به گزارش گروه فرهنگ
دفاعپرس، رمان «بزرگ شدن در آتش» نوشته «یوسف قوجق» که سال ۱۴۰۴ توسط انتشارات «۲۷ بعثت» منتشر شده است، تنها یک داستان جنگی نیست.
این اثر، روایتی انسانی و عمیق است که از دریچه نگاه لرزان و صادقانه پسری روایت میشود که ناگزیر از عبور از کودکی به بزرگسالی است؛ آنهم نه به شکل طبیعی و در صلح؛ بلکه در میان دود و آتش جنگ تحمیلی.
«یوسف قوجق» نویسنده کتاب «بزرگ شدن در آتش» در این رمان با سبکی آرام و بیهیاهو، تجربهای جهانی را در قالبی بومی و ایرانی بیان میکند. تجربهای که یادآور «خاطرات یک دختر جوان» آنه فرانک است؛ جایی که جنگ نه در خط مقدم؛ بلکه در زندگی خانوادهها و روح کودکان رخنه میکند.
«علیاکبر» شخصیت اصلی داستان، قهرمانی معمولی نیست. پسری است که کتاب دوست دارد، رؤیا میبیند و در گوشه مرغداری مینویسد و میپرسد که چرا دنیا ناگهان بیرحم شده است.
این رمان با زبانی لطیف و بیادعا، اما تأثیرگذار نشان میدهد که چگونه یک کودک در دل جنگ بهجای تجاوز به دیگر کشورها و فتح خاک، از کشورش در مقابل دشمن میجنگد.
گفتوگویی با یوسف قوجق انجام شده است که در زیر میخوانید:
ایده نوشتن رمان «بزرگ شدن در آتش» از کجا آمد؟
جنگ تحمیلی فقط یک درگیری نظامی نبود؛ به نظرم زخمی بود که بر روح نسلها نشست، اما چیزی که اغلب کمتر دیده میشود اثر جنگ بر روح و روان کودکان و نوجوانان است. ایده این رمان از تماشای همین واقعیت پنهان آمد: کودکی که ناگهان مجبور میشود بزرگ شود؛ آن هم نه در آرامش؛ بلکه در آتش جنگ. خواستم این بزرگشدن اجباری را از زاویهای انسانی و ملموس روایت کنم.
چرا راوی را یک نوجوان انتخاب کردید؟
به نظرم نوجوانی، مرز میان رؤیا و واقعیت است. علیاکبر با همان ذهن پرسشگر، خیالپرداز و حساسش، نماینده نسلی است که ناگهان با مفهوم ویرانی، مرگ، شهادت، مهاجرت و مسئولیت روبهرو شد. انتخاب این زاویه دید به من کمک کرد تا جنگ را نه از نگاه یک فرمانده یا سرباز؛ بلکه از چشم کسی ببینم که تازه داشت معنای زندگی را کشف میکرد، ولی برای دفاع از کشور؛ اگرچه دانشآموزی مهاجر تهران است، اما بهصورت داوطلبانه به جبهه میرود.
چرا طنزهایی ظریف را در دل یک رمان جنگی گنجاندید؟
زیبایی زندگی در همین تناقضهاست. حتی در دل تلخی، لحظات و موقعیتهایی هست که لبخند مینشانَد. طنزهای ریز در این رمان، نه برای خنداندن؛ بلکه برای «زنده نگه داشتن روح شخصیتهای داستان و رزمندگان» است. پرستو، خواهر کوچک علیاکبر، وقتی از او پوکه فشنگ میخواهد، هم ترس کودکانهاش را پنهان میکند و هم دلگرمی میدهد. اینگونه لحظات، جنگ را ملموستر و انسانیتر میکنند، یا دیالوگهای رزمندگان با دیدن ظواهر و موقعیتهای علیاکبر، همگی برای کاهش خشونت جنگ نوشته شدهاند.
آیا این رمان را یک رمان کامل میدانید؟
این رمان مطابق ساختار معمول، اگرچه «آغاز»، میانه» و «پایان» دارد، اما من این رمان را گامی در مسیر تکمیل میدانم، نه نقطه پایان. تلاش کردهام روایتی وفادار به حقیقت ارائه دهم. از نظر من، وقتی رمانی بتواند مخاطب نوجوان را با خودش همراه کند و ذهنش را درگیر داستان و مفاهیم زیرپوستی آن بکند، کامل است؛ با این حال، همیشه جا برای رشد و گسترش هست؛ مثل خود علیاکبر که هنوز در حال بزرگ شدن است.
آیا در ادبیات ایران یا جهان، نمونهای مشابه این رمان سراغ دارید؟
در ادبیات دفاع مقدس در ایران آثار زیادی نوشته شده، اما نگاه نوجوانانه به جنگ کمتر در آنها دیده میشود. اگر بخواهم نمونهای جهانی بیاورم، در ادبیات جهان هم آثاری دارد که بهنوعی با بزرگ شدن در آتش قرابت مضمونی یا ساختاری دارند. نه از منظر جغرافیا؛ بلکه از زاویه نگاه انسانی و روایی. این آثار نیز روایتگر تجربه زیسته جنگ از نگاه کودک یا نوجوان هستند. در ادامه چند نمونه از این آثار: «خاطرات یک دختر جوان/ نوشته «آنه فرانک» (نویسنده آلمانی) که موضوعش زندگی در اختفا طی جنگ جهانی دوم است. به این خاطر که هر دو رمان جنگ را از نگاه نوجوانی روایت میکنند که در دل بحران، رشد میکند. آنه فرانک در اتاق مخفیاش و علیاکبر در مرغداری و خاکریز. هر دو دفترچهای دارند و تجربیاتشان را در آن ثبت میکنند. یا «جنگی که نجاتم داد» نوشته کیمبرلی بروبیکر بردلی (نویسنده آمریکایی) که موضوعش در مورد دختری است که در زمان جنگ جهانی دوم به روستا فرستاده و زندگیاش دگرگون میشود. چیزی شبیه به کوچ اجباری خانواده علیاکبر و رشد روانی کودک در مواجهه با جنگ و پختگی و رسیدن به بلوغ فکری او.
چه جایگاهی برای این رمان در ادبیات نوجوان امروز قائل هستید؟
این رمان تلاشیست برای پر کردن شکاف میان «تاریخ رسمی جنگ» و «تجربه زیسته نسل نوجوان». امروز که نوجوانان درگیر دنیای دیجیتال و تصویر هستند، ما باید زبان تازهای برای گفتوگو با آنها پیدا کنیم. اگر «بزرگ شدن در آتش» بتواند نوجوانی را چند لحظه از دنیای بازیهای ویدئویی بیرون بیاورد و با خودش به مرغداری علیاکبر ببرد، احساس میکنم کارم را درست انجام دادهام.
این رمان را در چه ژانری دستهبندی میکنید؟ آیا با ژانر جنگی صرف روبهرو هستیم؟
نه؛ اگرچه «بزرگ شدن در آتش» در بستر جنگ روایت میشود، اما ژانر آن ترکیبی از رئالیسم جنگی، درام روانشناختی و رشد است. به نظرم این رمان بیش از آنکه فقط روایتکننده جنگ و نبرد باشد، نگاهی دارد به روایت درونی یک نوجوان در مسیر رشد، از معصومیت به آگاهی. داستان علیاکبر، داستان همه کودکانیست که در سایه جنگ، زودتر از موعد مجبور به بزرگ شدن میشوند.
درباره زبان رمان بفرمایید؛ چرا این نثر را انتخاب کردید؟
زبان رمان آگاهانه، ساده، روشن و صمیمی انتخاب شده است. خواستم مخاطب نوجوان و حتی مخاطب غیرحرفهای با آن ارتباط برقرار کند. زبان رمان، نه رسمی است، نه عامیانه کامل؛ بلکه زبان گفتوگوییِ تلطیفشده و آغشته به عاطفه است. جملات کوتاه، توصیفهای حسی و تصاویر ملموس، باعث شدهاند که مخاطب حس کند در کنار علیاکبر زندگی میکند، نه اینکه فقط شاهد ماجرایی باشد.
درمورد دیالوگها و یادداشتهای قهرمان داستان لطفاً توضیح بفرمایید. حس میکنم این انتخاب، عمدی بوده.
بله؛ دیالوگها و یادداشتهای علیاکبر (شخصیت اصلی) اغلب چندلایه هستند. این لایهها هم معناییاند (شخصی، روانی، اجتماعی) و هم زبانی (استعاره، تقابل، ایجاز). چون به نظرم این کار به عمق ادبی داستان میافزاید و آن را از بسیاری از آثار مشابه متمایز میکند. بر این نظرم که کاملا آگاهانه و هوشمندانه این دیالوگها و یادداشتها را انتخاب کردهام. بسیاری از دیالوگها و یادداشتهای علیاکبر در رمان «بزرگ شدن در آتش» چندوجهی (چندلایه) هستند و این یکی از نقاط قوت برجسته متن بهشمار میرود. در ادامه توضیح میدهم. دیالوگهای علیاکبر، بهویژه پس از تجربه مستقیم جنگ و دیدن خرابیها، اغلب دارای لایههای آشکار و پنهان هستند. مثلاً: «دیگه نمیخوام بازی کنم، بابا... چرا دنیا اینقدر بد شده؟» / ظاهر جمله یک نوجوانِ ناراحت از ویرانی را نشان میدهد، اما لایه پنهان آن، نشاندهنده از دست رفتن معصومیت و آغاز شکورزی فلسفی کودک نسبت به عدالت و جهان، نوعی آگاهی نسبت به خشونت است. یا: «مامان، من باید کاری بکنم... نمیتونم فقط نگاه کنم.»
ظاهر جمله، دیالوگ نوجوانی مصمم است، ولی لایه در عمیقتر، تلاش برای بازسازی معنا در جهانی که امنیت فروپاشیده. این جمله در عین حال نوعی واکنش به اضطراب و بیپناهی است.
در مورد چندلایگی یادداشتهای دفترچه علیاکبر نیز میخواهم توضیح بدهم. یادداشتهای علیاکبر، بیش از دیالوگها، قابلیت چندلایه بودن دارند، چون حاصل تأمل فردی و درونیاند. مثلاً: «مرغداری ما سوخت، اما چیزی در دل من روشن شد.»
در سطح اول، تقابل آتش و روشنایی (بازی تصویری و استعاری) است و در سطح دوم، شروع خودآگاهی علیاکبر بهعنوان کسی که میخواهد روایتگر باشد. در سطح سوم اشاره به بلوغ فکری و روانی از دل سوگ و درد. یا در «صدای نفس کشیدن دوستانم در سنگر، از هزار طبل جنگی بلندتر بود.»؛ در سطح اول، توصیف شاعرانه یک صحنه آرام است، سطح دوم برتری انسانیت و دوستی بر صدای سلاح؛ و سطح سوم، دیده شدن لحظههای انسانی در دل مرگ و شهادت و به یک معنی، پیوند با ادبیات مقاومت و دفاع مقدس.
قطعا متوجه هستید که چرا این ویژگی اهمیت زیادی دارد. دیالوگ و یادداشت چندوجهی قهرمان داستان، مخاطب نوجوان را کمهوش فرض نمیکند؛ به او اجازه میدهد که کشف کند، معنا بسازد، دوبارهخوانی کند. معمولاً این سبک نوشتن، رمان را به اثری قابل تفسیر مجدد تبدیل میکند، نه صرفاً گزارشی از یک حادثه تاریخی.
لحن داستان چگونه است؟ آیا لحن صرفاً جدی و تراژیک است؟
به نظرم لحن این رمان چندلایه است. لحن، غالباً تأملی و عاطفی است؛ چون روایت ذهنی یک نوجوان حساس است که دارد با تجربههایی سنگین دستوپنجه نرم میکند. در بخشهایی نیز، لحن حماسی و برانگیزاننده میشود؛ بهخصوص هنگام ورود به جبهه و مواجهه با عملیاتها؛ و در برخی لحظهها هم لحن شیرین، کودکانه و حتی طنزآمیز به چشم میخورد؛ مثل گفتوگوهای خواهر کوچکش یا شوخیهای پایگاه بسیج و رزمندهها. این تغییر لحنها، انتخابی آگاهانه بود تا هم مخاطب خسته نشود، هم تجربهی روانی علیاکبر طبیعیتر و واقعیتر به نظر برسد.
دیالوگها و یادداشتهای علیاکبر (شخصیت اصلی) اغلب چندلایه هستند. این لایهها هم معناییاند (شخصی، روانی، اجتماعی) و هم زبانی (استعاره، تقابل، ایجاز).
این ویژگی به عمق ادبی داستان میافزاید و آن را از بسیاری از آثار مشابه متمایز میکند. / اگرچه اشکال و نقضی و نارساییای در این باره نمیبینم و بر این نظرم که کاملا آگاهانه و هوشمندانه این دیالوگها و یادداشتها را انتخاب کردهام. در سوال قبلی توضیح داده بودم، اما در این جا نیز بیشتر توضیح میدهم:
اگرچه فضای کلی اثر جدی، عاطفی و جنگی است، اما تلاش کردهام موقعیتهایی کوتاه و گذرا با لحن طنزآمیز را نیز در روایت بگنجانم تا از شدت تلخی و بار احساسی داستان کاسته شود و به شخصیتها عمق و واقعیت ببخشم. این طنزها بیشتر از جنس لطافت کلامی، شوخیهای کودکانه یا موقعیتهای روزمره ساده هستند، نه طنزهای آشکار و کمدی. میخواهم عرض کنم که در رمان «بزرگ شدن در آتش»، طنز بهصورت پنهان و کاربردی استفاده کردهام و نقش روانی دارد (برای کاستن از اضطراب موقعیتهای جنگی) و نیز جنبه شخصیتی دارد (برای نشان دادن وجه انسانی و واقعی شخصیتها) در حد لحظه و دیالوگ است نه ساختاری و محوری.
انتهای پیام/ 118