به گزارش خبرنگار فرهنگ دفاعپرس، حجتالاسلام «سید عبدالله حسینی» شاعر و فعال فرهنگی سروده «باده وحدت» را به مناسبت هفته وحدت در منتشر کرد.
بنوش باده پیاپی مدام تا دم صبح
بر آفتاب محمد سلام تا دم صبح
رجب زمانه مستی است هان مکن پرهیز
بیار جام پیاپی بریز می یکریز
ربیع فرصت خوبی است باده نوشان را
زمان زمانه خرق است خرقه پوشان را
پس از قرون خماری امام مست رسید
فرو نشاند عطش را قدح بدست رسید
شب تولد احمد زمانه خوبی است
بریز باده وحدت بهانه خوبی است
بریز باده وحدت شقاق ما راکشت
دم از وفاق بزن انشقاق ما را کشت
شراب نور دهیدم چنان که مست شوم
بریز جام پیاپی ولو زدست شوم
بریز باده که هوش از میانه برخیزد
به اتفاق سروش از میانه برخیزد
نشسته است کنارم برادرم امروز
بریز باده وحدت به ساغرم امروز
بیار باده وحدت که سخت دلتنگم
چقدر دلزده اینک ازین همه رنگم
بریز باده وحدت که تفرقه کافی است
ببند عقد اخوت که درد را شافی است
بریز باده که هوشم زسر چنان برود
که نام شیعه و سنیم از میان برود
نزاع بین مذاهب چه سود خواهد داشت
میار آتش فتنه که دود خواهد داشت
خدا یکی ورسول خدا و قرآن نیز
صلات وصوم یکی و معاد ومیزان نیز
من از اهالی جامم ز سنگ بیزارم
اگر تویی به مقابل زجنگ بیزارم
من وتو بار دبستانی همیم ایدوست
شریک شادی و اندوه وماتمیم ایدوست
چرا چو شیشه بدلهایمان ترک داریم
اگر که اینهمه ما درد مشترک داریم
من وتو یار دبستانی همیم ایدوست
شریک شادی و اندوه وماتمیم ایدوست
زمان جنگ که از آسمان شرر میریخت
به جبهه خون من وتو بهمدیگر آمیخت
برادریم به زهاد زاهدان سوگند
به خون گرم تمام مجاهدان سوگند
گل اذان که بروید فراز گلدسته
بخوان نماز بدستان باز یا بسته
بزن بنام خداوند در نماز ابریق
به جمع و جمعه بیندیش باز نه تفریق
من وتو گرم نزاعیم و قدس در زنجیر
هنوز قبله بدست صهاینه است اسیر
هلا یلان دلاور ز نسل اسماعیل
تفنگ را بچکانید سوی اسرائیل
هر آنکه تخم دویی در دل تو و من ریخت
زغفلت آب در آسیاب دشمن ریخت.
خوشا مصافحه با تو خوشا معانقه کردن
که هر مصاحفه تیری است بر تن دشمن
مرا که پیرو عشقم به ژاژ کافر خواند
بدید باده بدستم به فسق جاهر خواند
چه کافری که در الله ناپدید شده است
چه کافری که براه خدا شهید شده است
تشیع علوی جز عمل به سنت چیست
نشان دهید مرا شیعه ای که سنی نیست
تمام اهل تسنن محب طاهایند
به اسم نه همگانشان به رسم با مایند
بیا برادر سنی به شیعه دست بده
زجنس می به صراحی هرآنچه هست بده
مرا به مذهب جعفر اگر چه دل بسته است
ازانشقاق مذاهب ولی دلم خسته است
محمد آمد و حبلی از آسمان آویخت
شراب باقی وحدت مرا به ساغر ریخت
محمد آمد ودر شب چراغ روشن کرد
نگاه خسته دلان را به باغ روشن کرد
تو اهل مذهب عشقی اگر سخن کوتاه
برادریم همه فاعتصم بحبل الله
انتهای پیام/ 121