به گزارش دفاعپرس از کرمانشاه، صبح امروز، درست در همان زمانی که بسیاری از مردم قصرشیرین در خواب بودند، صدای انفجارهای مهیب سکوت را شکست. اداره بهزیستی قصرشیرین محل کار فرامرز حضرتی مورد هدف حمله موشکی رژیم غاصب صهیونیستی قرار گرفت.
دختر شهید حضرتی روایت میکند: صبح وقتی اولین انفجار رخ داد، پدرم هنوز خانه در کنار خانوادهاش بود. چند دقیقه بعد، تلفنش زنگ خورد. آقای صادقی، یکی از همکاران بابا بود. با اضطراب گفت: بهزیستی زدهاند، سریع بیا... پدرم در حالی که لباس خانه به تن داشت، چفیهای بر سر بست و سریع به محل حادثه رفت.
بابا بدون لحظهای درنگ وارد ساختمان میشود تا به همکاراش را نجات دهد. اقای صادقی را از زیر آوار بیرون آورد، مثل اینکه یکی دیگه هم زیر آور بوده. دوباره به داخل ساختمان برمیگردد. اما، ماجرا به اینجا ختم نشد. در میانه تلاشها برای نجات دیگران، موشکهای بعدی به ساختمان اصابت میکند.
بغض دختر شهید میشکند: این بار، دیگر تنها ساختمان بهزیستی نبود که تخریب شد، بلکه در همان لحظات، جان پدرم هم فدای ایستادگی و شجاعتش شد.
دختر شهید حضرتی با صدای لرزان ادامه میدهد: پس از آنکه خبری از پدرم نداشتیم، به بیمارستان و اطراف محل حادثه رفتیم. هر جا که میشد، جستوجو کردیم. آقای صادقی را در بیمارستان قصرشیرین پیدا کردیم پرسیدیم: «پدرم کجاست؟»، اما او هم خبری نداشت. به پنجره نگاه کردم، یکی از دوستان بابا صدایم زد، از پدرو خبر داشت... آرام آرام ماجرا را تعریف کرد.
پدرم فرامرز حضرتی، حسابدار بهزیستی بود. او نظامی نبود، اسلحهای نداشت، تنها دلی بزرگ و دستهایی آماده برای کمک به دیگران داشت. اشک از گونههای دختر شهید حضرتی جریان مییابد و ادامه میدهد: هیچگاه فکر نمیکرد که روزی این مکان آرام (اداره بهزیستی)، نقطه پایانی بر زندگی بابام باشد،
او در آخرین لحظات زندگیش به من آموخت که انسانیت تنها چیزی است که هیچگاه نمیمیرد... امروز، من به او افتخار میکنم و میدانم که خداوند از خون همه شهدای بیگناه، از جمله پدرم، انتقام خواهد گرفت.
رژیمهای ظالم و جعلی صهیونی و آمریکا هیچگاه نمیتوانند جنایاتشان را از یاد مردم ایران ببرند... فراموش نخواهیم کرد.
انتهای پیام/