به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاع پرس، عقربههای ساعت عدد 16 را نشان میدهد. معراج الشهدای تهران قرار است بار دیگر از عطر حضور شهیدان مدافع حرم پر شود. دوستان، بستگان و خانواده شهدا و عموم مردمی که از مراسم دیدار با دو شهید مدافع حرم مطلع شدهاند به معراج آمده و حسینیه را پر کرده اند. خواهرهای دو شهید زیر لب حرفهایی زمزمه میکنند و در انتظار برای دیدار آخر با برادر هستند.
پس از وداع خصوصی خانواده شهدا پیکر شهیدان "رضا خرمی" و "مرتضی مسیب زاده" وارد حسینیه معراج الشهدا می شود. دوستان و خانواده شهید مسیب زاده به دور تابوت شهید حلقه میزنند و روضه خوان مراسم روضه علی اکبر را میخواند. پدر شهید با آرامشی خواص سر بر روی تابوت فرزندش میگذارد و خواهر و برادر شهید با پیکر بی جان برادر حرف میزنند.
خواهر شهید بعد از دقایقی که در کنار تابوت برادر آرام می گیرد به گوشه ای از معراج میرود و در توصیف برادرش میگوید: "داداش میگویند ترکش به پهلویت اصابت کرده تو که از خانم حضرت زهرا(س) برای ما عزیزتر نیستی، همه میگفتند به خانم حضرت زهرا(س) ارادت خاصی داشتی".
خانواده شهید ساعتی پیش چهره شهید را از نزدیک زیارت کرده اند. خواهر شهید چهره مرتضی را اینگونه توصیف میکند: "برادرم خیلی قشنگ بودی. نور از صورتت میآمد. خیلی زیبا شدی. وقتی چهره ات را دیدم دلم آرام گرفت. گفته بودی برای شهادتت دعا کنم، دعا نکردم ولی تو به آرزویت رسید".
مرتضی شبیه "یاس" بود
یکی دیگر از دوستان شهید کمی دورتر از مرتضی به تابوت شهید خیره شده است. اشک چشمانش قطع نمیشود و وقتی از او درباره مرتضی سوال میکنیم او را به "یاس" تشبیه میکند و میگوید: "هر شهیدی را به چیزی تشبیه میکنند به نظرم مرتضی مثل یاس در سختی و مظلومیت بود. بسیار انسان معتقد، مومن و اهل کرمی بود برای همین هم در آغاز ماه خدا شهید شد."
دوست شهید مسیب زاده هربار با بردن نام مرتضی بغضی عجیب گلویش را میگیرد که مانع ادامه صحبتش میشود. صحبتها از شهید زیاد است و دوستش تنها به چند جمله مختصر از او اکتفا میکند و ادامه میدهد: "نازنین زهرا دخترش همه زندگی شهید بود. به مادرش و دخترش بسیار علاقه داشت. چنان برای بازی با دخترش ذوق داشت که از چهره اش می توانستیم این خوشحالی و شادابی مرتضی را ببینیم."
او به ورود غریبانه پیکر شهید اشاره میکند و میگوید: "وقتی قهرمانان ملی مثل ورزشکاران المپیکی یا مدال آوران المپیادی به کشور باز میگردند از آنها استقبال میشود و جمعیت زیادی در فرودگاه به دیدارشان میآیند اما این شهدا در اوج مظلومیت به کشور برمیگردند."
انتظاری از دیگر دوستان دو شهید است. با ویلچری که روی آن نشسته است دقایقی را کنار تابوت با شهدا نجوا میکند. وی شهادت دوستانش را افتخاری برا خود میداند و میگوید: "خدا را شاکریم که در این راه عزیزانمان به امام خامنه ای لبیک گفتهاند و از حرم بی بی زینب(س) دفاع کردند و در این راه جان عزیزشان را تقدیم اسلامی و انقلاب کردند. به این شهدا افتخار میکنیم و دعا می کنیم که خداوند ما را پیرو و رهرو آنها قرار دهد تا شرمنده شهدا نباشیم و این انقلابی که امانت به دست ما و رهبر عزیزمان سپرده شده به دست صاحب الزمان برسانیم، این عزیزان ثابت کردند اگر در روز عاشورا کنار اربابشان اباعبدالله الحسین بودند کم نمی گذاشتند و عاشقانه در راه مولایشان جان خویش را هدیه می کرند همانطور که ثابت کردند یاران واقعی امام زمان (عج) هستند."
با روحیه بسیجی و فرهنگی که داشتر همه زمینهها فعال بود
دوست شهید در اشاره ای به منش رفتاری و شخصیت شهید مرتضی مسیب زاده که چهره ای شناخته شده در عرصه فرهنگی استان البرز بود ادامه میدهد: " زمانی که با آقا مرتضی کار میکردیم همیشه او را در کارش انسانی پرتلاش میدیدیم که با دل و جان کار میکرد و اینطور نبود در کارش کم بگذارد، مدتی که با ایشان کار میکردم قوت قلب بود، به ما دلگرمی میداد که کار را تا اخر انجام دهیم. بسیار روحیه بسیجی و فرهنگی داشت و در همه زمینه ها فعال بود."
روضه خوان در پایان از علاقه شهید مسیب زاده به حضرت زهرا(س) میگوید و چند بیت شعر به زبان آذری میخواند که صدای گریه حاضران بالا می گیرد. وقت وداع نازنین زهرای 5 ساله با پدرش فرا رسیده است. نازنین زهرا را با چادر مشکی روی سرش کنار تابوت پدر میگذارند. با دیدن این صحنه صدای گریه حاضران در مراسم بلند میشود. همه به یاد حضرت رقیه(س) دختر سه ساله ی حسین(ع) میافتند.
وقت آن رسیده است که پیکرها را برای مراسم تشییع و تدفین آماده کنند. برای خانواده شهدا هنوز دل کندن از عزیزشان سخت است با این همه وقت رفتن فرا رسیده و با ندای "یا حسین" پیکر شهدا دوباره بر روی دوش مردان قرار میگیرد.
پدر شهید با آرامش خاصی از پسرش مرتضی صحبت میکند و میگوید: "در کارش بسیار جدی بود و با اینکه سن و سال زیادی نداشت ولی خیلی پخته کار میکرد. به خصوص در مسیر جهاد بسیار جدی بود وقتی به خانه می آمد دست مادر را می بوسید. امکان نداشت خانه بیاید دست مادر را نبوسد. می گفتم هوای مادرت را داشته باش. در مسجد نوجوانها دور شهید جمع میشدند. نوجوانی از دیروز که خبر شهادت را به ما دادند خانه ما را ترک نکرده. پرسیدم شما چه کسی هستید. گفت من دوست آقا مرتضی بودم. گفتم سن وسالتان به آقا مرتضی نمیخورد. گفت با مرتضی دوست معنوی بودم."
پدر شهید خود از پیشکسوتان عرصه حماسه و جهاد است با دلگرمی خاصی از شهادت فرزندش سخن میگوید. پدر خود را هنوز سرباز مقام معظم رهبری میداند و ادامه میدهد: "اگر ده تا فرزند داشته باشم سفارشم به همه آنها این است که برای جهاد بروند و زبانمان لال شود اگر بگوییم چرا میروند. این در مرام ما نیست. برای اهل ولا جان دادن در راه حق "چرا" وجود ندارد."
آقا جان! مرتضیها برای فدا شدن در راه شما صف کشیدهاند
پدر شهید خطاب به مقام معظم رهبری میگوید: "آقا جان! مطمئن باش تا آخرین قطره خون میایستیم. سرباز تو تنها مرتضی و مصطفی من نیستند. حاج مرتضیها برای فدایی شدن در راه هدف شما صف کشیده اند. ما خیلی کوچکتر از آنیم که بگوییم سرباز شما هستیم. ما خاک پای شماییم. برای ما دعا کنید بتوانیم حرمت شهید را حفظ کنیم و صبر و ظرفیت داشته باشیم. همه ما چشممان به دعای شماست خدا پشت و پناهتان باشد. زن و مرد و پیر و جوان و کودکانمان فدای شما باد. هدف شما هدف ما است و هدفتان راه امام خمینی(س) است. امام خمینی بر دل ها حکومت میکرد."
پدر از آخرین سفارها و وصیتهای شهید میگوید:" آخرین بار پنجشنبه تماس گرفت و گویا جمعه به شهادت رسید. توصیه اش این بود مراقب نازنین زهرا باشیم. میگفت اگر ما نرویم چه کسی به جبهه میرود، درب شهادت هنوز بسته نشده است. در باغ شهادت هنوز باز است بعد از سالها خاتمه جنگ تحمیلی مرتضیها داریم که میروند و شهید میشوند. سفارش همه شان این است که رهبر را تنها نگذاریم."
حضرت عباس نیست از حرم حضرت زینب دفاع کند؛ عباسهای ما باید بروند
پدر شهید به علت حضور مرتضی در جبهه سوریه اشاره کرده و میگوید: "حضرت عباس که نیست از حرم حضرت زینب(س) دفاع کند. عباس ها باید بروند. اگر این عزیزان نروند چه کسی برود اگر نمیرفتند این کافران نامسلمان به حرم مولا امیرالمومنین(ع) میرسیدند و حرمهای سامرا و کاظمین را نابود کرده بودند. اینها بودند که مسجدها را خراب کردند. استعمار اینها را علم کرده. به کوری چشم استعمار و عمال آنها از همه نهضتهای آزادی بخش حمایت میکنیم. رهبرمان این را میگوید و به ندای رهبرمان لبیک گفته ایم و تا آخر پایش ایستاده ایم. انشالله ریشه منافقین هم کنده خواهد شد. اینها دشمنان خدا و دشمنان دین هستند. کورخوانده اند. امام خمینی(ره) گفت بکشید ما را ملت ما بیدارتر میشود. ما همه آماده ی جان فشانی در راه اسلام هستیم."
شهید مرتضی مسیب زاده متولد سال 1361 و ساکن شهرستان البرز بود که به صورت داوطلبانه برای دفاع از حرم حضرت زینب (س) عازم سوریه شد و در جریان انفجار بمب انتحاری توسط تروریست های تکفیری به همراه چند تن از دوستانش در منطقه خلسه جنوب خان طومان به شهادت رسید. وی از فعالین فرهنگی و مذهبی استان البرز بود که یک دختر پنج ساله به نام نازنین زهرا از وی به یادگار مانده است.