به گزارش خبرنگار گروه فرهنگ و هنر دفاع پرس، 29 فروردین روزی است که حماسه ی ارتشیان جان برکف را می توان مرور کرد و به بازخوانی آن روزها پرداخت که در هشت سال دفاع مقدس، ارتش در کنار بسیج و سپاه به جانفشانی مشغول بود. محمد ایرانی، شاعر جوان کشورمان، یک غزل_مثنوی به مناسبت روز ارتش و نزدیکی روز پدر، برای پدران ارتشی و جانباز سروده است.
نشسته ام سر ایوان و پشت پنجره ات
شنیده ام که گرفته دوباره حنجره ات
چقدر حال غریبی ست حال باباها
نشسته پیش من اما شبیه تنهاها
حماسه ی پدر ما حماسه ی کاوه ست
حماسه ی نوسود و شلمچه و پاوه ست
پدر برای من از جبهه مرهم آورده
غزل، غزل، غزلِ ضد ماتم آورده
پدر قصیده ای از دردهای اجباری ست
پدر غرور غریبی که تا ابد جاری ست
همان که سنگ صبور و دلش پر از درد است
و تا همیشه – اگر پیر هم شود – مرد است
برای آمدنش درب خانه باز کنید
«شبی خوش است بدین قصه اش دراز کنید»
عرق نشسته به روی چروک پیشانی ش
زده جوانه یکی در میان سپیدی ریش
تو مثل مشت گره کرده ای که وا نشده
حقیقتی که ز افلاکیان جدا نشده
چو کوه مانده ای و خم نمی شود پشتت
هنوز رد غم و غصه مانده بر مشتت
پسر قدش نرسید و ندید بابا را
و دختری که فقط می شنید بابا را...
خدا کند که دو دستش قلم شود آن که
طناب بسته به دست و کشید بابا را
کسی نشسته کنار دری که سوخته است
خبر ز زخم عمیقی دهید بابا را
«همیشه از همه بهتر» ولی شکست آن شب
غرور دخترکش چون که دید بابا را
گرفته حال و هوایم ولی بگو احسنت
به خالقی که بزرگ آفرید بابا را
قد تو معنی «قدقامت الصلاه» شده
صدای خنده ی تو "اهدنا الصراط" شده
همین که کفش تو پشت در است آرامم
و فکر بودن تو در سر است آرامم
تمام خانه ی ما پشتشان به تو گرم است
ستون و مرکز دل ها همیشه بوده و هست
پر از خروش و تب و تابی و پر از اروند
به ایستادگی و استقامت الوند
همیشه قصه ی من مرد اولش باباست
«که آتشی که نمیرد همیشه در دل ماست»