به گزارش خبرنگار بینالملل دفاعپرس، سال گذشته درگیریهای نظامی در سراسر جهان به اوج رسید و ۶۱ مورد جنگ خارجی و نزاع داخلی در ۳۶ کشور ثبت شد. این رکوردی جدید در جنگافروزی از سال ۱۹۴۶ تا کنون است و در سال جاری اوضاع از این هم بدتر میشود.
ناامیدی از دستیابی به صلح جهانی یک واقعیت فراگیر است. در حالی که صحبت از آتشبس در غزه و ادامهی نسلکشی به یک چرخهی تکراری و خستهکننده ظرف ۲۱ ماه گذشته تبدیل شده، جنگ اوکراین وارد چهارمین سال خود میشود و با وجود ضربالاجل ۵۰ روزه دونالد ترامپ، هیچ چشماندازی برای پایان آن وجود ندارد. از سوی دیگر بلافاصله پس از تهاجم ۱۲ روزه آمریکا و اسرائیل به ایران، بحران سوریه دوباره شعلهور شد. در همین حال وحشت مردم سودان برای یک لحظه هم فروکش نکرده است.
باید توجه داشت که کیفیت و عمق جنایات جنگی در نقاط مختلف جهان نیز نصاب تازهای را نشان میدهد. کشتار غیرنظامیان، ربودن کودکان، استفاده از گرسنگی و آوارگی به عنوان سلاح جنگی، خشونت جنسی و انواع شکنجه به امری تقریباً عادی تبدیل شده است. کشتار کودکان فلسطینی که در صف دریافت آب انتظار میکشیدند، برای جهانیان تکاندهنده بود. اما تکاندهندهترین واقعیت عادیسازی این جنایات جنگی است.
بدون شک همه موافقاند که قتل و کشتار بیگناهان اخلاقاً غیرقابل دفاع است. پس چرا به رغم این توافق اخلاقی جنگ و کشتار ادامه مییابد؟ این سؤالی است که در رفح، کییف، دارفور، تهران و سویدا ذهن امدادگران، واعظان مذهبی، پارلمانها، والدین داغدیده و هنرمندان را در جشنواره گلاستنبری مشغول کرده است. چرا میکشیم و چرا کشته میشویم؟!
باید بر نسبیگرایی اخلاقی نفرین فرستاد. واقعیت این است که همه ما با یکدیگر توافق نداریم. آنچه برای یک گروه اخلاقاً غیرقابل دفاع است، برای گروه دیگری نسبتاً مجاز یا توجیهپذیر به حساب میآید. متاسفانه این امر در سراسر تاریخ بشر صادق است. با این حال، جهان متفرق ما امروز از نظر اخلاقی و معنوی ورشکستهتر از همیشه به نظر میرسد چرا که هیچ چارچوب اخلاقی ثابت و دائمی وجود ندارد.
سقوط نظم بینالمللی مبتنی بر قوانین پس از جنگ جهانی دوم با این بحران اخلاقی کاملا هماهنگ است. بدون اصول اخلاقی پذیرفتهشده، حل مسالمتآمیز اختلافات، چه در عرصه داخلی و چه در سطح بینالمللی، بسیار دشوار میشود. هیچ معیار عینیای وجود ندارد که ثابت کند یک دیدگاه درست است و دیدگاه دیگر غلط؛ بنابراین مباحث چالشبرانگیز پایانی ندارد و با سطوح بالاتری از خشم ادامه مییابد.
در این میان هیچ فردی بهتر از دونالد ترامپ به عنوان شخصیتی فرصتطلب، مبتذل و اهل سوء استفاده نمیتواند سردرگمی و نسبیگرایی اخلاقی را در زمانه ما هویدا کند. او در حالی که با همدستی نتانیاهو ایران را بمباران کرد و تعداد زیادی از مردم غیرنظامی را به قتل رساند، باور داشت که شایسته دریافت جایزه صلح نوبل است. از دیدگاه ترامپ و در چارچوب اخلاقی او، تهاجم به ایران توجیهپذیر بود، چون صلحی را برقرار کرد که خودش تخریب کرده بود!
در جهانی که به جنگ خو گرفته، جایزه صلح آلفرد نوبل شکوه خود را از دست داده و کاملا سیاسی به نظر میرسد. باراک اوباما در سال ۲۰۰۹ بدون انجام کار خاصی به نفع صلح و امنیت جهانی این جایزه را دریافت کرد. بدتر از همه اینکه ترامپ توسط بنیامین نتانیاهو به عنوان دشمن شماره یک اخلاق و صلح در جهان برای دریافت جایزه صلح نوبل نامزد شده است. در این صورت شاید بهتر باشد نام جایزه صلح نوبل را عوض کنیم.
به نظر میرسد هنوز هم برای بسیاری از مردم جهان، اخلاق کلمهای بیاهمیت، قابل معامله و مسالهای فردی و غیرالزامآور است. در ماجرای جفری اپستین بسیاری از آمریکاییها چشم خود را بر انحرافات اخلاقی دونالد ترامپ بستند و نشان دادند که هویت اجتماعی و سیاسیشان بر وجدان انسانی غلبه میکند. همچنان که بخش عمدهای از مردم روسیه هنگام اندیشیدن به ویرانی اوکراین توسط ولادیمیر پوتین از یک تناقض اخلاقی مزمن رنج میبرند و ترجیح میدهند افسانههای رسانههای دولتی را باور کنند. وقتی کار از کار بگذرد، روسها هم ممکن است مانند آلمانیهای در سال ۱۹۴۵ ادعا کنند که بیاطلاع بودند چرا که بیاخلاقی همواره با دروغگویی توجیه میشود.
امتناع «اسرائیل» از صلح در غزه هزینه اخلاقی بالایی به دنبال دارد. اعتبار حداقلی این رژیم در هم شکسته و نخستوزیرش به اتهام ارتکاب جنایت جنگی تحت تعقیب است. با این حال چگونه میتوان شهروندان اسرائیلی را متقاعد کرد که از نسلکشی ۵۸ هزار انسان بیگناه در غزه حمایت نکنند؟
ورشکستگی اخلاقی جهان مدرن و عقبنشینی جامعه بشری به ارزشهای نسبی و شخصیسازیشده، واقعیتی تلخ و در عین حال قابل اصلاح است. میراث اخلاقی تمدن بشری باید محترم شمرده شوند و تقویت شود. خاتمه دادن به درگیریهای بزرگ و تسهیل رنج میلیونها نفر یک ضرورت اخلاقی است و حرکت دست جمعی همه ذینفعان را میطلبد.
انتهخای پیام/ ۱۳۴