گروه فرهنگ و هنر دفاع پرس ـ رسول حسنی؛ شاهنامه فردوسی کتابی جامع الاطراف است یعنی میتوان آن را با دیدگاههای متفاوت مورد بررسی قرار داد. در این نوشتار سعی میشود داستانهای این کتاب گران سنگ را الگویی برای سبک زندگی در نظر گرفت و آن را از این منظر تحلیل کرد.
زنان در شاهنامه
نکته مهمی که در شاهنامه در مورد تساوی زن و مرد وجود دارد این است که فردوسی اصل را بر خرد استوار کرده و زن و مرد بودن در مرتبه بعدی قرار میگیرد. در همه شاهنامه جز در داستان سودابه نه تنها هیچ زن بد طینتی وجود ندارد بلکه همه زنان از امتیاز خرد برخوردارند. به ندرت با زنان تک بعدی روبه رو میشویم. در داستان زال میخوانیم وقتی زال به کابل میرود و دلبسته رودابه میشود و او را خواهان میشود سین دخت مادر رودابه است که به زابل میرود و شرایطی را برای تسهیل این ازدواج فراهم میکند.
چون اولا کابل و ایران دو دین متفاوت دارند و دیگر اینکه مهراب به این ازدواج راضی نیست و از طرفی هم ممکن است جواب رد دادن به یکی از پهلوانان ایران که بزرگترین مرد نزدیک به شاه است عواقبی خطرناک داشته باشد. برای همین سین دخت به زابل میرود و با سام، پدر زال حرف میزند تا چاره جویی کنند.
در داستان سیاوش میخوانیم که سیاوش به سبب کینه ورزیهای سودابه به توران میرود و به نحوی آنجا پناهنده میشود. در آنجا سیاوش با رای پیران با جریره دختر پیران و بعدتر با فرنگیس دختر افراسیاب ازدواج میکند. هر دو زن با آنکه با دشمن پیوندی خانوداگی دارند اما نسبت به همسر وفادارهستند. این دو شخصیت و البته کتایون که به آن پرداخته خواهد شد از شخصیتهای بیبدیل شاهنامه هستند و باید گفت در تاریخ دارم نویسی جهان هم سابقه ندارد.
سیاوش بر اثر سخن چینیهای گرسیوز به دستور افراسیاب کشته میشود فرنگیس با همه احترامی که برای پدرش قائل است حاضر نیست به عهدی که با سیاوش بسته است پشت کند. همچنین بعد از مدتی گودرز به واسطه خوابی که دیده گیو را به توران میفرستد تا کیخسرو پسر سیاوش را به ایران بیاورد بعد از این ماجرا کیخسرو لشکری روانه تواران میکند. لشکر ایران بر اثر بی لیاقتی طوس سبب ریختن خون فرود برادر کیخسرو میشود.
جریره که همسر سیاوش است برای آنکه به دست ایرانیان نیفتد خود را میکشد و همه کنیزان فرود برای آنکه اسیر نشوند همه از بام کاخ خود را پایین میاندازند تا مباد با اسیر شدن برای فرود سرشکستگی ایجاد شود.
در هیچ جای شاهنامه نمیبینیم زنی علیه شوهر خود حتی بعد از مرگ او خیانت کند. تم خیانت از موارد ممنوعه شاهنامه است که فردوسی برای جذاب شدن اثرش به آن سمت آن نرفته است. فردوسی بخشی از اثرش را به تکریم زن اختصاص داده است. در داستان رستم و اسفندیار، رودابه و کتایون مادر رستم و مادر اسفندیار به هر دری میزنند تا این جنگ سر نگیرد اما مقدور نمیشود.
اصل برای کتایون دین داری پسرش است برای همین است که نمیخواهد بزرگتری حامی زرتشت کشته شود. تنها اوست که عاقبت کار اسفندیار را برایش روشن میکند. اما اسفندیار چارهای جز رفتن دارد او علاوه بر آنکه علاوه برای اجرای فرمان پدر یک عالم دینی هم هست به زابل میرود تا رستم را وادار به دین بهی کند.
مادر در شاهنامه مقامی بلند دارد ما در این اثر با تکریم مادر مواجه هستیم و همه نامدران مادر را در جایی بالاتر از خود قرار میدهند و اگر رای مادر با آنها همراه نباشد به مادر بیاحترامی نمیکنند.
در داستانهای شاهنامه مردان از اینکه با همسر یا مادرانشان مشورت کنند و رای آنان را به رای خود ترجیح دهند ابایی ندارند. خانوداه در شاهنامه نهادی مهم تلقی میشود که بدون آن امکان ادامه حیات فرد وجود ندارد.
در شاهنامه دختران در انتخاب همسر آزادند. هیچ دختری در شاهنامه به جبر ازدواج نکرده است. چرا که اصل بر تشکیل خانوداه مبتنی بر عشق طرفین است برای همین همه زنان شاهنامه نسبت به مردان خویش تا این اندازه وفا دارند. از طرفی دختران با هر دین و ملیتی میتوانند با مردان بیگانه ازواج کنند مشروط بر آنکه دین بهی را بپذیرند.
گردآفرید در داستان رستم و سهراب به پاسبانی از دژ سپید آشنا میشویم که در کنار پدر به دفاع از مرز و خاک ایران برخواسته بدون آنکه تن به پلشتی دهد. فردوسی در این داستان وقتی از گردآفرید نام میبرد قصد ندارد برای داستانش جاذبه ایجاد کند بلکه در تجلیل از زنانی است که در دفاع از خاک ایران منتظر مردان نمینشینند.
دین مداری
پیش از این اشاره شد در ماجرای زال و رودابه با همه مشکلات سرانجام زال و رودابه به هم میرسند اما زال به رودابه میگوید تا زمانی که به دین من درنیایی ما به وصال هم نخواهیم رسید وقتی رودابه به دین زال درمیآید زال رودابه را به عنوان همسر برمیگزیند.
آنچه که اسفندیار را وادر کرد تا با رستم بجنگد این بود که رستم دین زرتشت را نپذیرفته و همچنان بر کرسی فرمانروایی زابل نشسته است. اسفندیار خدمات رستم را فراموش نکرده اما این دلیلی نبود برای آنکه رستم دین زرتشت را نپذیرد.
جمشید پادشاه پیشدادی به سبب دوری از دین بود که خود را خدا نامید و همین سبب شد تا به بدترین شکل ممکن به دست ضحاک با اره به دو نیم شود.
اصل فرمان پذیری
مهمترین موردی که باید اشاره شود. اصل فرمان پذیری است. باز باید به داستان رودابه و زال اشاره کرد در این داستان وقتی زال به پدر نامه مینویسد که دلبسته رودابه است سام میگوید من راضی هستم باید از منوچهرشاه ایران که دارای فره ایزدی است دستور بگیریم و اگر او دستوری نداد من هم اجازه نخواهم داد و تو هم باید به امر شاه گردن نهی.
در جنگهایی که ایرانیان شکست خوردند دلیل این بود که از فرمان شاه تمرد کردند. شاهان کیانی شاهنامه به دلیل اینکه دین مدار هم بودند صاحب فره بودند. علت کنارهگیری رستم از دربار شاه این بود که لهراسب بعد از آنکه به دستور کیخسرو به شاهی میرسد حاضر نیست تاج شاهی را به گشتاسب بدهد گشتاسب به روم میرود و پس از ازواج با کتایون دختر قیصر با لشکری به ایران میآید تا تاج را به جبر شمشیر بگیرد (از این منظر گشتاشب خائن ترین شخصیت شاهنامه است) لهراسب برای آنکه جنگی میان پسر و پدر در نگیرد تاج را به او میدهد از همین جاست که رستم دربار را رها میکند.
تحلیل رستم این است که تخت شاهی میراث خانوادگی نیست که از پدر به پسر برسد هر کس که دارای فره ایزدی بود باید صاحب این تخت باشد. رستم به دلیل اینکه در گشتاسب این فره ایزدی را نمیدید از او تبعیت نمیکرد.
خلاصه آنکه به قول معروف شاهنامه، شاه نامه نیست این کتاب را باید بارها خواند و آن را با شرایط و نیازهای امروز کارآمد کرد. خوانش این کتاب برای ترسیم فضایی که در آن قرار گرفتهایم و آنچه باید انجام دهیم راهگشا است.