به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاع پرس، با شروع جنگ تحمیلی حسن غازی عزم نبرد با متجاوزان بعثی را کرد او در ابتدا مسئولیت یکی از آتشبارهای توپخانه را عهده دار شد لذا لیاقت و کاردانی ایشان باعث شد تا بعنوان فرمانده گردان توپخانه خدمات شایانی را به جنگ نماید. آن بزرگوار که از ابتدای جنگ با مسئولیتهای مختلف وارد عرصههای نبرد شده بود در بسیاری از عملیاتها در غرب و جنوب شرکت داشت و بیمهابا به دشمن می تاخت. لذا فرماندهی کل سپاه مسئولیت ایجاد اولین گروه توپخانه سپاه را به ایشان واگذار نمود و بعد از مدتی یگانهای مستقل توپخانه در سپاه با همفکری ایشان به وجود آمدند.
اما سرانجام در عملیات خیبر که برای سامان بخشی به آتش پشتیبانی به خط مقدم محاصره شده به طلائیه رفت و تیر بار بدست همپای بسیجیان عاشق ساعتها جنگید و نهایتاً هدف تیر مستقیم تانک دشمن قرار گرفته و به لقاء الله پیوست. پیکر وی در طلائیه ماند و زیر آب رفت و بازنگشت.
در ادامه بخشی از وصیتنامه فرمانده توپخانه 61 محرم و اولین فرمانده گروه موشکی 15 خرداد آمده است:
خورشید فروزان هیچگاه از تابش نور حیات بخش و نجات دهنده خویش باز نمیماند وهرگز از نورافشانی و پرورش موجودات و افاضه روشنائی و نورانیت نخواهد ایستاد، گرچه ابرهای متراکم تیره دل و سیاه روی آن را مستور بگردانند، ما پیروان نورانیت و قاطعیت به رهبری هستیم از سلاله پیغمبر(ص) و تبار حسین(ع) که جلالت وعظمت و قداست و هیبت و محبت و رأفت و عطوفت و کشش او در دل هر مسلمان و هر محروم گمنام دورافتاده وعقب راندهای تلاءلو میکند چون حیات و احیای اسلامیت و انسانیت اصیل را باعث شد و ما تشنگان وادی جهالت و ضلالت و گمراهی را به وسیله رهبری و قیام حیات بخش از چشمه فیاض ولایت سیراب ساخت که نوای پرندگان آزاده و بیآلایش نوای رزم و آزادگی و راد مردی و غیرت است نه فنای بزم و تفریط و تمایلات نفسانی وتلوث.
ای انسانهای جوان، تو که عصری تشنه آب حیات بودی و عطش یافتن داشتی، و چون آهویی رمیده و غزالی حیران در کویر، سراغ چشمهها و سایهها و درختی میگشتی تا لختی بیاسایی آرام گیری وسیراب شوی، اینک این "جمهوری اسلامی" و دستاوردهایش و رهبریش همان سایه است، همان چشمه است و همان درخت، روح عطشناکت را سیراب کن، خود را بشناس تا خدا را بشناسی، خدا را بشناس تا از خود رها گردی و به خدا برسی (من عرف نفسه فقد عرف ربه). کنکاش کن و تفکر که تو در کجای جهانی؟ و جایگاه تو در پهنه خلقت کجاست؟ برای چه آمده ای؟ ازکجا آمدهای؟ و به کجا خواهی رفت؟ تا کجا میتوانی پرواز کنی و با کدام بال و پر به سوی کدام مقصود و بر کدام جهت؟ آیا خود را شناختهای تا بدانی برای چکاری؟ آیا استعدادهایت را بازشناسی کردهای که بدانی تا کجا میتوانی پیش بروی؟ و یا اصلا مال این جهانی یا آن جهان؟ برای بقایی یا فنا؟ برای ماندن هستی یابرای رفتن؟ برای عروجی یا هبوط؟ هیچ اندیشه ای نه چه کاری تو رابه عفونت خود خواهی وحب نفس گرفتارت می سازد وچه کاری به طراوت وعطر خداجویی و خدایا بی میسر می سازدت؟ بامیدان عمر و زمینه تلاش وافوای نفس اماره آشنا شده ای تا در آن میدان پشت نفس را به نیروی تقوا برزمین بزنی و دماغ فرعون و هوس را بر خاک بمالی؟ راه رشد ابزار تزکیه و عوامل فلاح را میدانی؟ درصحنه حق و باطل بودن برای ساوک این راه،برای هجرت درونی وبرای سیردر دنیای باطن بهترین فرصت است که مروری برخود کنی.
عیب دیگران را دیدن ولی عیوب خود را ندیدن نشانه کوردلی است نه بصیرت و تیز هوشی. وقتی که خودمان را باز جویی کنیم و از نقاط مثبت و منفی خود آگاه باشیم، هم قدمی در جهت خودشناسی برداشتهایم و هم بهتر میتوانیم در جهت رشد و کمال و تعالی خداگونه شدن خود حرکت کنیم. باید چگونه مرد تا جاودانه زیست؟ اگر کبر خودخواهی و خود محوری که در شعاعش هرچه غیره خداست جمع میشود و تو را دچار استکبار و غرور میکند تا نتوانی در برابر حق سر تسلیم و طاعت فرود آری و نفس رضا نمیدهد که عدالت را آنجا که به زبان توست بپذیری درونی آلوده داری.
آنچه میتواند ما را از مرگ و ترک دنیا بترساند خرابی خانه آخرت ماست و برای آمادگی و رفتن، شوق دیدار آن سرای جاویدان لازم است و گرنه اگر بناست از عمل صالح خالی باشد پای رفتنت نخواهد بود و شوق پرواز در آن دیار را نخواهی داشت.
"شهادت" رفتن برای ماندن است و یافتن بقا در فنا است و رسیدن به حضور دائمی به قیمت غیب موقت. آنکس که شهید عشق است و کشته محبت جامه تن بر روحش تنگ است و هر لحظه آمادگی رهایی و پرواز دارد.
ای جوانان عزیز، خانه آخرت خویش را با دو دست "ایمان" و "عمل خالص" برای خدا بنا کنید، ما بهشت و جهنم را در این دنیا با عملمان میسازیم، یا معمار بهشت خویشتنیم یا هیزم جهنم خویشتن.آخرت عکس العمل اندیشه، ایمان و عمل تو در دنیاست.
باید بنده خدا شد، بنده خدا شدن تو را از بنده همه بندگیها و از بندگی همه بندها آزاد میسازد. چون عبادت خدا آزادبخش است وعبودیت او حریت میآورد. ببین اسیر چه هستی؟ شکم وغذا؟ شهوت و شهرت؟ خانه و خادم؟ نام ونان؟ زن وفرزند؟ زروسیم؟ وابسته به هرچه که باشی به همان اندازه قیمت دارد.