به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاع پرس، (غلامحسین صمصامی) را در طلائیه دیدم یک لحظه لبخند از لبش نمیرود انگار همه غمهای دنیا را به خود دنیا بخشیده تا بارش برای سیر در سرزمینهای نور سبکبار باشد از او میخواهم برایم دلنوشته بنویسد قبول میکند اما خودش نمینویسد و افتخار نوشتنش را به من میدهد.
مثل طوطی شدهایم
من غلامحسین صمصامی هستم و پنجمین بارست که با کاروان فاطمیون از تربت حیدریه میآیم. در این چند روز به شلمچه و اروند و نهر خین رفتهام و سال تحویل را در هویزه بودم. حال و هوایی را که اینجا دارم در خانه ندارم. اینجا آمدهام که خیری درک کنم. در شهر رفت و آمدها تلویزیونی شده مردم به خانه هم میروند و سریال میبینند و از حال هم نمیپرسند. از حال و هوای جبههها خبری نیست. دوست دارم مثل آدمهای آن سالها باشم تا ببینم کجای کار هستم.
مثل طوطی شدهایم که به قفس عادت کردهایم من نمیخواهم در زندان خودم باشم و اگر هستم یاد بگیرم خودم را آزاد کنم. در شلمچه احاساس خوبی دارم هر چه هست نمیتوانم توضیح بدهم آنجا با همه کوچکی مظلومیت بزرگی دارد. به یاد شهدای روستای خودم میافتم در آن سالها وقتی ماشین کمکهای مردمی میآمد من میرفتم و از در خانهها نان جمع میکردم کاش سنم آنقدر بود که جبهه میرفتم. اما نشد برای همین میخواهم هر سال بیایم.