به گزارش گروه سایررسانههای دفاع پرس، نقریان جوان 27 سالهای است که داوطلبانه به سوریه رفته است. او بر اثر موج انفجار موشکهای کورنت چند متر به هوا پرت شده و از ناحیه پای راست جراحت دیده است. او همچنین بر اثر صدای مهیب انفجار دچار موجگرفتگی شده و نزدیک به 3 هفته در بیمارستان بستری بوده است. حالا او دوران نقاهتش را در خانه و با پرستاری مادرش سپری میکند. در دیدار با این جانباز مدافع حرم، علی نایبی، دبیر شورایاری محله خانیآبادنو جنوبی، سرهنگ محمدرسول صفرنژاد، دبیرمحله اسفندیاری و بستان، علی ترکاشوند، خدیجه قراکشلو به ترتیب شورایاران محلههای بهمنیار و اسفندیاری و بستان و جمعی از اهالی حضور داشتند. در ادامه، گزارشی از این دیدار صمیمانه را میخوانید.
***
دیدن تصاویر زخمی و آواره شدن زنان و کودکان مظلوم سوری بسیاری را متحول میکند. تکاندهندهترین تصویر، مربوط به حادثه غرق شدن کودک 4 ساله سوری در سواحل کشور ترکیه بود که در فضای مجازی هم بسیاری را متأثر کرد. دیدن این تصاویر با رفتن محمود به سوریه چندان هم بیارتباط نبود: «دیدن تصویر جسد کودک پناهنده سوری در کنار ساحل دریا، حالم را بد کرد. پیشتر هم فیلم و عکسهایی از وضع اسفناک مردم مظلوم و بیدفاع مسلمان را دیده بودم. این شرایط تصمیمم را برای رفتن به سوریه و مقابله با تکفیریها مصمم کرد. البته پیش از من آقا مهدی برادرم هم به سوریه رفته بود اما به علت مجروحیت قبلی، مجبور به بازگشت شده بود.»
مجروحیت در جنوب حلب
در ادامه صحبتهای جوان محله خانیآبادنو جنوبی، مهمانها از نحوه مجروحیتش میپرسند و او با تأثر و ناراحتی می گوید تکفیریها در منطقه جنوب حلب در تپهای به نام خانطومان با موشکهای کورنت ما را مورد هدف قرار دادند. کورنت نوعی موشک ضد تانک هدایتشونده سنگین است که تلفات زیادی به بار میآورد. بر اثر اصابت این موشک تعدادی از رزمندهها شهید و بسیاری مجروح شدند. شدت انفجار مرا حدود 5، 6 متر آن طرفتر پرتاب کرد. من هم مجروح شدم و پای راستم کج شد. در آن لحظه سرم گیج میرفت و چشمانم سیاهی میدید. اما در همان حال تلاش کردم به چند نفر از بچهها کمک کردم تا دست تکفیریها نیفتند. ساعت حدوداً 8 شب و تاریکی هوا دست ما را برای ادامه عملیات بسته بود. بعد از حال رفتم و وقتی به هوش آمدم در بیمارستان بقیهالله تهران بودم. تقریباً 3 هفتهای در بخش اعصاب و روان این بیمارستان بستری بودم. رباطهای صلیبی پای من آسیب دیده است و پزشکان گفتهاند باید طول درمان و دورههای فیزیوتراپی را ادامه دهم تا اگر افاقه نکرد، عمل شود. در این عملیات چندتن از همرزمان شهید شدند.»
دوست دارم دوباره به سوریه برگردم
«یکی از دوستانم که ماهها در سوریه بود به من میگفت اگر فقط یکبار به سوریه بروی و وضع اسفناک مردم بیپناه را از نزدیک ببینی دیگر تاب ماندن در تهران را نخواهی داشت و دوستداری دوباره به سوریه برگردی. برای من هم همین حس تکرار شده است. اگرچه مجروح شدهام اما دوست دارم بعد از بهبودی مختصر به سوریه برگردم و در برابر تکفیریها بجنگم. از طرفی من ماهها آموزش نظامی دیدهام و مهارتهای اصولی دفاع در برابر دشمن را به خوبی فرا گرفتهام. دوست دارم در حد توانم این مهارتها را برای دفاع از مردم مظلوم آنجا به کار گیرم.» محمود این جملات را میگوید و مادر و پدرش هم زیر لب برای سلامتیاش دعا میکنند.
قدر این امنیت را بدانیم
او که کارشناس علوم سیاسی است در صحبتهای خود به داشتن نعمت آرامش و روزهایی بدون جنگ در کشورمان اشاره میکند و میگوید: «اخبار و تصاویر تلویزیونی یک هزارم از آنچه که در کشور سوریه اتفاق افتاده را هم نمیتواند پوشش دهد. زیرا شنیدن هیچوقت جای دیدن و حضور داشتن در آن شرایط را نمیگیرد. دشمن ناجوانمردانه خانههای مردم را ویران و تمام زندگیشان را با خاک یکسان کرده است. وقتی بعد از عملیاتبرای پاکسازی به خانهای ویران شده میرفتیم، میدیدم که تعداد زیادی از مردم بیپناه زخمی و شهید شدهاند. بسیاری هم از ترس جانشان، تمام زندگیشان را گذاشته و رفتهاند. خوشبختانه در ایران این شرایط وجود ندارد و مردم در آرامشاند. باید خدا را شکر و برای شهدایی که این آرامش و امنیت را به ما هدیه دادند دعا کنیم.»
بازی با کودکان جنگ زده
روزهای حضور محمود در سوریه روزهایی همراه با جنگ و درگیری بود اما در این میان لحظههای خاطرهانگیزی هم برای او رقم خورده است: «لحظه زیارت حرم مطهر عمه سادات خانم زینب(س) و حضرت رقیه(س) برای من از بهترین لحظههای زندگیام بود. یکبار که برای زیارت حضرت زینب(س) رفته بودم پارکینگ حرم را هدف قرار دادند و بر اثر اصابت خمپارهها تعداد زیادی رزمنده مجروح و شهید شدند. در کنار آن بازی با کودکان سوری هم خاطرهانگیز بود. این بچهها بیگناه و بیپناه، آواره شده بودند. روی زمینهای خاکی با آنها توپ بازی میکردیم تا حتی برای چند دقیقه هم که شده از فکر جنگ و هراس موشکباران خلاص بشوند. باور کنید هنوز صدای خندههای این بچههای مظلوم در گوشم هست و حتی برای تکرار شاد کردن آنها دوست دارم دوباره به سوریه برگردم.»
پدر جانباز: دوست داشتم همراهش باشم
در این دیدار منصور نقریان، پدر جانباز مدافع حرم میگوید: «باعث افتخار من است که پسرم به سوریه برای دفاع از حرم خواهر امام حسین(ع) رفته است و اگر اینها نروند پس چه کسانی دفاع کنند؟ ما از اهلبیت(ع) بالاتر که نیستیم. اگر شرایط جسمانیام اجازه میداد، زودتر از پسرانم به سوریه میرفتم و از سرزمینهای مقدس این کشور در برابر حملات دشمنان دفاع میکردم. کشوری که روزگاری جایگاه پیامبران و زیارتگاه مسلمین بود.»
او ادامه میهد: «رزمندههای ایرانی مهارت زیادی در جنگ با دشمنان پیدا کردهاند و به لطف خدا چند عملیات موفقیتآمیز داشتهاند. متأسفانه این عملیات توسط یک ستون پنجم لو رفته بود و بچهها غافلگیر شده و عقبنشینی کرده بودند. محمود روزهای اول حتی خود ما را هم نمیشناخت تا اینکه کمکم وضع جسمانی و روحیاش بهبود پیدا کرد.»
مادر جانباز: من خواهر شهیدان عابدی هستم!
در حین گفتوگوی ما مادر آرام و ساکت است. گاهی برای پذیرایی از مهمانها سری به آشپزخانه میزند و بعد هم کنار پسر مینشیند. مادر حرفی نمیزند اما سکوتش معنادار است. در همان جمله نخست از مادر میخواهیم تا خودش را معرفی کند و او میگوید: «کبری عابدی هستم.» از سر کنجکاوی از مادر میپرسم که با خانواده شهیدان عابدی در محله خانیآباد نو نسبتی دارید؟ بغض مادر میترکد و اشک چشمانش را پر میکند، میگوید: «من خواهر شهیدان عابدی هستم.»
همین یک جمله از مادر کافی است تا راز سکوت پر معنایش را بفهمم. همین یک جمله تمام سؤالهایی که برای پرسش از مادر این جانباز مدافع حرم آماده کرده بودم را پاسخ میدهد. سؤال اولم از مادر این بود که با رفتن محمود به سوریه مخالفتی نداشتی؟ با خودم میگویم مگر میشود خواهر 2 شهیدباشی و نخواهی که فرزندت راه داییهایش را ادامه دهد. هنوز غرق همنشینی با مادر هستیم که محمود خبر از جانباز بودن پدر و جانبازی برادرش میدهد. با خود میگویم خانوادهای که در راه اسلام و ایران، جان خود را ایثار کردهاند، رفتن به سوریه و ایستادگی در مقابل دشمنان اهلبیت(ع) عجیب نیست.
مادر محمود از اعضای فعال هیئتالزهرای بانوان در مسجد محل است و میگوید: «علی، بردارم 14 سال مفقودالاثر بود و پیکرش بعد از 14 سال برگشت. برادر دیگرم هم سالها مجروح بود و بعد از 20 سال بر اثر عارضه شدید شیمیایی به شهادت رسید. البته همسرم هم سالها در جبهه حضور داشت و در عملیات والفجر مجروح شد. پسر بزرگترم مهدی هم چند سال پیش در حین مأموریت کاری مجروح شد و از ناحیه دست جانباز است. خوشبختانه محمود هم راه آنها را ادامه داده است.»
شهردار ناحیه: به حال شما غبطه میخورم
با صحبتهای شیرین خانواده نقریان گفتوگوی ما تازه گرم گرفته است. شاهد ملازم شهردار ناحیه یک، رو به جانباز مدافع حرم محله خانیآبادنو جنوبی میگوید: «آقا محمود من به حال شما غبطه میخورم. واقعاً حضور در این عملیاتها شهامت میخواهد. ما حتی وقتی از کنار یک دعوای خیابانی عبور میکنیم هراس داریم. حالا شما در یک کشور غریب، مقابل دشمنان بیرحم تکفیری بدون ادعا جنگیدید. به نظر من که شهامت شما جوانها مثالزدنی است. توصیه میکنم بیشتر مراقب خودت باشی. شهادت و جانبازی باارزش است اما از سلامتی خودت هم غافل نشو چون کشور ما به جوانهایی مثل شما نیاز دارد.»
دبیر شورایاری محله خانیآبادنو جنوبی: همسایههای مهربان و متواضع
علی نایبی، دبیر شورایاری محله خانیآبادنو جنوبی میگوید: «ما سالهاست که با خانواده نقریان همسایه هستیم و این خانواده در شرایط مختلف به مردم و نظام خدمت کرده اند. مادر این خانواده از خانواده معظم شهداست و همسرشان هم جانباز هستند. همسایههای مهربان و متواضعیاند و هیچوقت خدماتی را که برای این نظام داشته به زبان نیاوردهاند.»
او ادامه میدهد: «اگرچه شهردار و برخی مسئولان حجمکاری زیادی دارند اما همیشه از دیدار با خانواده شهدا و جانبازان در محلهها استقبال میکنند و ما هم از همراهی در این دیدارها خشنود هستیم.»
دبیر محله اسفندیاری و بستان: امنیت را مدیون این جوانها هستیم
در این دیدار محمد رسول صفرنژاد، دبیر محله اسفندیاری و بستان هم حضور دارد. او افتخار جانبازی در 8 سال دفاعمقدس را داشته و اینک بازنشسته سپاه پاسداران انقلاب اسلامی با درجه سرهنگ تمام است. صفرنژاد در صحبتهایش از امنیت کشورمان در مقایسه با کشورهای دیگر صحبت میکند و میگوید: «خدا را شکر در سایه ولی امر مسلمین و با حضور چنین جوانان با غیرت در کشور، آرامش داریم. یکی از علائم ظهور امام زمان(عج) همین وقوع جریانات سوریه و عراق است. خوشا آنانکه رفتند و شهید شدند و به ما آرامش دادند. همه ما رفتنی هستیم اما این شهدا هستند که مرگ خود را متفاوت رقم میزنند و با خدا معامله میکنند.»
منبع: همشهری محله