به گزارش خبرنگار دفاعپرس از خوزستان، مسئول نهضت تاریخ شفاهی رزمندگان خوزستان با دفتر خبرگزاری دفاع مقدس تماس گرفت و از حضور یک آزاده سرافراز در اداره کل حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس و مقاومت خوزستان خبر داد. آزادهای که گوشهای از فعالیتهای فرهنگی و هنری اش را با خود آورده تا در کنار خاطرات اش ثبت و ضبط شوند.
فرصت را غنیمت شمردیم و با آزاده و جانباز خوزستان گفت و گویی انجام دادیم که خلاصه آن را تقدیم حضورتان میکنیم.
گفت و گو: هوشنگ نوبخت
خودتان را معرفی و از نحوه اسارت تان بگوئید؟
به نام خدا و تشکر از شما، «بیژن سلیمی بنی» هستم متولد ۱۳۳۸، متولد گچساران و ساکن اهواز. سال ۱۳۵۸ عازم خدمت سربازی شدم. دوران آموزشی را در پادگان آموزشی خسرو آباد آبادان گذراندم و در یگان ژاندارمری هنگ مرزی آبادان و پاسگاه چم خلف عیسی بندر ماهشهر مشغول خدمت بودم که نبرد در خرمشهر به اوج خود رسید و ما هم مثل همه مردم ایران برای دفاع از کشور وارد این شهر شدیم.
چند سال داشتید که اسیر شدید؟
۱۳۵۹/۰۷/۲۲ در منطقه پلیس راه خرمشهر و در نبرد مستقیم با ارتش بعث در حالی که تنها ۲۱ سال سن داشتم به اسارت دشمن درآمدم و تا مدت ده سال در اردوگاه موصل عراق دور از وطن و خانواده بودم.
شیرینترین و تلخترین خاطره دوران اسارت تان چه بود؟
خاطرات تلخ و شیرین زیادی را پشت سر گذاشتیم، اما به نظر خودم، همین که توانستم در طول مدت اسارت، حافظ قرآن شوم بهترین و شیرینترین خاطره من است و خبر رحلت امام خمینی (ره) بدترین و تلخترین خاطره دوران اسارت من بود.
خبر رحلت امام را چگونه دریافت کردید؟
طبق روال، برخی اخبار را از طریق رادیو متوجه میشدیم. چند روزی بود که خبر بیماری امام و طلب دعا برای ایشان را میشنیدیم، اما باور نمیکردیم و شک داشتیم که خبر صحت داشته باشد، اما وقتی تصاویر امام در بستر بیماری را از تلویزیون دیدیم، با سختی تمام پذیرفتیم که حال ایشان وخیم است.
خبر رحلت امام باعث سوگ و سکوت عجیبی بین آزادهها شده بود. همه قرآن میخواندند و برخی هم با اندک خرماهای موجود، حلوا درست کردند و عزاداری میکردند. تنها خبر تسکین دهنده قلوب آزادگان بعد از این خبر ناگوار، انتخاب رهبر معظم انقلاب به جانشینی بنیانگذار کبیر انقلاب بود که به همه ما قوت قلب و امید داد.
در چه تاریخی از بند اسارت آزاد شدید؟
۱۳۶۹/۰۵/۲۶ از حبس رها و از طریق مرز بازرگان وارد کشور شدیم. بعد از ۳ روز قرنطینه، همه به مرقد امام راحل رفتیم و سپس وارد فرودگاه اهواز شدیم. در میان جمعیت هر کس دنبال خانواده و یا آشنای خود بود که متوجه شدم جوانی من را بر روی گردن گذاشته و بعد فهمیدم که پسر خواهرم هستند.
بعد از دوران اسارت کجا مشغول به کار شدید؟
قبل از اسارت کار عکاسی میکردم و علاقهمند به فعالیت فرهنگی و هنری بودم. بعد از اسارت هم در شرکت گروه ملی صنعتی فولاد ایران مشغول شدم و امورات فرهنگی را دنبال کردم. ازدواج کردم و دارای ۲ فرزند پسر به نامهای «علی و مهدی» هستم.
توصیه تان به جوانان نسل امروز که اخیرا جنگ تحمیلی ۱۲ روزه را تجربه کردند، چیست؟
ما این جنگ را در ۸ سال و شاید هم بیشتر تجربه کردیم. جوانان ما باید مواظب نقشههای پلید دشمن به خصوص در فضای مجازی باشند تا فریب دشمن را نخورند. جوانان خوبی داریم که نیاز به توجه و حمایت بیشتر دارند. هر ۲ فرزند خودم در جنگ اخیر داوطلب نبرد با رژیم صهیونیستی شدند یعنی این که این جوانان علیرغم همه تفاوتهایی که با نسل ما دارند هنوز هم عاشق میهن شان هستند.
علت حضورتان در اداره کل حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس خوزستان چیست؟
فراخوان شدیم تا تاریخ شفاهی و خاطرات مان را ثبت و ضبط کنیم هر چند معتقدم که تاریخ شفاهی رزمندگان و آزادگان باید سالها پیش انجام میشد، چون خیلی از همرزمان ما با کوهی از ناگفتهها دار فانی را وداع گفتند و سن ما هم بالا رفته، اما همین که این اتفاق در حال رخ دادن است، جای امیدواری است.
حرف پایانی شما و مطلب ناگفتهای اگر دارید؟
باید قدر این مردم و جوانان مان را بدانیم. رسانهها نقش مهمی در روشنگری دارند و سپاسگزارم که به عنوان یک رسانه متعهد و ارزشی پل ارتباطی نسل ما با جوانان کشور هستید.
انتهای پیام/