«علیمحمد مودب» مدیرعامل مؤسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب در گفتوگو با خبرنگار فرهنگ دفاعپرس، درباره ضرورت شناخت حضرت امام خمینی (ره) اظهار داشت: وجود حضرت امام (ره) در این مقطع تاریخ برای ما به گونهای ذکر خدا بود که حضور خدا را دوباره به ما نشان داد. ما غافل میشویم؛ یعنی پس از رفتن امام، چند سال بعد وضعیت ایران را بررسی کنید. در همین سالها، جریانهای غفلت شروع میشوند. مفهوم مجاهدت و جهاد که امام آورده بود، هم در مردم تضعیف میشود و هم در جریانهای حاکمیتی که به سمت تجاریسازی و پول میروند. بازخوانی امام، دوباره نگاه کردن به امام، ذکر است. مسئله «ما میتوانیم» که به شعار تبدیل شده، در وجود امام بود، و آن از قدرت الهی ایشان بود که خودش را در مقابل خدا هیچ میدید.
مدیرعامل مؤسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب با تاکید براینکه، عرفان امام و معرفت ایشان نسبت به خدا و اولیاءالله و دانش ایشان نسبت به فقه و قرآن، پدیدهای انسانی را به وجود آورد که در آن آیینه، دوباره خدا تجلّی کرد، عنوان کرد: انسانِ ایرانی خودش را در مقابل خدا دید، بهعنوان خلیفهی خدا. امام یک انسانی بود که به خیلی از معیارهای عصمت نزدیک شده بود. او بود که اینقدر شور و انرژی میداد. در کتاب «روحالله»، بارها از زبان خبرنگاران آمریکایی و انگلیسی میخوانیم که میگوید من نمیدانم چه بگویم. نشسته بودم که این را با ابزارهای خودم و نگاه تحلیلیام بفهمم. یکدفعه میدیدم طوفانی از انرژی آزاد میشود با حضور امام. یکی از خبرنگاران خارجی تعبیر لطیفی داشت که میگفت در حالی که دیگری سخنرانی میکرد ولی امام مجلس را در دست داشت. این قدرت حضور است؛ روح پرفتوح امام که واقعاً بر فضا حاکم بود.
وی گفت: هادی حکیمیان در کتاب «روحالله» ابعاد مختلف شخصیت امام را بررسی کرده و ریشههای سیاسی انقلاب و انگیزههای امام را که از حوزهی سیاست میآید، تحلیل کرده است. چهرههای سیاسی از خوب و بد که امام میبینند و شخصیتشان شکل میگیرد. امام هم بخشی از این قصه است؛ یعنی مواجهههای او با خدا و گفتوگوهایش با خداست که باعث میشود وجود ایشان شکل بگیرد. شاکلهی وجودی ایشان در تنور این اتفاقات و مجموعهی تجربیاتی که در آن دوره دیدهاند، ساخته شده است. حالا بازخوانی این امام، واقعاً نیاز روز ماست. مخصوصاً الان که بعد از چند دهه از امام، دچار غفلت میشویم. بخشی از مردم اصلاً خبر ندارند و بهطور طبیعی در زندگی عادیشان، آدمهایی که تازه به دنیا آمدهاند، در دهههای اخیر، خیلی متوجه نشدند که چه سرمایهای از معنویت، اندیشه و انسانیت در وجود امام هست. باید این سرمایه را مدام بازتولید کرد.
مودب تاکید کرد: شما ببینید، یک قصه یا افسانهی ساده را در جهان غرب هزار بار تولید میکنند؛ به صورت انیمیشن، کتاب و غیره، تا آن جوهر مردانگی که در آن قصه وجود دارد، حفظ شود و بهعنوان سرمایهی اجتماعی تازه برایشان باقی بماند. حالا ما در وجود امام، واقعاً یک تمدن داریم؛ عصارهای از تاریخ، فلسفه، عرفان و سیاست. اگر این وجود بهدرستی خوانده شود، یک جریانی شکل میگیرد. قاعدتاً نمیشود که با این بازخوانیها، یکدفعه همهی جامعه را متأثر کرد، اما یک طبقه و لایهای شکل میگیرد که امام را میشناسد و این آگاهی به دیگران منتقل میشود. در جامعه هستههایی برای شناخت جدی امام شکل میگیرد که بسیار مهم است. ما باید بدانیم چه اتفاقاتی افتاد. اولاً، در حدود دویست سال، که دورهی پهلوی هم جزو آن است، چه بحرانهایی بر ما گذشت و چگونه خرد و خمیر شدیم. در این حد که شما در ویدئوها میبینید، شاه ایران ایستاده و اصلاً نمیداند تکلیفش چیست. سه رهبر روس، انگلیس و آمریکا نشستهاند و شاه ایران مثل یک بچهای به نظر میرسد که نمیداند چه باید بکند.
مدیرعامل مؤسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب ادامه داد: امام در نخستین سخنرانیهای مهمشان که به یاد همه مانده، با شفقت به شاه شروع میکنند. میگویند: «ای آقای شاه، من نمیخواهم که تو اینگونه بشوی.» یعنی از موضع محبت به او میگویند که تو داری خودت و ما را تحقیر میکنی. به نظر من، امام با همین یک سخنرانی، تعریفی از ایران جدید را شکل میدهند. ایرانی که حالا نهاد قدرتش و نهاد روحانیتش باید در مقابل پدیدهای به نام غرب، خود را بازشناسی کند و به یک اتحادی برسد. امام یگانگی و همدلی را حتی با نهاد قدرت، که به نوعی دستنشاندهی غرب است، دارد و برایش دل میسوزاند. ایشان میگویند: «من و تو یک سرنوشت داریم.» در کتاب «روحالله» هست که خود وزرا نوشتهاند که مأمور موساد با لباسی نامناسب و رفتاری نامناسب به دیدار شاه میآید. آن وزیر از مشاهده این صحنه زجر میکشد.
وی خاطرنشان کرد: امام میآید و ما را به آن چیزی که شایستهی ایران است و میراث ماست، برمیگرداند. این امام و امامت میآید و امت و ملّت را شکل میدهد. امام در همان سخنرانی به شاه میگویند اگر زرنگ باشی، میتوانی ببینی که یک روز این ارتش به جای گلوله، گُل خواهد داد به مردم و مردم هم به او گل خواهند داد. در همان سخنرانی میگویند: «من تو را دوست دارم» و حتی به خود شاه هم میگویند: «من دلم برای تو میسوزد.» یعنی موضع او، موضع پدری و ولایت است. اینجاست که میگویم امام همان کلمهی اولیاء ماست؛ همانطور که میگویند پیامبر ما و حضرت امیر، پدران این امتاند. این تجلی آن پدیده است که دوباره دل میسوزانند و میگویند تو شاه شیعه هستی. این تفکر تقابل جدی دارد با غربی که هستیشناسیاش این است که «جهان من هستم». آمریکاییها در اعلامیهی استقلالشان، از خودشان شروع میکنند و هیچ چیز را جز خودشان قبول ندارند. در مباحثات استقلال آمریکا، میپرسند که اگر بعداً سرزمینهایی کشف شود، آیا آنها هم اندازهی ما محترم باشند؟ به نتیجه نمیرسند و بعد یکی میگوید اگر سرزمینهایی کشف شود، در آنها هم فرزندان ما ساکن خواهند شد، پس به آنها هم احترام میگذاریم. این نگاه آمده که جهان را ببلعد.
مودب به صحنههای شگفتانگیزی کتاب «روحالله» پرداخت و عنوان کرد: حکیمیان در کتاب روحالله بحثهای آمریکاییها را خیلی مختصر، مفید و خلاصه کرده و داستانی از حضور آمریکاییها در ایران ارائه میدهد. ما با آمریکاییها چه مسئلهای داریم؟ تا همین الان، سایهی شوم و واقعاً منحوس آمریکا بر زندگی ایرانیها سنگینی میکند. اما آیا کسی از جوانان امروز از خود میپرسد که «ما با آمریکا چه کار داشتیم؟» ببینید در واقع آمریکا با ما کار داشته است. در این کتاب میبینید که ناگهان ورشکستگان آمریکایی از شرکتها، سربازان شکستخوردهی جنگ ویتنام و... میآیند و عقدههای خود را در این سرزمین خالی میکنند. اینقدر که آنها در تهران شبکههای تلویزیونی خصوصی دارند، مغازههای خصوصی دارند، و تکبر آمریکایی در تهران را نشان میدهد. در کتاب «روحالله» آمده که آنها در اینجا زندگیهایی به مراتب بهتر از سرزمینهای خودشان داشتند.
مدیرعامل مؤسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب افزود: آنها همچنین خواهان حقوق توحّش و کاپیتولاسیون میخواستند. این روایتها فقط روایت ما نیست. استادان دانشگاه خود آمریکا در آن زمان هشدار داده بودند که «آقا، شما اینگونه با اینها رفتار نکنید. این رفتار عاقبت ندارد.» نویسندهی کتاب «روحالله»، زحمت کشیده و متنهای مختلفی را گردآوری کرده است. او آورده که در همان دوره، فلان استاد دانشگاه در کجای آمریکا گفته که «آقا، اینطور رفتار نکنید با اینها.» این متن برای جوانان امروز ما واقعاً طلاست. یعنی ما باید بتوانیم امروز به جوانان در دانشگاهها و دبیرستانهای بگوییم چرا ما با آمریکا اینگونه هستیم؟ ماجرا چیست؟ این منازعه چه است؟ این منازعه یک طرفش طاغوت و امامت شیطانی و امامت الهی است. یک طرفش همین بحثهای ساده و همهفهم است.
وی گفت: در این کتاب، همهی حوادث را با یک نگاه جامعنگر بررسی میکنند. ابعاد مختلف بیاعتنایی به دین را میبینیم. مثلاً آمریکاییها در ایام تعطیلات عاشورا و تاسوعا در تهران بساط عیش و عشرت راه میاندازند، مستی میکنند، موسیقیهای نامناسب پخش میکنند و به مقدسات ما بیاحترامی میکنند. حتی اگر ما ژاپنی باشیم و مناسکی داشته باشیم، اگر کسی بیاید و در ایامی که ما سوگ ملی داریم، اینطور رفتار کند، بد است. حالا ما تشیع هستیم و امام حسین (علیهالسلام) را داریم و بعد یک جریان مثل دیوی آمده که منابع ما را میبلعد، بدون هیچ خاصیتی. از قول متفکران برجستهی آن دوره و نویسندگان ما، آقای حکیمیان در کتاب «روحالله» مطلب آورده، درباره همین آمریکاییها یک برش خیلی خوب از نادر ابراهیمی آورده است. نادر ابراهیمی میگوید: «من یک مؤسسه داشتم و طرحی به صداوسیما داده بودم. یک دفعه یک آمریکایی آمد و گفت من رئیس شما هستم.» آن دو سه صفحهای که آقای نادر ابراهیمی توضیح میدهد که یک آمریکایی چطور میآید و میخواهد هیچ کاری نکند، فقط آمریکایی باشد و پول بگیرد، واقعاً جالب است. نادر ابراهیمی یکی از بهترین نویسندگان و افراد صاحبفکر است. او واقعاً مجاهدی است که زندگیاش سراسر تلاش و زحمت بوده است. یک کتاب هم دارد به نام «ابن مشغله» که نشاندهندهی زحمت و کار اوست. در این کتاب از خود وزرا و صاحبمنصبان درباره آمریکاییها مطلب آمده است.
مودب با تاکید براینکه ما مواجههی با غرب را باید جدی بگیریم، تصریح کرد: یک بار یک گروه از جوانان آمریکایی (فعالان ضد جنگ آمریکا) به ایران آمده بودند و یکی از آنها خیلی متأثر بود. او میگفت بعضی از جوانهای شما تصویر هالیوودی آمریکا را باور کردند. او گفت چرا شما با اینها خوب گفتوگو نمیکنید؟ اینها باید بدانند که آمریکا چه است. مسئله این است که آمریکا جانشین استعمار انگلیس شد و منابع ما را غارت میکرد. آنها کار را به جایی رساندند که کاپیتولاسیون و حقوق توحش تصویب کردند و حدأقلها را رعایت نمیکردند و ما را به گروهی له شده تبدیل کردند. کل پروژههای پهلوی هم پروژههای فرمایشی از طرف آمریکاییها بودند و همینها او را زمین زد.
مدیرعامل مؤسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب درخصوص نقطه قوت کتاب «روحالله» گفت: روایت کردن مستند با ارجاعاتی که نویسندههایش مشخص است، نشان میدهد که کتاب به هر حال تکیه دارد بر متون مختلف و خودش یک سیر مطالعاتی هم پیشنهاد میدهد. یعنی اگر کسی این کتاب را خوب بخواند، بعد متوجه میشود که باید پنجاه تا صد کتاب دیگر را هم به همین شکل مطالعه کند. اما ظرفیت داستانی و روایت را در خدمت این اسناد آورده است. در برخی جاها اصلاً داستان گفته شده و برای اینکه فهم آن موقعیت پیش بیاید، شخصیتهای داستانی آفریده است. مثلاً قصهی «ماه بیبی»، آن زنی که در ۱۵ خرداد به دنبال کار میگردد و بچهی یتیمی دارد، یک شخصیت داستانی است. ظاهراً این یک داستان است، اما این داستان کاملاً به بخشهای مستند و مستندنگاریهای کتاب متصل میشود و وضعیت جامعهی ایران را بهخوبی توضیح میدهد.
انتهای پیام/ 121