به گزارش سایر رسانه های دفاع پرس، من از همان اوایل آشنایی با حضرت امام(ره)، ایمانی قوی و ثابت در او دیدم. به علاوه فهمیدم که او مردی فقیه و مجتهد و آگاه به دقایق احکام اسلام است. از این گذشته، او را دارای عزمی آهنین یافتم. من با بسیاری از علما و بزرگان سر و کار داشتم. بعضی از بزرگان که نمیخواهم نام ببرم، گاهی راجع به موضوعی تصمیم میگرفتند، ولی همین که یک نفر و یا چند نفر جملهای برخلاف میگفتند، دودل و مردد میشدند و قضیه را رها میکردند و از باب احتیاط عقب مینشستند، ولی امام(ره) این طور نبود.
من میدانستم هدف او خیلی بلند است، ولی نیل به آن، مستلزم پیمودن راهی پر خطر است. او این گونه نبود که در راه رسیدن به هدف، دو دل و مردد باشد و یا حرفش را پس بگیرد و عقب برود.
قبل از نهضت امام(ره)، روحانیون به اعمال غیر مشروع دولتها اعتراض بسیار میکردند و تذکر میدادند. در مورد تجاوزهایی که به حریم اسلام میشد و یا نسبت به تجاوزهایی که به حدود روحانیت میشد؛هشدار میدادند و البته که اثری نداشت و یا بسیار کم اثر بود. اما وقتی دیدم که امام(ره) هدف نهضت را بر اساس واژگون کردن نظام سلطنت قرار داد و احیای اسلام در مسیر تحقق قرار گرفت و مردم بسیاری با خلوص عقیده در این مسیر دنبال ایشان رفتند، اگر نگویم همان موقع یقین کردم، لااقل ظن قوی پیدا کردم که راه پیروزی اسلام همین مسیری است که امام(ره) پیدا کرده است و میخواهد آن را بپیماید، مخصوصاً از وقتی که درس ولایت فقیه امام(ره) را شنیدم.
آن درس ولایت فقیه، مسیر را به من نشان داد. به یاد دارم در اوایل امر و قبل از تبعید امام(ره) که صحبت از قیام ایشان بود، یک روز جایی برای ناهار دعوت بودیم. چند نفری از رجال سیاست بودند. یکی از آنها گفت، «فلانی! این همه راه افتادند که چی؟ یعنی حالا آخوندها میخواهند شاه بشوند؟ آخوندها میخواهند مملکت را اداره کنند؟ اصلاً خودتان را فراموش کردهاید؟ میدانید چه کار میکنید؟» بله، آنها هرگز باورشان نمیشد که آخوند بتواند مملکت را اداره کند.
من با این باورهای باطنی که پیدا کردم، دیدم باید فقط و فقط هماهنگی و همکاری کرد. خیلی هم در این کار صدمه خوردم، حدود هفت سال منبرم ممنوع شد، برای اینکه نام امام(ره) را در منبر بردم. صحبت دو روز، سه روز، پنج روز یا ده روز نبود. به شرحی که قبلاً گفتم، در این مدت طولانی به فضلالهی با کمال نیرومندی آن را تحمل کردم.
***
اصولاً باید دید عمق و حرکت امام خمینی بر چه اساسی بود و چه هدفی را در این زمینه دنبال میکرد؟ امام مردی بود که از ابعاد مختلف،فوقالعاده بود. یک انسان عادی نبود. از نظر روحی و معنوی و قدرت تصمیمگیری فوقالعاده بود.
من امام(ره) را قبلاً در زمان حیات مرحوم آیتالله العظمی بروجردی یک بار در منزل آن مرحوم دیدم، چند بار دیگر هم در رهگذر با ایشان برخورد کردم. یکی دو بار هم در حرم حضرت معصومه(س) ایشان را دیدم. البته من سالها برای سخنرانیهای دهة آخر ماه صفر به قم میرفتم و این برخوردها مرتب پیش میآمد.
چیزی که اولین بار توجهم را جلب کرد، این بود که امام(ره) مردی ساکت، اما عمیق بود. بعضی از افراد سر و صدای زیاد دارند، ولی عمق ندارند. امام(ره) اغلب ساکت بودند و کمتر در مجالس صحبت میکردند. از مسئله درس گفتن که بگذریم، در موارد عادی کمتر صحبت میکردند.
من همان وقت که امام(ره) را میدیدم و با بعضی از آقایان دیگر مقایسه میکردم، به نظرم میآمد که بعضی از آقایان عالم هستند، ولی مثل رودخانهای هستند که عمق کم دارند. سر و صدایشان زیاد است، ولی آب خیلی نیست. اما امام(ره) را که میدیدم، مثل رود کارون میدیدم که در عین سکوت، آن اندازه قدرت دارد که کشتیها را واژگون کند. به نظر من این تفاوت عظیمی بود که امام(ره) با دیگران داشت. بعد هم روشن شد که منشاء این تفاوت، عقل و هوش و درک و قریحه امام(ره) بود که در هر موضوعی، برقآسا جرقه میزد و تصمیم میگرفت.
فراموش نمی کنم موقعی که امام(ره) تازه به تهران آمده بودند من مکرر در مدرسةعلوی خدمت ایشان میرسیدم. روز 21 بهمن به اتفاق آقای صدوقی که از یزد آمده بود و آقای طالقانی و دیگران، در اتاق اندرونی خدمت ایشان بودیم. من عظمت فکر و نظر ایشان را آن روز بیشتر دیدم.
همه به خاطر دارند که روز 21 بهمن 1357، ساعت دو بعد از ظهر، رادیو اعلام کرد که از ساعت چهار بعد از ظهر آمد و رفت در خیابانها به کلی ممنوع است. این خبر مورد شور قرار گرفت. مرحوم آقای طالقانی که خیلی اهل سیاست بود، گفت،«به نظر میآید که مهم نباشد. گفته است مردم نیایند بیرون.»
بعضی دیگر هم در اظهار نظر مردد بودند. من یکی از الهامات الهی در انقلاب اسلامی را این میدانم که امام(ره) بلافاصله دستور دادند قلم و کاغذ آوردند و اعلامیه نوشتند که دولت غیر قانونی است، فرمانداری نظامی رسمیت ندارد و اعلامیهاش هم بیارزش است. تمام مردم از زن و مرد و بزرگ و کوچک از ساعت چهار بعد از ظهر به خیابانها بریزند و نقشة خائنانة دولت را از بین ببرند.
بعد معلوم شد که اصلاً صدور اعلامیه فرمانداری نظامی به دستور آمریکا بوده است تا نظامیان با تانکها و توپها و مسلسلها داخل خیابانها بیایند. حتی من از بعضی از افراد مطلع شنیدم که بنا بوده دو نقطه به طور قطع بمباران شود: یکی منزل امام(ره) در دبیرستان علوی ولو هزاران نفر به قتل برسند و دیگر مراکز حساس قم، ولی امام(ره) نقشة آنها را با یک اعلامیه بر هم زد!
***
در مدت اقامت امام(ره) در پاریس افراد زیادی از ایران به پاریس رفتند. از جملة آنها مرحوم آقای مطهری بود. ایشان قبل از رفتن، به منزل ما آمد و گفت، «شما پیامی برای آقا دارید؟» دو سه موضوع بود که من به طور خصوصی تذکر دادم. بعد ایشان خداحافظی کرد و رفت. وقتی مرحوم مطهری برگشت، به دیدن ایشان رفتم، آن هم در وقتی که کسی نبود. تقریباً اول شب بود. موضوعاتی را که گفته بودم، ایشان به امام(ره) گفته بودند و جواب هم گرفته بودند، ولی دیدم آقای مطهری میگوید، «آقا من مبهوت هستم.» گفتم، «چرا؟» گفت، «تصمیمی که امام(ره) گرفته، با این همه نظامی تا بن دندان مسلح، با آن همه حمایتهای آمریکا و انگلستان و فرانسه، نتیجه چه خواهد شد؟ آیا واقعاً این تصمیم برای ما موفقیت پیش میآورد؟» ایشان میگفت، «به امام(ره) گفتم: آقا خطر خیلی مهم است، خودتان را چطور میبینید؟» امام(ره) در جواب فرمودند، «علی التحقیق پیروزیم!»
شهید مطهری میگفت: «یک روحانی غیر از یک کاسب است که این حرف را بزند. دیدم از یک طرف امام خمینی(ره) است، عظمت دارد و من نمیتوانم از ایشان بپرسم چرا پیروزیم؟ ولی پرسیدم: آیا به محضر امامعصر شرفیاب شدید و ایشان این خبر را دادهاند؟ امام(ره) نفی و اثبات نکرد و فقط گفت، «قطعاً پیروزیم.» گفتم،«الهامی به شما شده است؟» فرمودند، «قطعاً پیروزیم.» از هر دری که وارد شدم، ایشان نگفت که واقعیت چیست، ولی همچنان با قاطعیت میگفت، «پیروزیم. اعتنا به این همه تانک و توپ و نظامی و غیره نکنید، علی التحقیق پیروزی با ماست.»
شهید مطهری با حال بهت این سخنان را به من گفت، و خود متحیر بود. میگفت، «من نفهمیدم امام(ره) از چه منشاء و منبعی به این حقیقت رسیدهاست.»
خوب کسی که این قدر مطمئن و قوی صحبت میکند، دیگر رعب و وحشت از آمریکا و غیره و بستن و کشتن ندارد. ایشان یک چنین انسانی بودند.
***
وقتی که امام خمینی(ره) با آن استقبال بهتآور و بینظیر به ایران بازگشتند، دو سه روز بعد از ورود ایشان، من در مدرسة علوی با حضور صدها نفر از علما و روحانیون تهران و همچنین روحانیون و علمای دیگری که از ولایات برای استقبال از امام(ره) به تهران آمده بودند، در حضور ایشان پس از هفت سال سخنرانی کردم. در آنجا سالن بزرگی بود که مملو از جمعیت بود و همه روی صندلی نشسته بودند.
سالن، ایوان بلندی داشت. من هم کنار سالن روی صندلی نشسته بودم. امام(ره) وارد سالن شدند و در آن ایوان سکو مانند جای گرفتند. همه به احترام ایشان از روی صندلی بلند شدند.سپس امام(ره) روی زمین نشستند و به یکی از افرادی که آنجا بود، فرمودند که به فلانی بگویید که نزد ایشان بیاید. من هم حرکت کردم و نزد ایشان بالا رفتم. امام(ره) از جا برخاستند و با هم مصافحه کردیم. بعد هم در کنار هم نشستیم. همه منتظر بودند امام(ره) سخانی ایراد کنند، ولی ایشان فرمودند، «خیلی خسته هستم، قبلاً هم یک ساعت صحبت کردهام، آقای فلسفی صحبت میکنند.» بعد صندلی آوردند و من روی صندلی نشستم و شروع به صحبت کردم.
آن ساعت و آن لحظه و سخنرانی در کنار امام(ره) را درست و دقیق به یاد دارم. خیلیها هم خوب به یاد دارند. بین من و امام(ره) به اندازة نیممتر فاصله بود. همة علما و فضلا منتظر شروع سخنرانی بودند. پس از ذکر خطبه، خطاب به امام(ره) عرض کردم، «مسافر بزرگوار و محترمی که از سفر میآید، علاقمندان وی دسته گل برای او میآورند. من هم امروز به احترام شما یک شاخه گل از بوستان اهل بیت(ع) برای تکریم مقام شما آوردهام. آن شاخه گل، این حدیث است که امام صادق(ع) میفرمایند، «تمنو الفتنه ففیها هلاک الجابره و طهاره الارض من الفسقه». من این روایت را اول در مجموعه ورّام و بعد در امالی شیخ طوسی دیده بودم. امام صادق(ع) فرموده است:«تمنای انقلاب داشته باشید که در آن هلاک جباران و پاک شدن زمین از فاسقان است.»
در «اقرب الموارد» که فرهنگ لغت ارزندهای است، برای کلمة «فتنه» معانی متعددی ذکر کرده و از جمله میگوید، «مال فتنه است، اختلاف فتنه است، اولاد فتنه است…»، و در آخر میگوید، «واختلاف الناس فی الاراء و مایقع بینهم من القتال»، که مفاد آن این است، «دورهای را نیز که آراء و نظرات مردم در مقابل هم قرار میگیرد و خونی ریخته میشود، فتنه گویند.» پس امام صادق(ع) که میفرمایند، «تمنوا الفتنه»، یعنی برای تغییر اوضاع ظالمانه و نجات از دست ستمکاران در تمنای انقلاب باشید، «فقیها هلاک الجبابره» که در فتنه و انقلاب جباران هلاک میشوند، و «طهاره الارض من الفسقه»،یعنی زمین هم از فساق و فجار پاک میشود.
گفتم، «ای امام(ره)، دستور حضرت امام صادق(ع) را شما در این زمان به کار بستید و عمل کردید. مردم را دعوت به انقلاب نمودید، مردم هم اجابت کردند. مقام شما، مرجعیت شما، اجتهاد شما، محبوبیت شما، تصمیم قاطع شما موجب شد که مردم دعوت شما را اجابت کنند و چه خوب اجابت کردند! خدا را سپاس که از آن بدبختی به در آمدند و از آن تنگنا خلاص شدند.»
بعد گفتم، «در دوران سیاه گذشته، آن قدر اختناق بود که یک کتابفروش به من میگفت، «در زمان رضاشاه اداره اطلاعات شهربانی هر کتابی را میخواست چاپ شود باید میدید و روی هر صفحه مهر «روا» میزد تا چاپخانه چاپ کند.» او میگفت، « من دیوان حافظ را که بارها چاپ شده بود به شهربانی بردم تا اجازة چاپ بگیرم. متصدی گفت: بروید و یک ماده دیگر بیایید. گفتم: آن دیوان بارها چاپ شده است، شما اجازه بدهید که آن را ببرم و چاپ کنم. گفت: خیر زودتر از یک ماه نمیشود، یک ماه دیگر بیایید. بعد از یک ماه رفتم، دیدم به جز یک صفحه روی سایر صفحات مهر «روا» زده است. بعد آن یک صفحه را باز کرد و گفت: این یک شعر را باید عوض کنی:
رضا به داده بده و از جبین گره بگشا
که بر من و تو در اختیار نگشاده است
گفتم: آقا این شعر متعلق به حافظ است، من چطور آن را عوض کنم؟! بر فرض که عوض کنم، جای آن چه بگذارم؟! متصدی گفت: چون کلمة «رضا» اسم اعلیحضرت همایونی رضاشاه کبیر است، آن را بردار و کلمة دیگری جای آن بگذار! مثلاً: «تقی به داده بده» یا «نقی به داده بده»!
با ادای این مطلب، مجلس از خنده غوغا شد. آقایان حضار خیلی خندیدند. امام(ره) نیز چنان میخندید که دوشهایشان میلرزید! با این که خندة معمولی امام(ره) را هم کمتر کسی دیده است.
گفتم، «اوضاع چنین بود، ولی به حمدالله با قیام شما و تحقق آن فتنهای که امام صادق(ع) آن را توصیه فرموده بودند، آن بدبختی از میان رفت.» بعد هم این چند بیت شعر را که در لحظه به خاطر داشتم، خواندم که خیلی مؤثر واقع شد:
پیدایش ملل نه به بخت است و اتفاق
کس ملک بیوسیله فراهم ندیده است
و گفتم شاهد شعر آخر است:
حاشا که در قیامت ملی کند قیام
قومی که پیشوای مصمم ندیده است
پس از سخنان من حضار با صدای غرایی صلوات فرستادند، سپس گفتم، «با صدای بلندتر و همان طور که در مجلس دیگر شعار میدهید، شعار ملی انقلاب را تکرار کنید!» دهها دست با شدت و حدت بالا رفت و همه شعار «الله اکبر، خمینی رهبر» را سر دادند. در آخر هم امام(ره) فرمودند، «اعلام کنید که منبر آقای فلسفی فتح شده است.»
***
من در تمام عمرم سراغ ندارم که مرجع تقلیدی تا این حد در عمق فکر و جان مردم محبوبیت پیدا کند. در این مورد روایتی از امام صادق(ع) است که سه فقره دعا دارد که در بین دعاها بینظیر است. میفرمایند، «اللهم فقهنی فی الدین و حبّبنی الی المسلمین و اجعل لی لسان صدق فی الاخرین.» «خدایا! اول مرا فقیه و دین شناس قرار ده! دوم محبوبیت مرا در قلوب مسلمین جای ده! سوم، بعد از مرگ ذکر خیر مرا بین مردم پایدار و مستدام نگاه دار!» امام خمینی(ره) مصداق این روایت بود: در دین فقیه بود، محبوب مسلمین بود و ذکر خیرش هم بعد از مرگ پایدار ماند. فقاهت و دینشناسی آنقدر در وجود امام(ره) مشهود بود که این موضوع مورد تأیید تمام علما و مجتهدین و متخصصین فقه و فقاهت بوده و هست.
استقبال بهتآور مردم از امام(ره) حاکی از محبوبیت عام وی و یادآور ارادة پولادین ایشان در سرنگونی رژیم سلطنتی بود که خارجیها، به ویژه آمریکاییها آن را به منزلة پل استعمار میدانستند. بدرقه و تشییع بینظیری هم که از جنازة مطهر ایشان شد، مانند همان استقبال بود و این نشانة محبوبیتی بود که امام(ره) در زمان حیات خود داشتند و بعد از رحلت نیز همچنان پایدار ماند. او ایران و ایرانی را از اسارت آمریکا آزاد ساخت و به بزرگترین آرزوی این ملت یعنی استقلال، آزادی و جمهوری اسلامی که نه شرقی و نه غربی بود، جامة عمل پوشاند. رحمه الله علیه و اعلی الله مقامه.