روایتی از رفتار صبورانه شهید هاشمی با یک رزمنده

مهم‌ترین ویژگی‌های یک فرمانده، بحث صبر و تحمل و دقت نظر در کار‌های نیرو‌های زیر مجموعه است؛ یک فرمانده لایق، با صبر و پشتکار خود نیرو‌ها را برای روز‌های سخت آماده می‌کند و این از ویژگی‌های شهید علی هاشمی بود.
کد خبر: ۷۷۰۹۸۳
تاریخ انتشار: ۲۸ مرداد ۱۴۰۴ - ۰۷:۳۱ - 19August 2025

به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، شاید بارها شنیده باشیم که جبهه‌ها دانشگاه بود. دانشگاه انسان‌سازی. به تعبیر دقیق‌تر دفاع مقدس تربیت‌گاه بود. جبهه‌ها تعبیری است از خطوط مقدم، خطوط عقبه و اردوگاه‌های استقرار رزمندگان، در همه این حوزه‌ها فرآیند تربیت چه در یک ساختار نظام آموزش و تربیت و چه در روند حرکت عادی انجام می‌شد. اردوگاه‌های اسرای ایرانی نیز مشمول همین امر هستند.

روایت‌هایی از تربیت‌گاه جبهه‌ها؛ رفتار صبورانه علی هاشمی با یک رزمنده

جالب آنکه این روند در شهرهایی که نزدیک خطوط مقدم بود شکل نمی‌گرفت و مختص جبهه بود. برای مثال دزفول و اندیمشک دو شهر فعال در دوران دفاع مقدس بودند، در حاشیه این دو شهر تعداد زیادی اردوگاه‌های لشکرهای سپاه مستقر بودند و عمده رزمندگان در این اردوگاه‌ها تمرینات و آموزش‌های ثانویه برای آمادگی جهت عملیات را انجام‌ می‌دادند، فرهنگ اصیل جبهه که به عنوان تربیت‌گاه در این حوزه‌ها به دو صورت نظام‌مند و ضمنی شکل می‌گرفت مختص همانجا بود و اگر قرار به صدور این فرهنگ به آن ور دژبانی اردوگاه و شهرها بود، عملا امکان‌پذیر نمی‌شد. پس رزمنده پس از خروج از اردوگاه و حضور در شهر عمیقا این تفاوت را حس می‌کرد. 

جبهه؛ نمونک جامعه بعد از ظهور

تعبیر سپهبد شهید حاج قسم سلیمانی که جبهه‌ها را می‌توان نمونه کوچک شده جامعه بعد از ظهور تلقی کرد، همین معنا را به انسان می‌دهد. اگرچه مجموعه کشور متوجه این مهم و تسری این فرهنگ به بیرون اردوگاه و لوازم آن نبود و از آن غفلت شد، اما همه داشته‌های مهم امروز برای نیل به یک سبک زندگی ایرانی اسلامی را می‌توان از همان فرهنگ و همان تربیت‌گاه احصا کرد.

در گریزی به مجموعه اسناد، کتب و خاطرات دفاع مقدس می‌توان بخش‌هایی از این موضوع را دریافت. برای نمونه خاطره‌ای از همرزمان سردار شهید علی هاشمی نقل شده که در ادامه می‌خوانید، این روایت برگرفته از کتاب هوری (زندگی نامه و خاطرات شهید علی هاشمی) است:

صبوری یک فرمانده

«از مهمترین ویژگی‌های یک فرمانده، بحث صبر و تحمل و دقت نظر در کار‌های نیرو‌های زیر مجموعه است. یک فرمانده لایق، با صبر و پشتکار خود نیرو‌ها را برای روز‌های سخت آماده می‌کند و این، از ویژگی‌های علی هاشمی بود.

یادم هست که آن روز‌ها برادران ارتش امکانات خوبی داشتند، اما در سپاه اینطور نبود. مجبور بودیم خیلی جا‌ها با امکانات کم، کار‌های بیشتر و بزرگتری انجام دهیم.

یک روز یکی از نیرو‌های جدید آمد پیش حاج علی و گفت: من میخوام در شناسایی پشت منطقه دشمن رو ببینم؛ دوربین میخوام که نداریم. برجک میخوام، اون رو هم نداریم.

حاجی فرستادش تا از ارتشی‌ها یک دوربین قرض بگیره. اون بنده خدا هم رفت و برای دو روز دوربین یک گروه f ان رو قرض گرفت.

بعد از مدتی دیدم همان گروهبان آمد پیش حاجی و شکایت کرد. می‌گفت: نیروی شما قرار بوده دو روزه دوربین رو پس بده، اما الان دو ماه است که پس نداده.

حاجی صداش کرد و گفت: چرا دوربین آقا رو نمیدی؟ اون بنده خدا هم گفت: شما از ما کار می‌خوایی، ما هم که وسیله نداریم، مجبور میشیم امانت رو پس ندیم! حاجی وساطت کرد و موضوع تمام شد.

بعد حاجی هر طور بود دوربین تلسکویی تهیه کرد و تحویل آن جوان داد.

آن جوان دوربین را گرفت و گفت: خب، دست شما درد نکنه، حالا یک برجک هم نیاز داریم. میخوام عراقی‌ها رو ببینم، یه لودر هم بده تا برجک خاکی بزنیم.

حاجی با آن صبر و تحمل و اعتمادی که به نیروهایش داشت لبخندی زد و به بچه‌ها گفت یک لودر بدهند. فردا صبح، هوا کمی روشن شده بود که دیدیم همین طور اطراف سنگر فرماندهی خمپاره به زمین می‌خورد! تا روز قبل این قدر آتش دشمن زیاد نبود.

با حاجی از سنگر بیرون آمدیم؛ آنچه می‌دیدیم باور کردنی نبود. یک برجک خاکی با ارتفاع نزدیک به هشت متر کنار سنگر فرماندهی بالا رفته بود!

در چهره حاجی هم عصبانیت دیده می‌شد و هم خنده. آن جوان را صدا کرد و طوری که ناراحت نشود گفت: «اینو کی زده؟ زود خرابش کن، جاش اینجا نیست. بغل سنگر فرماندهی و به این بلندی؟!» جوان اخم هاش رفت توی هم. با ناراحتی به راننده لودر گفت: خرابش کند بعد هم دوربینش را پس داد و گفت: من دیگه کار نمی‌کنم! باید گزارش هام دقیق باشه. من به خاطر اینکه کارم درست و دقیق باشه برجک خواستم.

من منتظر برخورد حاجی با این جوان بودم. اگر من جای حاجی بودم، شاید خیلی تند برخورد می‌کردم. اما حاجی با مهربانی دست جوان را گرفت و بردش داخل سنگر. یک چایی براش ریخت و جلوش گذاشت و گفت: «زحمت کشیدی. اما اگر میخوای برجک دیده بانی بزنی، بهتره بری دویست متر اون طرف تر. میگم سه تا لودر دیگه هم بیان و سریع برات بزنن».

با این برخورد صبورانه، آن جوان خیالش راحت شد و چهره اش از هم باز شد. چایی را سر کشید و دوربینش را برداشت و از سنگر بیرون رفت.»

مشتی نمونه خروار

در این خاطره که نمونه‌های آن در میان فرماندهان خرد، میانی و ارشد بسیار است، به جای یک برخورد نظامی خشک و دستوری، علی هاشمی با یک برخورد تربیتی شاید زندگی یک انسان در یک بزنگاه تغییر داد. 

نمونه‌های بسیاری از این دست خاطرات در جبهه‌ها وجود دارد که آنجا را از یک مکان نظامی با قواعد خشک و سخت و نظم بالا، ضمن حفظ این اصول نظامی تبدیل به تربیت‌گاه انسان‌هایی از نسل دفاع مقدس کرد که در پرتو این تربیت ظرفیت‌های بسیاری در این رزمندگان فعال شد که در آینده به بررسی خاطرات دیگر در این حوزه می‌پردازیم.

انتهای پیام/ 119 

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار