به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاع پرس، خرمشهر منهای نخل های بلند و زیبایش، کارون همیشه خروشان، مردم عرب زبان و جنگ 8 ساله ای که از خرمشهر خونین شهر ساخت به نشانه ای دیگر مشهور است، حسینیه های کوچک و بزرگش که این شهر را به شهر حسینیه ها معروف کرده. توی یکی از این حسینیه ها به نام عبدالله رضیع واقع در روستای محرزی و شنه از روستاهای اطراف خرمشهر گروه جهادی قرارگاه امام رضا(ع) ساکن شده اند.
جمعی از جوانان که به امید خدمت رسانی به خرمشهر به روستاهای اطراف شهر آمده اند. گروه های فرهنگی، هنری، دینی، عمرانی و غیره در روستاها مشغول فعالیت می شوند.
اینجا در روستاهای خرمشهر برعکس دیگر نقاط کشور که بعضا تنها یک مسجد و یا حسینیه در روستا وجود دارد هر روستا سه تا چهار حسینیه با امکانات کامل وجود دارد هر حسنیه متعلق به یک عشیره و قبیله است و تقریبا همه به زبان عربی صحبت می کنند.
"حلیمه" و "هدیه" ای از طرف خدا
هدیه خانم از اهالی روستاست. هر روز در ساعتی که گروه برای دیدار با اهالی معیین کرده اند به دیدن بچه می آید. 11 فرزند دارد و همسرش 3 ساله پیش به دلیل ناراحتی قلبی از دنیا رفته است مشکلی که اکثر مردان منطقه با آن دست به گریبان هستند. پسر بزرگ شغل پدر را ادامه می دهد و به خیاطی در خرمشهر مشغول است. پسرهای کوچکتر بیکار هستند و یک دختر معلول 39 ساله به اسم حلیمه نیز همراه مادر در خانه زندگی می کند.
تنها درآمد خانواده از راه کمک ماهانه بهزیستی برای دختر معلول خانه که مبلغی حدود 50 هزار تومن است و یارانه تامین می شود.
چند روز بعد برای دیدار سال نو با چند نفر از جهادگران به منزل هدیه خانوم می رویم. با باز شدن درب اتاق قدیمی خانه اولین چیزی که به چشم میخورد دختری است که بر روی زمین خوابیده. کاملا فلج است و حتی قدرت تکلم هم ندارد با این همه خوب میشنود و میفهمد. جهادگران سلام و احوالپرسی گرمی می کنند و کنار خانواده ی هدیه خانم که حالا دو دختر وی کی از پسرهایش هم به جمع اضافه شده اند گپ و گفت می کنند.
خانه فقیرانه هدیه خانم به گرمی پذیرای جهادگران است با وجودی که عید اصلی مردم عرب خوزستان عید فطر است اما هدیه خانم به رسم نوروز با آجیل و شیرینی از ما پذیرایی می کند. جهادگران هم خوشحال از اینکه اولین آجیل سال جدید را خانه ی یکی از روستایی ها خورده اند مدام در حالی شوخی و خنده هستند.
تلخی فقر و محرومیت در نگاه مادری که هیچ کس سراغی از او نمی گیرد
برای عید دیدنی و تبریک سال نو به خانه ی یکی دیگر از اهالی روستا می رویم. سال پیش جهادگرانی که به روستای محرزی آمدند خانه ی این زن را که به همراه دو کودک خود زندگی می کند بازسازی کرده بودند. ظاهر خانه خوب است اما همین که وارد اتاق های فرسوده و کوچک خانی می شوی به عمق فاجعه پی می بری. جز چند وسیله ی چوبی که آنهم یادگاری از پدر خانواده است چیزی در خانه دیده نمی شود. نه فرشی است نه خوراکی برای خوردن. همان آشپزخانه ی نصف و نیمه و بدون وسیله را هم سال پیش جهادگران ساخته اند. مادر خانه با دو فرزندش تنها و بدون هیچ درآمدی در این خانه زندگی می کنند. مادر سواد ندارد و حتی نمی تواند فارسی حرف بزند برایمان عجیب است با وجود یتیمی بچه ها و بی سرپرست بودن مادر خانه هیچ یک از همسایه ها و اهالی حتی اقدامی برای زیر پوشش قرار گرفتن خانواده تحت نظر کمیته امداد نکرده اند. پدر خانواده چند سال پیش در یک سانحه رانندگی به طور کامل فلج می شود و چند سال بعد فوت می کند.
مادر از روزگارش می گوید و مترجممان ترجمه می کند. چند جهادگری که در خانه هستند همه سکوت می کنند. واقعیت این است که حرفی هم برای گفتن ندارند، زبان سکوت جهادگران بعد خروج از خانه گریه می شود بر چهره شان. شاید باورش سخت باشد در خرمشهر خانه ای در این حد فقیرانه بیابند.
هنوز زخم کهنه ی خرمشهر بعد از سال ها گذشتن از جنگ التیام نیافته است. هنوز می شود خانه هایی را دید که تیر و ترکش های جنگ بر دیوارش یادگار مانده. با اینکه روستاها از شهر فاصله کمی دارند اما خانه های مردم رنگ فقر دارند. هر کدام از مردم این شهر و روستاهای اطرافش خاطره ای ناخوشایندی از جنگ در خاطرشان است. جنگی که سال هاست تمام شده اما خاطرات و اثراتش هنوز در زندگی آن ها جاریست.