به گزارش خبرنگار
دفاعپرس از رشت، «سمیه اقدامی» مدیر و خبرنگار خبرگزاری دفاع مقدس استان گیلان؛ پاییز بود که آمدی درست ۱۶ آذر ۱۳۷۶ که دانههای نقرهای باران بر سقف خانه باریدن گرفته بود و طبیعت در رستاخیر برگریزان رنگها عاشقانه زرد و سرخ و نارنجی بود و چه سمفونی قشنگی به وجود آمده بود از صدای زیبا و نازک گریهات با صدای شر شر باران پاییزی.
خانه بابا محمد نور و گرما گرفته بود. مامان اشرف تو را بر سینه چسباند و بویید و آن وقت تو شروع کردی به مکیدن شیره وجودیاش. پدر مست و مدهوش چشمان زیبایت بود و وه چه زیبا و چه زیبا بود آنگاه که تو رو در قنداقه پیچاندن. پدر در گوش راست و چپت اذان و اقامه گفت و آرام درِ گوشت گفت فرشته زیبای بابا خوش آمدی به دنیا و تو را از آن لحظه "فرشته" صدا زد و مادر اشرف دعا کرد که عمری بلند و طولانی داشته باشی و روزگارت سفید سفید و همراه با آرامش و امنیت باشد.
تو همانند اسمت فرشته بودی و با خودت زیبایی آورده بودی که هر کس نگاهت میکرد میگفت حقا که این اسم برازنده تو است. تو آمده بودی که عصای روزهای پیری بابا محمد و مامان اشرف شوی و در کنارشان باشی. تو آمده بودی که دخترِ بابا باشی و عروسک مادر. روزهای زیبای کودکیات که تمام شد با وجود همه وابستگیها به مادر، دست در دست پدر گرفتی و به دبستان پا گذاشتی و حالا تو شدی دانشآموز مدرسهای که تو را در خودش جا میداد.
تو دختر پاییز بودی و عاشق برگریزان. مطمئنم که در پاییز مست میشدی؛ مست طبیعت خالقت که تو را آفریده بود. پاییز را دوست داشتی و قطعا به بهار هم که فصل روییدن برگها و سبز شدن طبیعت بود عشق میورزیدی.
تو سالها را یکی پس از دیگری تجربه کردی و در کنار مادر و پدر قد کشیدی. در روزهای تلخ و شیرین پدر و شعف چشمان مادر بزرگ شدی. روزهایی که میگذشت و محاسن پدر سفید میشد و خطوط چهره مادر عمیقتر میشد.
ساکت و آرام و باوقار بودی همانند اسمت. هر دوست و رفیق و فامیلی که در کنارت قرار میگرفت احساس آرامش و لذت و شادابی میکرد. همه دوست داشتند هُرم نگاهت را. همه دوست داشتند لبخند زیبای چهره معصومانهات را. همه دوست داشتند که با تو دوست شوند. همه دوست داشتند که تو را محرم و رازدار خود بدانند.
تو سرشار عشق بودی فرشته! تو سرشار ایمان و تقوا و صداقت و راستی بودی. هرکس تو را داشت آرام بود. پدر و مادر عاشق حجب و حیایت بودند. تو الگو بودی برای اطرافیانت. نجیب و باوقار و متین و فرشته؛ فرشته بودن برازندهات بود. پدر سربلند بود از داشتن همچون تو و مادر خیالش آسوده بود که تو نه تنها دختر خانه که خانم خانه بودی. تو پاک بودی، تو خاص بودی تو انسیه و حورا، تو فرشته بودی فرشته. مدرسهات را که تمام کردی ۱۸ بهار قد کشیده بودی.
آن روز که پای در دانشگاه گذاشتی و در رشته ارتباطات دانشگاه علامه طباطبایی قبول شدی مادر سرش را بلند کرد و نگاه به قد رعنایت کرد و خدا را شکر گفت که فرشته خانهاش بزرگ شده و کم کم باید مهیای عروس شدنت و زندگی تازهات میشدند.
آخر میدانی فرشته جان همه دلخوشی و عشق پدر و مادر زمانی است که فرزندشان قد بکشد و به آرزوهای قشنگشان برسد و حال اگر در خانه دختر داشته باشد دوست دارند او را در لباس عروسی ببینید و عروسک زیبای خانهشان را در تور حریر سفید رنگ تا خانه همسرش مشایعت کنند و پدر و مادر دخترشات را در لباس سفید بختی ببینند.
تو درست را که تمام کردی، خوشحال از اتمام فارغ التحصیلیات بود که میتوانی در این رشته کار کنی و رسالتت را آغاز کنی. رسالتی که عموی شهیدت حسن باقری افشردی در سالهایی که تو هنوز به دنیا نیامده بودی بر دوش کشیده بود. رسالت خبرنگاری و خدمت به میهن و انقلاب اسلامی را.
تو سالها درباره عمو حسن و شهیدان دفاع مقدس خوانده بودی و نوشته بودی. تو در خانهای رشد کرده بودی که پدر لباس زیبای نظامی بر تن داشت و در آمد و شدهای جنگ تحمیلی و دفاع از آرمانهای عمو حسن و دوستان شهیدش همپای صاعقهها حرکت کرده بود و در کشاکش حفظ ارزشهای انقلاب جانانه جنگیده بود و مرد میدانهای عمل بود و مالک اشتر زمان.
تو ایمان و ایستادگی و سادگی را از پدر و عموی شهیدت نه به حرف بلکه به عمل دیده بودی؛ و حالا وقت آن شده بود که جا پای عموی شهیدت، خبرنگار و نابغه و فرمانده جنگ بگذاری و بنویسی. قلمت سلاحت شد و تو خبرنگار شدی آن هم خبرنگار خبرگزاری دفاع مقدس که عجین با نام و یاد شهدا شده بود.
تو آنقدر به کمال و متانت و صبر و تکامل رسیده بودی که در سختترین لحظات کاری و رسانهای تعهدت را دنبال میکردی و نه به دنبال اسم و رسم پدر عزیزت، رئیس ستاد کل نیروهای مسلح نبودی.
تو با جان و دل کار خبر و رسانه میکردی و هیچ گاه حتی در سختترین لحظات کاریات که میتوانستی آقازاده باشی و با اشاره نام پدرت کارت را راه بیندازی، اما آقازاده گی نکردی و برای یکبار هم نگفتی که فرزند سرلشکر باقری هستم. حتی خیلیها حین کار و خبر و رسانه به اسم و چهرهات هم شک داشتند، اما تو با آن حجب و حیا و وقارت نمیگفتی که من دختر فرمانده تمام فرماندهان ایران عزیز هستم.
آخر میدانی چرا؟ چون تو دختر نجیبزاده بودی. تو در خانوادهای بزرگ شدی و مکتبی را دنبال کردی که مکتب فاطمی و علوی و زینبی بود. تو در خانهای رشد کردی که شبانه روز نام علی و فاطمه و حسین علیها السلام بر آن گفته میشد؛ تو بر سفرهای نشستی که نان حلال بر آن آورده میشد. تو دختر یک نحیبزاده بودی تا آقازاده؛ تو فرشته بودی و فرشته بودن برازندهات بود.
تو فرشته افشردی، پا به پای همه همکارانت در خبرگزاری دفاع مقدس، برای آرمانهایی تلاش کردی که هزاران خون برای آن داده شده بود؛ تو تمام تلاشت این بود که برای آرمان غلامحسین افشردی و افشردیهای میهنت که برای آن جان داده بودند مدافع باشی. تو سختیها، تلخیها و خیلی چیزهای دیگر را در طول زندگیات دیدی و لمس کردی، اما با همه موقعیتها و شباهتهایی که به چهره عموی شهیدت و پدر عزیزت داشتی، اما یک لحظه هم از آنها استفاده نکردی و محکم و با اراده و عفیفانه روی پای خودت مردانه ایستادی.
تو نجیب زادهای با اصالت و مقتدر بودی. تو فرشته بودی فرشته و حالا شامگاه ۲۳ خرداد ۱۴۰۴ برابر با عید غدیر خم آن هنگام که موذنان اذان صبح میگفتند، دشمنان عموی شهیدت و همه آنانی که برای حفظ مام و وطنت سر داده بودند، اما سر خم نکرده بودند در برابر شیاطین صهیونیستی و آمریکایی به یکباره بر خانه و آرامش و امنیتتان تاختند که تو به همراه پدر و مادرت به شهادت ابدی و بهشتی رسیدید.
همان آرامش و بهشتی که آرزویش را با شهادت از خدایت خواسته بودی و آنگاه که در معراج شهدا تهران حین عکاسی و کار رسانهای به دوستانت گفته بودی که ایکاش من هم شهید میشدم و آن هنگام که دوست و همکارت گفته بود تو که دختری چگونه میخواهی شهید شوی گفته بودی که میخواهم به جنگ با اسرائیل غاصب بروم و اگر اذن و فرمان رهبری باشد حتما به جهاد خواهم رفت و شهادت را آرزو کرده بودی.
آری آرزو بر جوانان عیب نیست آرزو بر دختران جوان ایرانی عیب نیست بلکه شدنی و ماندنی است. آری فرشته افشردی تو تنها ۲۸ بهار را دیدی تو در پاییز آمدی و در بهار رفتی. رفتن تو نه تنها به معنای پایان توست بلکه تو ماندنی شدی ماندنیتر از همیشه.
تو دختر بابا بودی و دختر بابا تا آخرین لحظه عمرت ماندی؛ آری تو و پدر و مادرت به دست یزیدیان زمان به شهادت رسیدید. اگر چه دیگر چهره زیبا و فرشته گونهات را نخواهیم داشت، اما راه و مرام و کلام و نگاه و آثار تو و پدر و مادرت در پهنای این سرزمین ماندگار شد و تو و پدر و مادر و دیگر شهدای عزیزی که به دست رژیم کودککش صهیونیستی پر پر شدند نام و یادتان بر سینه تاریخ ایران حک شده و ماندگار خواهد ماند.
قطعا و به فرموده امام خامنهای عزیز، اسرائیل غاصب محو و نابود خواهد شد و ما آن روز را در قدس جشن خواهیم گرفت و به یاد تو همکار عزیز و خبرنگار به همه دنیا مخابره خواهیم کرد که خون شهیده فرشته افشردیها پایمال نشده و نخواهد شد.
فرشته افشردی تو الگو و اسوه همه زنان آزادیخواه جهان هستی و تو به همه فهماندی که میشود در کنار پدری نامدار و اسطوره نظامیان ساده و بیآلایش بود و کار کرد و زندگی کرد و به سعادت و شهادت رسید.
فرشته باقری تو ماندگار شدی همانند نامت فرشته بودی و فرشته ماندی. بهشت برین بر تو و پدر و مادرت گوارا باد باشد که شفاعت و دعای شهادتتان نصیب ما باشد. به احترام نامت تمام قد میایستم و به روح پاکت سلام و درود میفرستم و ادای احترام میکنم. شهادتت مبارک همکار خبرنگارم.
انتهای پیام/