به گزارش خبرنگار دفاعپرس از گلستان،شهید«علیرضا کردافشاری» فرزند ابولقاسم و سکینه پورحسن در تاریخ ۱۳۳۹/۱/۱۴ در یک خانوادهای مذهبی و وضع مالی نه چندان خوب در شهر بندرگز دیده به جهان گشود.
علیرضا فرزند هشتم خانواده بود و شغل پدرش کارمند راه آهن بود و مادر به خانه داری مشغول بود. علیرضا در دوران کودکی پسری بازی گوش و دوست داشتنی بود و به کسی آزار نمیرساند، تا این که در سن هفت سالگی قدم در راه علم و دانش نهاد دوران تحصیل را در همان روستای زادگاهش ادامه داد و در رشتهی علوم تجربی دیپلم گرفت.
علیرضا اوقات فراقت خود را صرف رسیدگی به حیوانات میکرد و، چون این کار را بسیار دوست داشت. تا این که در سن نوزده سالگی به طور داوطلب به خدمت مقدس سربازی رفت، محل خدمتش کردستان بود.
بعد از اتمام سربازی به طور داوطلب چند باری به سوی جبهه روانه شد و بر اثر مجروحیت شدید و دو سه روز بیهوشی و بستری شدن در بیمارستان خانواده از رفتن او جلوگیری میکردند ولی علیرضا بعد از کمی بهبودی مشغول به کار در مخابرات شهرش شد تا اینکه بعد از یک ماه کار در مخابرات دوباره به طور پنهانی تصمیم رفتن به جبهه را گرفت و در نامهای از خانواده اش برای بی خبر رفتن او به جبهه عذر خواهی کرد و دلیل رفتنش را نذر بهبودی خود کرده بود.
خصوصیات اخلاقی شهید بسیار خاص بود و اهل رعایت بهداشت بود و اگر کوچکترین زخمی در بدن ایشان پیدا میشد به دکتر مراجعه میکرد.
عاشق خدا بود و همیشه هنگام نماز خواندن لباسهای خود را عوض میکرد و عطر ملایمی هم به خود میزد و معتقد بود برای صحبت کردن با خدای خویش باید ارزش و وقت کافی قائل بود و پیرو راه امام و بسیار ولایت مدار بود و مسائل دینی و شرعی را خیلی خوب رعایت میکرد و بسیار مهربان بود و به دوستان و آشنایان احترام میگذاشت.
بالاخره علیرضا کرد افشاری در تاریخ ۱۳۶۶/۲/۱ در منطقهی جنوب در عملیات نصر یک در محل بانه بر اثر ترکش به سینه و پای چپ در سن ۲۷ سالگی به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
وصیتنامه شهید:
بسم الله الرحمن الرحیم
به نام الله خالق جهان و به حق محمد (ص) خاتم پیغمبران و علی (ع) ولی خدا و مهدی (ع) مصلح جهانی و نایب او رهبر مستضعفین و در هم کوبنده مستکبرین امام خمینی بنیانگذار جمهوری اسلامی و به شهیدانی که در راه خدا قدم گذاردند و به درجه رفیع شهادت نایل شدند. حقانیت را در این یافتم که فقط خدای یگانه را بپرستم و اسلام که برترین و والاترین دینهاست دینم باشد و رهبرم را خمینی تا تحت رهبری وی بتوانم در راه الله برای اسلام عزیز خدمتی کرده باشم.
امیدوارم که خداوند منان این بنده حقیر و این جان ناقابل که جانم در دست اوست از این بنده حقیر خود قبول فرماید. مرا در جوار رحمت بیکرانش جا دهد. از گناهانم در گذرد و مرا بیامرزد.
از مادران و پدران این امت اسلامی و حزب الله تمنا مینمایم که فرزندان با اخلاق اسلامی تربیت نمایند و در راه خدا و اسلام همچون حضرت ابراهیم خلیل الله (ع) و هاجر که اسماعیلشان را به قربانگاه عشق و شهادت در راه خدا و برای رضای او بردهاند ایثار نمایند.
عرض کوچکی خدمت حزب الله بندرگز دارم که همچون گذشته در صحنه حاضر و ناظر باشید که این خواسته دشمن میباشد که شما را از صحنه مبارزه خارج نماید. به دشمن زبون و درمانده فرصت ندهید که دوباره جان تازه گرفته و تجدید قوا نماید.
از شما امت حزب الله این منطقه به عنوان یک فرد مسلمان میخواهم که از امر ولایت فقیه که در راس آن امام بزرگوارمان میباشند حمایت نمائید و قدر امام جمعه بندرگز حجت الاسلام حاج آقا ربانی را بدانید که وجود ایشان نعمتی است از طرف خداوند متعال برای این منطقه که خداوند ایشان را برای خدمت به اسلام و مسلمین حفظ و سلامت بدارد.
از پدر و مادر مهربانم و همچنین از خواهران و برادران میخواهم که اگر من شهید گشتم، برای من هیچ احساس دلتنگی ننمائید و به درگاه خداوند متعال شکرگزار باشید و نماز شکر به جای آورید.
با فریاد الله اکبر کاخهای ظلم و استبداد کافرین و مشرکین یعنی آمریکا و شوروی و اسرائیل و تمام ابر جنایتکاران شرق و غرب و مزدورانشان بخصوص مزدوران داخلی شان (منافقین) را بر سرشان ویران نمائید.
از خواهران مسلمان میخواهم که حجاب خود را حفظ نمایند. زیرا حجاب آنها کوبندهتر از خون من است. حجابشان تیری است بر قلب دشمنان اسلام.
در پایان از پدر و مادر و دوستان، خانواده، فامیل و همسایههای خود میخواهم که از خطاهائی که نسبت به ایشان نمودم در گذرند و از خدای متعال برای بنده طلب آمرزش و مغفرت نمایند.
سلامتی و طول عمر امام و همچنین سلامتی همگی شما به ویژه سلامتی و پیروزی نهایی رزمندگان اسلام علیه استکبار جهانی و مزدورانشان را از درگاه خداوند متعال و حجت بر حقش امام زمان (عج) تعالی خواهانم.
انتهای پیام /