به گزارش خبرنگار فرهنگ دفاعپرس، روزهای ابتدایی ماه ذیالقعده (اول تا هفتم ذیالقعده) بهعنوان «هفته حج» نامگذاری شده است. در اين هفته زائران بيتالله الحرام آمادگی نهایی برای اعزام به حج تمتع را پیدا کرده و به حج اعزام میشوند.
حج تمتع یکی از موارد فروع دین ما، مسلمانان است. در این سفر مسلمانانی از ملیتها و فرهنگهای گوناگون کنار هم بهدور از آنکه توجه کنند چه کسی کنارشان حضور دارد، خانه خدا را طواف میکنند، به مسائل اساسی دنیای اسلام توجه میکنند و اعمال حج را بهجای میآورند که این یکی از زیباترین مواردی است که میتواند اتحاد میان مسلمانان را بیشتر کند؛ چیزی که دشمنان را بیشتر از همه میآزارد.
بهمناسبت فرارسیدن هفته حج، به معرفی یکی از سفرنامههایی میپردازیم که با موضوع حج نوشته شدهاند. یکی از آنها کتاب «خسی در میقات» است که مرحوم «جلال آل احمد» آن را نوشته است. نکتهای که در مورد این کتاب وجود دارد، این است که آل احمد در سفرنامه خود با انتخاب جملاتی کوتاه سعی دارد حواشی سفر را هم به تصویر بکشد تا فهم و درک آن برای مخاطب آسان شود.
آل احمد این کتاب را در سال ۱۳۴۳ در ۴۱ سالگی در طول سفر حج نوشته است. از جمله خصوصیات این سفرنامه این است که نویسنده در هر منزل و موقفی دست به قلم برده و بسیار به جزئیات و تفاصیل سفر خود پرداخته است. همچنین وی به شرح بسیاری از جزئیات مربوط به حجاج کشورهای مختلف پرداخته است.
بخش از متن کتاب «خسی در میقات»؛
مدینه و مکه را باید از زیر نگین این حضرات بیرون کشید
«دوشنبه، ۲۴ فروردین
مدینه
صبح رفتم بقیع. آفتاب که میزد، من اثر سنت را در خاک میجستم و قبل از همه، اثر برادرم را؛ اما هیچ اثر و علامتی. وقتی مزار چهار امام شیعه و گور عثمان و زنان و فرزندان پیغمبر بینشان افتاده، برادر من دیگر کیست؟! اکنون، ذره بینشان خاکی در این سفره سنت...
سراسر قبرستان تپه ماهور و خاکی _و خاک بدجوری نرم_ و گلهبهگله تکهسنگ سیاهی به زمین فرورفته یا لاشه تکه مرمری با گوشهای از یک کاف کوفی کناری افتاده. به علامت قبری که سنگش را شکستهاند و با خاک یکسان کرده. وهابیها. ۴۰ سال پیش وقتی به حکومت عربستان رسیدند؛ یعنی فقط به تعصب وهابیگری چنین کردهاند؟
آخر هر گوری قبه و بارگاهی داشته و حالا چنان عدالتی در مرگ و چنان مساواتی که هرگز ندیده بودم! یا شاید حضور قبور رجال مذاهب مختلف اسلام در یک جا در حکم شاهانی بوده که در گلیم محصور این اقلیم خاکی نمیگنجیده...؟ یا شاید میخواستهاند جوار بارگاه پیغمبر (صلی الله علیه و آله) هر بقعهای از خودنمایی بازدارند...؟ آخر فاصله «بقیع» تا مسجد پیغمبر (صلی الله علیه و آله) ۲۰۰ متر هم نیست. نه... از این سعودیها_ آن هم در آن زمان_ نمیشود سراغ چنین شعوری را گرفت. کسی که این تعبیر و تفسیرها را بلد است، عقلش به این هم میرسد که بهجای گور اینهمه بزرگان، بنای یادبودی وسط بقیع بگذارد و اسم همه ایشان را به ترتیب تاریخی تولد و مرگشان بر سنگ بنا نقر کند.
چارهای نیست جز اینکه بگوییم سعودیها لیاقت اداره این مشاهد را ندارند. مدینه و مکه را باید از زیر نگین این حضرات بیرون کشید و دو شهر بینالمللی اسلامی اعلام کرد...»
تنها «خسی» است و به «میقات» آمده است و نه «کسی» و به «میعاد» ی
«شنبه، ۲۹ فروردین
مکه
چهارونیم صبح مکه بودیم. دیشب هشتونیم از مدینه راه افتادیم. ماشین یک اتوبوس بود_ از همان قرمزها_ که سقفش را برداشته بودند و همسفریها از پنج بعدازظهر رفتند جا گرفتند و ده انتظار بکش... تا ساعت هشت که جواد آمد مرا صدا کرد... من هیچ شبی چنان بیدار نبودهام و چنان هشیار به هیچی.
زیر سقف آن آسمان و آن ابدیت هرچه شعر که ازبر داشتم، خواندم _به زمزمهای برای خویش_ و هرچه دقیقتر که توانستم در خود نگریستم تا سپیده دمید و دیدم که تنها «خسی» است و به «میقات» آمده است و نه «کسی» و به «میعاد» ی و دیدم که «وقت» ابدیت است؛ یعنی اقیانوس زمان و «میقات» در هر لحظهای و هرجا و تنها با خویش؛ چراکه «میعاد» جای دیدار توست با دیگری، اما «میقات» زمان همان دیدار است و تنها با «خویشتن» و دانستم که آن زندیق دیگه میهنهای یا بسطامی چه خوش گفت وقتی به آن زائر خانه خدا در دروازه نیشابور گفت که کیسههای پول را بگذار و به دور من طواف کن و برگرد و دیدم که سفر وسیله دیگری است برای خود را شناختن. اینکه «خود» را در آزمایشگاه اقلیمهای مختلف به ابزار واقعهها و برخوردها و آدمها سنجیدن و حدودش را بهدست آوردن که چه تنگ است و چه حقیر است و چه پوچ و هیچ.»
انتهای پیام/ 118