلا، ما هم به زودی پشت شما میآئیم و نماز جماعت در آنجا میخوانیم، که از خداوند میخواهم تا این سعادت را نصیب من بکند که در کربلای معلی به امامت حضرت امام خمینی نماز جماعت بخوانیم. انشاءالله.
و سخنی با مردم دارم که همیشه سعی کنید حق را با منطق بیابید؛ نه از روی لجبازی و آزار و اذیت؛ البته منظورم با مردمی است که یا مخالف هستند یا بیتفاوت؛ البته افراد بیتفاوت نه در جامعه و انظار عمومی؛ بلکه در پیش خداوند هم هیچ ارزشی ندارند و از منافقین هم بدتر میباشند؛ چون با سکوت خود به دشمنان کمک میکنند و بر پیکر مطهر اسلام ضربه وارد میآورند و اینها افرادی نادان میباشند که راه خود را نشناختهاند و افراد مخالف اگر با منطق باشند؛ چون به منطق اسلام حقیقی برخورند ۱۰۰ درصد از کار خود دست برمیدارند و جزو اسلام و مسلمین میشوند و اگر افرادی بیمنطق هستند که کاملا مشخص است.
ای امت امام من هم مثل دیگر شهیدان راه خدا میگویم که هیچگاه دست از اسلام و امام و انقلاب برندارید و مثل بقیه تا جان در بدن دارید، از آنها حمایت کنید و با عمل صالح خود و کار نیک و با زبان منطق دیگر نادانان و گمراهان را به راه راست هدایت کنید، خداوند یارتان باد. این بنده حقیر سعی کردهام که در تمام طول عمر خود، صالح و درستکار باشم و اگر اشکالی در کارم میباشد؛ که از خداوند طلب عفو مینمایم و میخواهم که گناهانم را ببخشاید. انشاءالله.
سخنی با خانوادهام؛
پدرم که وقتی با تو صحبت میکردم، واقعاً صفایی میکردم و وقتی که به رویت نگاه میکردم، خستگی و درستکاری از رویت میبارید؛ چون عمری را پای ما زحمت کشیدهای و قابل تشویق و تحسین هستی؛ چون اگر انسان درستی نبودی، ما به چنین راه خوبی نمیرفتیم و معلوم نبود که درچه منجلاب بدبختی بودم. هرچه را که از من خواستی، در حد توانم سعی کردم که انجام دهم و اگر انجام ندادم، اشتباه کردم و مرا خواهش میکنم ببخش و از تو یک چیزی میخواهم و آن خواندن نماز و دعا برای این بنده، و شما مادرم که همیشه وقتی از تو دور میشدم و مدتی تو را نمیدیدم، دلم میگرفت و شب و روز برایم به سختی میگذشت، واقعا خوشحال بودم که چنین مادر خوبی دارم که من در دامان او پرورش یافتم و در این راه درست قرار گرفتم، به فرموده پیغمبر گرامی (ص) بهشت زیر پای مادران است، این حرف واقعاً درست است؛ چون آن سختی که شما در راه بزرگ کردن و پرورش و تربیت صحیح ما کشیدید، واقعاً مستحق بهشت هستید. تو را به خدا اگر اذیت کردم یا نسبت به حرفهایت بیاهمیت بودم، مرا ببخش و برایم از خداوند بزرگ طلب عفو کن، خواهش میکنم در مراسم شهادت من از همه بخواهید که هیچکس سیاه نپوشد و خودت هم همینطور و خواهش میکنم که سعی کن تا جلوی مردم و نامحرمان گریه نکنی و در خفا این کار را بکن؛ چون من امانتی بودم از جانب خدا که به دست تو سپرده شدم و حالا به خداوند برگشتم. درست است که به همدیگر عادت کردهایم؛ ولی این قانون خداوند میباشد و اگر خداوند، بخواهد همدیگر را دوباره در آن دیار ملاقات خواهیم کرد. انشاءالله.
سخنی با خواهر و برادرانم دارم که من شما را بسیار دوست میداشتم و به خدا از دوری شما دلتنگ میشدم و اگر بدی در حق شما کردم، خواهش میکنم تو را به خدا مرا ببخشید که اشتباه کردم و اشتباه هم قابل گذشت میباشد. تو را به خدا در نبود من سیاه نپوشید و این را از همه به خصوص پدر و مادر بخواهید و جلوی دیگران گریه نکنید که روح من ناراحت خواهد شد. برای گناهان بنده طلب عفو کنید و سعی کنید که هر شب قبل از خواب، قرآن بخوانید و بهترین کاری که برای شادی روح من میتوانید انجام دهید، خواندن قرآن است و راه مرا تا سرحد جان ادامه بدهید که انشاءالله در آن دیار به دیدار هم خواهیم رسید.
سخن آخرم با همسرم میباشد که مدتی زیاد با هم نبودهایم و تا آمدیم بهتر همدیگر را درک کنیم، دست قضا ما را از هم جدا کرد و اگر بخواهد دوباره با هم دیداری ابدی خواهیم داشت. همسر عزیزم! تو واقعا خوب هستی و اینچنین زن فداکار و مهربان را من اصلا ندیدهام و خوشحال از این هستم که با تو ازدواج کردم، در این مدت کم زندگی مشترکمان، خوبیهایت را کاملاً احساس میکردم و وقتی اشتباهی از من سر میزد یا تو را اذیت میکردم، به خوبیت غبطه میخوردم و از کرده خود پشیمان میشدم. خوب من هم سعی میکردم تا به تو خوبی کنم و در عوض از تو درستی و پاکی میدیدم و در زندگی آن پاکی و صفایی را که در کنار تو داشتم را فراموش نمیکنم و امیدوارم که خداوند ما را با هم با امام حسین (ع) محشور کند. انشاءالله.
وصیتی هم به تو دارم که وارث من هستی و آن این است که در شهادت من در انظار گریه نکنی و سیاه نپوشی و خود را کنترل کنی، چون دشمنان قسمخورده اسلام در کوچکترین فرصت هستند تا از کمین خود بیرون آمده و ضربهای به اسلام وارد آورند، من هم وقتی از تو راضی میشوم که راه مرا ادامه دهی و محمد را در راهی که من رفتم، قرار بدهی و تربیت کنی، با وضو به او شیر بدهی، در جاهایی که بویی از اسلام نمیآید، او را نبری و خودت هم نروی. گوش او را به آیههای قرآن عادت دهی و بر زبانش سخنان پاک معصومین و خوب جاری سازی و چشمانش را از حرام بپوشانی و به حلال عادت دهی، قدمش را در راه اسلام قرار ده، وادار به حرکت کن و دستهایش را در راه ریشهکن کردن اذناب شیطان بهکار بیانداز و فکرش را در راه اسلام و پیشرفت آن قرار بده و خودت هم این کارها را بکن، و مرا با خواندن قرآن یاد کن، و روح مرا شاد کن. یک مقداری بدهی دارم که تو از آن باخبری، آنها را تمام و کمال بده، ۸۵ روز روزه قضا دارم که بگو تا برایم بگیرند. مقداری از دارائیم را در راه اسلام و انقلاب خرج کن و مقداری را که مربوط به خمس و زکات میشود را بده، دیگر چیزی به خاطرم نمیرسد و اگر در یاد تو هست، آنها را انجام بده.
التماس دعای خیر
۶۵/۹/۳۰