نبوغ شهید «حسن باقری» حیرت‌انگیز بود

«جمشید رمضانی»، رزمنده و پیشکسوت دفاع‌مقدس به تشریح خاطرات خود از دوران جنگ و جبهه پرداخت.
کد خبر: ۷۵۰۹۰۰
تاریخ انتشار: ۱۰ خرداد ۱۴۰۴ - ۱۳:۳۲ - 31May 2025
به گزارش خبرنگار دفاع‌پرس از اردبیل، «جمشید رمضانی»، رزمنده و پیشکسوت دفاع‌مقدس، با حضور در دفتر خبرگزاری دفاع‌پرس به تشریح خاطرات خود از دوران جنگ و جبهه پرداخت.
رزمنده دفاع‌مقدس: نبوغ شهید «حسن باقری» حیرت‌انگیز بود
 
دفاع‌پرس: خود را معرفی کرده و بفرمایید متولد چه سالی هستید؟
 
رمضانی: جمشید رمضانی هستم متولد دهم بهمن ماه سال ۱۳۴۲ در شهرستان اردبیل. پس از سپری کردن مقاطع تحصیلی در مقاطع ابتدایی و متوسطه اول، به جبهات جنگ اعزام شدم.
 
دفاع‌پرس: از دوران انقلاب اسلامی برایمان بگویید؛ آن مقطع چه حس و حالی در اردبیل وجود داشت؟ 
 
رمضانی: در ۲۳ بهمن‌ماه سال ۱۳۵۷ بود که در خلال جنبش مردم و وجد و سرور آنها از خبر پیروزی انقلاب، تیراندازی مامورین رژیم پهلوی در مقر شهربانی سابق (درمانگاه نیروی انتظامی فعلی)، به سوی مردم انجام شد و حتی جنازه‌هایی در نقاط مختلف شهر آویزان شده بود و فضای وحشتناکی در شهر حاکم بود.
 
پس از پیروزی شکوهمند بهار انقلاب، از آن فضای ملتهب و وهم‌آلود فاصله گرفتیم، اما همچنان رگه‌هایی از نفاق و توطئه علیه حکومت اسلامی، وجود داشت. 
 
منافقین ضدانقلاب، کتابخانه کوچک ما را به آتش کشیدند
 
به یاد دارم در سال ۱۳۶۰ به همراه شهید علی سقایی، یک کتابخانه کوچک تاسیس کردیم و به اعطای امانات کتاب می‌پرداختیم. در همان مقطع بود که علی سقایی با اعزام به جبهه، به درجه شهادت نائل آمد و من به تنهایی و در فراق دوست عزیز خود، عهده‌دار رسالت کتابخانه شدم.
 
با این وجود همه چیز به این آسانی نبود و همان توطئه‌های خصمانه، گریبان کتابخانه کوچک ما را گرفت تا افراد منافق و ضدانقلاب برای رسیدن به اهداف پلید خود، کتابخانه ما را به آتش بکشند. 
 
در آن مقطع، امام راحل از کتاب‌های شهید مطهری به عنوان الگویی مناسب در مسیر تبیین آرمان‌های صحیح انقلاب یاد کرده و حفظ و تبلیغ آنها را تکلیف کرده بود؛ لیکن همین مسئله باعث شد تا عده‌ای از افراد ضدانقلاب برای مقابله با این امر، کتابخانه‌ای که برای آگاهی‌رسانی به مردم فعالیت می‌کرد را به آتش بکشند.
رزمنده دفاع‌مقدس: نبوغ شهید «حسن باقری» حیرت‌انگیز بود
 
اعزام به جبهه در ۱۸ سالگی برای ادامه دادن مسیر دوستان
 
دفاع‌پرس: در چه سالی عازم جبهه شدید و علت اصلی آن چه بود؟
 
رمضانی: در بیست و پنج تیرماه سال ۱۳۶۰ بود که اولین بار با اعزام به جبهه در قالب نیرو‌های بسیجی، در منطقه کردستان و پیرانشهر حضور یافتم تا ذر عملیات آزادسازی شهر اشنویه به همراه حاج مصطفی اکبری و نادر دیرین که از جمله رزمندگانی بودند که توفیق داشتم به همراه آنها در اولین اعزام خود، تجربه دفاع از میهن در قامت عضوی بسیجی را داشته و ادامه دهنده راه دوستِ شهیدم، علی سقایی باشم.
 
پس از چند ماه و در دی‌ماه سال ۱۳۶۰، به دلیل علاقه‌ای که به دوست صمیمی خود، علی سقایی داشتم، برای ادامه راه او و دیگر شهدا به عضویت سپاه پاسداران در آمده و دو ماه پس از عضویت، مجددا عازم جبهات جنگ شده و این بار در مناطق جنوب کشور حضور یافتم.
 
پس از یک ماه حضور در جنوب کشور، با حضور در منطقه‌ای در اهواز با نام "منتظران شهادت" یا همان گلف سابق و معرفی به تیپ المهدی به فرماندهی سردار «علی فضلی» به عنوان بیسیم‌چی در قرارگاه تاکتیکی تیپ، فعالیت خود را آغاز کردم.
 
دفاع‌پرس: در کدام عملیات‌ها حضور داشته و چه خاطره ماندگاری از دوران جنگ دارید؟
 
رمضانی:  آزادسازی اشنویه، فتح‌المبین، بیت‌المقدس، رمضان، والفجر ۴،  والفجر ۸، کربلای ۵، کربلای ۸ و نصر ۷، از جمله عملیات‌هایی بودند که توفیق داشتم در کنار دیگر رزمندگان، برای پاسداری از مرز و بوم ایران عزیز، در خط مقدم حضور داشته باشم.
 
 یکی از بارزترین خاطرات من از آن دوران، مربوط به شهید «مهدی باکری» است که افتخار داشتم در معیت آن بزرگوار، به عنوان مسئول با سیم مخابرات  در تیپ عاشورا که در منطقه شلمچه استقرار یافته و به تازگی تاسیس شده بود، فعالیت کنم.
 
در بدو ورود من به تیپ عاشورا،  شهید «مرتضی یاغچیان»، به عنوان جانشین تیپ ۳۱ عاشورا من را به عنوان مسئول برقراری ارتباط قرارگاه تاکتیکی  برگزید.
 
در آن مقطع، نام مهدی باکری را بسیار شنیده بودم، اما از نزدیک او را ندیده بودم؛ به همین منظور چندین بار و در مقاطع مختلف روز از شهید یاغچیان، مهدی باکری را میپرسیدم و او همواره خبر از آمدن او می‌داد.
 
در همان روز‌ها بود که دوباره به سراغ شهید یاغچیان رفتم و باز هم سراغ مهدی باکری را گرفتم و جالب اینکه شهید باکری درست کنار یاغچیان نشسته بود.
 
با گفتن این جمله، یاغچیان، مهدی باکری را به من نشان داد و گفت: این هم آقا مهدی که همش سراغش را میگرفتی؛ بفرما!
 
با دیدن چهره و ظاهر منحصر به فرد شهید باکری، یکه‌ای خورده و از جا بلند شدم. مهدی باکری نیز بلند شد و با من دست داد و روبوسی کرد؛ متعجب از این بود که چرا تا این حد پیگیر او بودم و دلیل آن نیز تعاریف متعددی بود که قبل از حضورم در آن منطقه از باکری شنیده بودم.
رزمنده دفاع‌مقدس: نبوغ شهید «حسن باقری» حیرت‌انگیز بود
 
دفاع‌پرس: در خصوص ویژگی‌های شهید باکری بگویید؛ به نظر شما کدام عامل باعث شد تا این حد محبوب و ماندگار شود؟

رمضانی: شهید «باکری» ویژگی‌های خاصی داشت که واقعا او را به یک الگو برای همه تبدیل کرده بود؛ او من را به اسم کوچک خطاب می‌کرد و ما نیز معمولا به او "آقا مهدی" می‌گفتیم.
 
هرکجا که می‌رفت من را همراه خود می‌برد؛ یکی از بهترین ویژگی‌هایی که داشت این بود که همواره در کمک‌رسانی به دیگران داوطلب بود و این کار او حتی گاهی موجب شرمساری دیگران بود؛ یک بار که داشتم سیم‌های تلفن را در بیابان برپا می‌کردم، به کمک من آمد. به همین دلیل سعی می‌کردم وقتی او را دیدم پنهان شوم تا برای کمک کردن به من نیاید!
 
از دیدن حسن باقری، حیرت کردم
 
در یکی از روزها، آقا مهدی یک نامه به من داد تا آن را به فرمانده قرارگاه «نصر» یعنی «حسن باقری» برسانم. سوار موتور شده و به سرعت راهی جاده شدم. انتظار داشتم وقتی حسن باقری را دیدم، یک فرمانده تنومند و با هیبت را ببینم که همه از او حساب می‌برند. 
 
وقتی رسیدم، سراغ باقری را از یکی از رزمندگان گرفتم. آن رزمنده در حال وضو گرفتن بود و وقتی نزدیک شدم و باقری را از او پرسیدم، گفت که من خودم حسن باقری‌ام. کاملا از دیدن ظاهر و جوانی او تعجب کردم! خطاب به او گفتم: شما حسن باقری هستید؟ مگر می‌شود یک جوان با این سن اندک، فرمانده قرارگاه باشد؟ او نیز در پاسخ گفت: چه اشکالی دارد!
 
نامه را با احترام تقدیم حسن باقری کردم و او بلافاصله و با لحنی قاطع و صریح به من گفت: سریعا به مهدی باکری بگو تا اینجا بیاید؛ با او کار دارم.
 
روحیه قاطع حسن باقری ستودنی بود
 
سوار موتور شده و بازگشتم؛ مهدی باکری را از این سخن قاطع حسن باقری آگاه ساختم و او نیز بلافاصله ترک موتور سوار شد و راهی قرارگاه شدیم. در طول مسیر به دلیل قیرآلود بودن جاده، موتور سر خورد و هر دو نقش بر زمین شدیم، اما باکری از این افتادن ناراحت نشد و خندید. علیرغم اینکه لباس‌هایمان قیرآلود شده بود، گفت: جمشید سریعا به مسیر ادامه بده.
 
 
بالاخره به قرارگاه رسیدیم. تمام فرماندهان از جمله شهید «متوسلیان»، شهید «خرازی»، شهید «کاظمی» و فرماندهان ارتش آنجا حضور داشتند و طرح‌ریزی برنامه عملیات رمضان در حال انجام بود. همان جا بود که لحن قاطع حسن باقری و نحوه سخن گفتن او با دیگر فرماندهان، بار دیگر من را به حیرت وا داشت. با آن سن و سال اندک، بسیار مجرب و کارکشته بود.
 
بعد از آن ماجرا که به همراه آقا مهدی برمیگشتیم، خطاب به او گفتم: این جوان چگونه توانسته فرمانده قرارگاه شود؟ باکری در پاسخ گفت: او یک مغز متفکر و نخبه است.رزمنده دفاع‌مقدس: نبوغ شهید «حسن باقری» حیرت‌انگیز بود
 
دفاع‌پرس: پس از دوران جنگ و تا کنون چه اقداماتی انجام دادید؟ 
 
رمضانی: بعد از آن دوران جنگ و ضمن فعالیت در سپاه حضرت عباس (ع) و سپاه سیدشهدا (ع) تهران، مدرک کارشناسی خود در رشته علوم سیاسی را اخذ کرده و مقطع کارشناسی ارشد را نیز در رشته استراتژیک جنگ (دافوس) پشت سر گذاشتم و هم‌اکنون به عنوان مدرس واحد دفاع‌مقدس در دانشگاه‌های استان اردبیل، مشغول هستم.
 
امروزه باید تلاش کنیم تا نسل جوان و نوجوان را با آموزه‌های صحیح دفاع مقدس آشنا کنیم. باید به طور عملی ثابت کرد که مقصر اصلی در وقوع جنگ چه کسی بوده و اینکه جمهوری اسلامی آغازگر جنگ نبوده و چه موضعی در طول جنگ داشته است.
 
جنگ ما تنها جنگی بود که دو ابر قدرت غرب و شرق علیه ما بودند، اما در نهایت با حماسه هشت سال مقاومت و پایداری، حق بر باطل پیروز شد.

انتهای پیام/
نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار