روایتی از دیدار با پدر شهید آرمان علی‌وردی؛

خرمای خوش‌یُمن

پدر شهید آرامش عمیقی داشت و این آرامش به من نیز منتقل شد. دلم می‌خواست باز هم خرما تعارف کند، آن یک خرما، آن رزق پاک، از دست پدر شهیدی که آرزو می‌کرد مرا هم به مقصود برساند.
کد خبر: ۷۶۹۵۳۵
تاریخ انتشار: ۲۱ مرداد ۱۴۰۴ - ۰۷:۴۶ - 12August 2025

گروه استان‌های دفاع‌پرس‌- حجت‌الاسلام‌والمسلمین «امیرحسین کامل‌نواب» مدیر موسسه حق‌پژوهی؛ حوالی عمود ۱۳۰۰، در حالی که خستگی راه و گرمای هوا کم‌کم احساس می‌شد، صدایی از سمت راست شنیدم: «حاج‌آقا، خرما می‌خورید؟»

خرمای خوش‌یُمن

مردی میان‌سال و محترم، با مهربانی خرماهایش را تعارف کرد. گرچه جانی برای خوردن نداشتم و نپذیرفتم، پرسید: «از کجا آمده‌اید؟»
گفتم: «مشهد.»

او ادامه داد: «درس می‌خوانید؟»
گفتم: «خیر، تقریباً دوره خارج را تمام کرده‌ام و اکنون بیشتر درگیر تبلیغ، تدریس و تألیف هستم.»

میان حرف‌ها گفت: «پسر من هم مثل شما استاد حوزه بود!»

ابتدا به ذهنم رسید که شاید پسرش از طلبگی خارج شده یا به سرنوشت ناگواری دچار شده باشد. پرسیدم: «اسمش چیست؟»

او تصویری از شهید آرمان علی‌وردی به من نشان داد.
لحظه‌ای مبهوت شدم. در برابر پدر شهیدی ایستاده بودم که همیشه در حسرت صبر و استقامت او در دفاع از حق بودم؛ آن هم در سالروز شهادت شهید حججی و درست در مسیر مشایه کربلا.

کمی صحبت کردیم و گفتم: «آرمان عزیز مثل ما نبود، اما کاش من مانند پسر شما باشم و عاقبتی نیکو داشته باشم.»

پدر شهید آرامش عمیقی داشت و این آرامش به من نیز منتقل شد. دلم می‌خواست باز هم خرما تعارف کند، آن یک خرما، آن رزق پاک، از دست پدر شهیدی که آرزو می‌کرد مرا هم به مقصود برساند.

انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار