یادداشت/ دکتر روح‌الامین سعیدی

دکتر سروش و قانقاریای اخلاقی

روح‌الامین سعیدی طی یادداشتی پاسخ‌هایی به ادعاهای عبدالکریم سروش درباره دخالت مداحان در سیاست‌های کشور داد.
کد خبر: ۸۳۳۳۱
تاریخ انتشار: ۳۰ ارديبهشت ۱۳۹۵ - ۱۴:۳۴ - 19May 2016

دکتر سروش و قانقاریای اخلاقی

به گزارش گروه اخبار داخلی دفاع پرس، دکتر روحالامین سعیدی طی یادداشتی پاسخهایی به ادعاهای عبدالکریم سروش درباره دخالت مداحان در سیاستهای کشور داد.

متن این یادداشت به شرح زیر است:

بسمهتعالی

مرقومه سراسر اهانت و ناسزای دکتر عبدالکریم سروش باعنوان «پای مداحان در نعلین روحانیان» که اواخر فروردین ماه در واکنش به سخنان رهبر معظم انقلاب خطاب به مادحین اهل بیت (ع) در فضای مجازی انتشار یافت، چه از حیث ماهیت قول و چه از حیث هویت قائل، چندان اهمیتی نداشت که سزاوار واکنشی باشد زیرا به فرموده حضرت باقرالعلوم «سخنان زشت ابزار سفلگان و فرومایگان است » و صدالبته در مواجهه با زشتگویی این جماعت، سکوت زیبندهترین پاسخ اهل ایمان است. لکن بیم آن میرفت که مبادا این سخنان علیرغم سستی استدلال گوینده، شبههای در اذهان خوانندگان ایجاد کند و لذا پاسخگویی به قدر کفایت ضرورت یافت. البته نگارنده این سطور عامدانه چند صباحی در نگارش پاسخ درنگ کرد تا اقدامش صبغهی احساسی و جدلی نیابد

جان کلام دکتر سروش که در مرقومه خود انبوهی از الفاظ سخیف و کنایات ناپسند را با لعاب آرایههای ادبی زینت بخشیده، این است که طی سالیان اخیر با حمایت و هدایت رهبر معظم انقلاب گروهی از مداحان سیاسی و حکومتی در بستر جامعهی ایران ظهور کردهاند و به اشاره ایشان جایگاهی رفیع یافته و وظیفهی هدایت جوانان و تقویت بنیه فکری آنان در مقابله با جنگ روانی و فرهنگی دشمن را برعهده گرفتهاند.

در نتیجه، این جماعت نوپدیدِ مزدور که ضمن ابتلا به انواع رذایل اخلاقی، اندک بهرهای از خرد و آگاهی ندارند، به رقیبانی سرسخت برای طبقه روحانیت بدل شدهاند و با فروبردن پای تملک در نعلین روحانیون، به جای آنان در جایگاه هادیان و متفکران قوم نشستهاند و با ترویج اسلام مداحانه، تومار فقیهان را درهم پیچیدهاند. پیامد چنین وضعیتی به زعم دکتر سروش همانا انحطاط ستبر و سهمگین روحانیت، پایان دینورزی عارفانه و حکیمانه در جمهوری اسلامی، تخدیر ذهن جوانان و بازداشتن آنان از اندیشیدن به مسائل اصلی کشور و نهایتاً افتادن جامعه به ورطهای است که وی آن را «قهقهرای فرهنگی و قانقاریای اخلاقی» نام مینهد و در این ورطه، آیندهای بس تاریک را برای فرهنگ ایرانی پیشبینی میکند.

در پاسخ به این اظهارات نکاتی چند به ذهن میرسد که اختصاراً بیان میگردد:

 .1پیش از هر چیز باید گفت بنای استدلال دکتر سروش از پایبست ویران است زیرا بر شالوده یک مفروض ناصحیح قرار دارد. وی صراحتاً میگوید: «همه میدانند که نقش این قوم (مداحان اهلبیت) هیچگاه تغذیهی عقل نبوده بلکه همواره تحریک عواطف بوده است.» این مدعای باطل آشکارا نشان میدهد که گوینده اساساً از فلسفهی عزاداری در فرهنگ شیعه آگاه نیست یا چهبسا در عین آگاهی تجاهل کرده است. زیرا تنها مروری گذرا بر تاریخ تشیع کافیست تا به روشنی دریابیم که عزاداری در مکتب اهلبیت علیالخصوص در رثای سالار شهیدان از همان ابتدا یک تاکتیک و حربه سیاسی برای مقابله با حکام جور بوده و به مثابه ابزار و نمادِ اعلام مخالفت با حکومت ظالمانهی طاغوتهای زمان طراحی شده است.

در این میان، تحریک عواطف صرفاً عاملی برانگیزاننده است که باید زمینهساز بیداری و آگاهی عقل باشد و عزاداران را متوجه اهداف بلند مکتب حسینی سازد تا احساس تکلیف و شعور دشمنشناسی و ذلتناپذیری و عزم جهاد و شهادت در نهادشان نُضج یابد. اگر غیر از این بود، آیا اصل عزاداری و اشکریزی و مرثیهسرایی آن هم پس از گذر سالیان دراز کاری بس عبث به چشم نمیآمد؟ یقیناً اهلبیت عصمت به عارضة کمبود عاطفی مبتلا نبودند که ضرورت یابد آنگونه مظلومانه و ناجوانمردانه کشته شوند تا بازماندگان، نسل از پی نسل تنها برایشان سوگواری کنند بیآنکه مقصودی در پی این رسم و آیین جاودانهشان باشد.

لذا فروکاستن عزاداری به صرف تحریک عواطف یا به قول دکتر سروش «آتش زدن جگر شیعیان» بسیار سادهلوحانه و تقلیلگرایانه است است زیرا شور بیشعور و محبت بیپیروی به کار نمیآید چنانکه پروردگار متعال خطاب به رسولش میفرماید: «قل ان کنتم تحبون الله فاتبعونی یحببکم الله ». پس آتش زدن جگر توسط مداحان بدین سبب است که شعلهای از این آتش در خرمن عقل شیعیان بیفتد و آنان را به برخاستن و پیمودن راه حسین وادارد.

سیری در محتوای اشعار مداحان مشهور شیعه همچون دعبل و کُمیت که مورد تأیید و وثوق معصومین نیز بودند، از معانی عمیق و مضامین سیاسی این اشعار حکایت دارد. امثال دعبل و کمیت هرگز مداح سکولار نبودند بلکه شجاعانه با سلاح هنر خود پنجه در پنجه حکام ظالم زمان میانداختند و از مکتب اهلبیت جانانه دفاع میکردند. این نقل مشهور تاریخی دربارهی دعبل میتواند شاهدی محکم بر رد مدعای غیرسیاسی بودن مداحان عهد قدیم باشد: «احمد بن اسحاق میگوید: دعبل را دیدم و به او گفتم: تو شجاعترین و پرجرأتترین مردم هستی، زیرا آن اشعار کوبنده و رسواکننده را درباره مأمون گفتی، آن هم در دوران حکومت و قدرت بینظیر او، دعبل پاسخ گفت: ای ابااسحاق! من پنجاه سال است که دار خود را به دوش میکشم ولی آن کس که مرا دار بزند نمییابم

پس مشکل دکتر سروش این نیست که چرا مداحان پای در نعلین روحانیون کرده و وظیفهی تغذیه فکری مردم را عهدهدار شدهاند زیرا وی در تناقضی آشکار حتی کارکرد خطیب روحانی در مجالس عزاداری را نیز این میداند که«بر منبری برود و با صدای نرم و ملایم قصههای معقول و منقول و یأجوج و مأجوج بگوید و ذهن مستمعان را به خواب ببرد

مشکل اینجاست که او از اساس درک درستی از ماهیت عزاداری ندارد و تصورات باطل خود را دستمایه انتقاداتی چنین سست و بیمایه قرار داده است. چهبسا یک عامی کمسواد هم با اندکی تفکر میتواند به روشنی دریابد که حماسه عاشورا رخ نداد و سرِ عزیزترین اولیای خدا بر روی نی نرفت تا به بهانهی آن خطیبی بر منبر رود و با خواندن قصههای یأجوج و مأجوج ذهن مردم را خوابآلود سازد!! عجیب است که طایر فکر برخی مردمان این قدر کوتاه میپرد!

.2این ادعای دکتر سروش که تلویحاً رهبر معظم انقلاب را حامی و موجد جریان موسوم به «مداحی سیاسی» معرفی میکند، آن قدر بیپایه است که برای ابطال آن نیازی به اطاله سخن نیست و تنها استناد به کلامی ماندگار از معمار و نظریهپرداز کبیر انقلاب اسلامی حضرت امام خمینی کفایت میکند تا رویکرد عمیق شیعه به شعائر عزاداری بهعنوان یک حربهی سیاسی بر همگان آشکار گردد.

آن بزرگوار صراحتاً میفرمود: «عاشورا یک مسئله بسیار مهم سیاسى ـ عبادى است. عزادارى کردن براى شهیدى که همه چیز را در راه اسلام داد، یک مسئله سیاسى است؛ یک مسئلهاى است که در پیشبرد انقلاب اثر بسزا دارد. ما از این اجتماعات استفاده میکنیم... ملت ما از آن «اللّه اکبر»ها استفاده کرد... این مظاهر و شعائر و امورى که در اسلام در آن سفارش شده باید فکر کنید که اینها یک مسئله سطحى نبوده است که میخواستند جمع بشوند و گریه کنند، خیر. ما ملت گریه سیاسى هستیم، ما ملتى هستیم که با همین اشکها سیل جریان میدهیم و خرد میکنیم سدهایى را که در مقابل اسلام ایستاده است.» 

خوشبختانه تجربه انباشته نهضت عاشورایی امام خمینی چه در دوران مبارزات، چه در دوران جنگ تحمیلی و چه پس از آن تا کنون و حتی تجربه گرانسنگ شیعیان مجاهد در لبنان و سوریه و عراق و یمن این حقیقت را مبرهن ساخت که برداشت سیاسی از حماسه عاشورا و تبدیل شعار «لبیک یا حسین» به یک مرامنامه سیاسی و مبارزاتی میتواند مولّد چه قدرت عظیمی باشد که ابرقدرتهای جهان نیز از عهدهی مهارش برنیایند. چهبسا راز برآشفتگی دکتر سروش از جریان مداحی سیاسی نیز مشاهدهی همین دستاوردهای انکارناپذیر محور مقاومت است که با اقتباس از ظلمستیزی سیدالشهدا امروز در میدانهای نبرد با تزویر و تکفیر، خواب را از چشمان مستکبران میرباید.

.3اینکه گفته شود رهبر معظم انقلاب هدایت فکری جامعه را به مداحان وانهاده و لذا جمهوری اسلامی از اسلام فقیهانه به اسلام مداحانه گذر کرده است، حقیقتاً بر کجفهمی گوینده دلالت دارد.

ترغیب مداحان به استفاده از اشعار غنی و پرمحتوا برای بیان مباحث کاربردیِ حیات ائمه اطهار و پرداختن به مسائل روز بهمنظور بصیرتافزایی و بیدارگری مستمعین و تأثیرگذاری بر باورهای جوانان هرگز به معنای خلع ید روحانیون و نادیده انگاشتن نقش محوری آنان در هدایتگری نیست و بیانات اخیر رهبر معظم در جمع طلاب حوزههای علمیه استان تهران، عمق نگاه ایشان به جایگاه روحانیت را آشکار میسازد.

لکن باید از دکتر سروش پرسید آیا به موازات روحانیون هیچ قشر دیگری از جمله معلمان، اساتید دانشگاه، فرهیختگان، هنرمندان و مداحان وظیفهای در قبال روشنگری و هدایت جامعه ندارند؟ آیا مداحی که به یُمن هنر و نوای خوش خود میتواند چندهزار مخاطبِ غالباً جوان را در یک مجلس به گرد خود آورد، تنها باید به «تحریک عواطف» آنان بسنده کند و از دستاوردهای این ظرفیت عظیم به حداقلها اکتفا نماید؟ ضعف منطق دکتر سروش زمانی بیشتر آشکار میشود که فیالمثل بگوییم کارویژه هنرمندان و سینماگران تنها و تنها سرگرم کردن مردم است و آنان مجاز به خلق آثار معناگرا و برانگیزاننده تفکر نیستند زیرا این کار به منزله پافروبردن در کفش فیلسوفان و اندیشمندان است و نماد گذار از تفکر فیلسوفانه به تفکر سینماگرانه است!! پس بهتر آن است که هنرمندان صرفاً به فکر پر کردن اوقات فراغت مردم با لطایف و فکاهیها باشند و گام به عرصه خردورزی و معناگرایی نگذارند!!

البته بسیار جالب است که کسی امروز از آن سوی مرزها داعیه دفاع از کیان روحانیت در برابر مداحان اهلبیت را دارد که در گذشتهای نه چندان دور بهعنوان عضوی از جریان روشنفکری غربگرای داخل کشور از هیچ تلاشی برای تضعیف و تخریب جایگاه روحانیت مضایقه نمیکرد. یقیناً حافظه تاریخی ما آن قدر تحلیل نرفته است که موج اهانتها و بیحرمتیهای دکتر سروش و همقطارانش به ساحت روحانیون و مراجع عظام تقلید را از یاد برده باشیم. پس ناگفته پیداست جانبداری ظاهریِ امروز و کاربرد عباراتی چون «روحانیون اصیل و مراجع مُوقّر» نیز نه از سرِ ارادت به دشمنان دیروز بلکه تنها بهانهای برای عقدهگشاییِ یک فیلسوفنمای پایانیافته پشتکرده به وطن است که برای تضمین تداوم واریز دلارهای انگلیسی به حساب بانکیاش چارهای جز این قبیل ژاژخاییهای گاه و بیگاه ندارد.

4 .دکتر سروش در مرقومه خود انبوهی از صفات زشت و مذموم همچون «نادانی»، «ناپاکی»، «نانجیبی»، «فرومایگی»، «کژرفتاری اخلاقی»، «بیعلمی» و «بیتقوایی» را به مداحانِ به قول او سیاسی و حکومتی نسبت میدهد و میدان دادن به آنها در جمهوری اسلامی را نشانهای دال بر وضعیت «قهقرای فرهنگی و قانقاریای اخلاقی» میداند!! یقیناً سخنانی این چنین سخیف و حرمتشکنانه نیازمند پاسخی از جنس منطق و استدلال نیست و تنها ذکر چند سؤال کفایت میکند:

*آیا موصوفِ صفاتِ ناپسندی مانند فرومایگی و کژرفتاری اخلاقی را در میان مداحان اهلبیت باید جستجو کرد یا در میان وطنفروشان فراری آن سوی مرزها که اخبار عبورشان از تمامی مقدسات این ملت و سقوط آزادشان در قهقرای بیاخلاقی و بیخدایی پیوسته به گوش میرسد؟

*آیا مصداق «به سخره گرفتن دین و هنر و فرهنگ» مداحان هستند یا جریان سینما و ادبیات و هنر روشنفکری غربگرا که در دریایی از ابتذال و سخافت غوطه میخورد و به ذبح سنتهای این مرز و بوم به پای فرهنگ غربی فخر میفروشد؟

*آیا مداحانِ به اصطلاح سیاسی و حکومتی بیشتر شایسته الفاظی چون «شعبان جعفری صفت»، «مزدور» و «خادم استبداد هستند» یا آنانی که از دامان سرزمین خود به آغوش بیگانه پناه بردهاند و جیرهخوار دلارهای اجنبی هستند و حتی برای گذران امور در بلاد غربت حاضرند ننگ حضور در مجالس مستبدترین و مرتجعترین سلاطینِ بدنام سعودی را نیز به جان بخرند؟

*دکتر سروش که مدعی است «فرستادن جوانان به درِ خانهی این مُزوّرانِ مزدور، مدلولی جز تحقیر معرفت و تمسخر فضیلت ندارد» باید پاسخ دهد آیا جوانان قرار است درس معرفت و فضیلت را در مکتب ابتذال شبکههای ماهوارهای و فضای مجازی بیاموزند که محتوای سخیفش را او و دوستانش از آن سوی مرزها تدارک میبینند؟

*وی که از «مغازهی تهیِ مغز مداحان» و «پستانهای خشک و خستهشان» سخن میگوید، خوب است این ابهام را روشن سازد که مغازه مغز او و همکفرانش چه چیز برای فروش دارد و از پستان آنها کدام شیر خردورزی برون میتراود به جز علم ترجمهای و بیان طوطیوار مشتی حدس و گمانهای چند فیلسوف غربی که امروز خود در صحت گفتارشان تردیدها دارند و به ورطه نسبیت و تکثر و پوچگرایی افتادهاند؟

و سؤالات بسیارِ دیگری که مجالی برای بیانش نیست لکن امید است به ذهن هر ایرانی منصف و اندیشمندی که خواننده این سطور باشد خطور نماید تا مصداق قهقرای فرهنگی و قانقاریای اخلاقی در پیشگاه عدل و انصاف آشکار گردد.

نظر شما
پربیننده ها