یادداشت؛

خورشیدی که در خراسان طلوع کرد

امام رضا (ع) به مردم نیشابور فرمود: توحید دژ مستحکمی است که هر کس در آن وارد شود در امان خواهد بود و نماد آن دژ ولایت و من می باشم
کد خبر: ۸۹۰۴
تاریخ انتشار: ۱۲ دی ۱۳۹۲ - ۱۳:۳۷ - 02January 2014

خورشیدی که در خراسان طلوع کرد

خبرگزاری دفاع مقدس: اسماعیل ترکی دستگردی کارشناس ارشد تاریخ اسلام و ایران درباره یکی از مقاطع تاریخ تشیع یعنی حضور امام هشتم شیعیان در ایران و اوضاع سیاسی آن زمان می نویسد: در تاریخ شیعه وقایع زیادی رخ داده است و هر کدام از این وقایع بنا به زمان خود از اهمیت خاصی برخوردار بوده اند. البته در بستر تاریخی این وقایع تأثیراتی گذاشته اند که تا به امروز هم ادامه داشته است.

اواخر ماه صفر سال 203 ه.ق واقعه ای در تاریخ اسلام و شیعه رخ داد که نه تنها برای شیعیان بلکه برای امت اسلامی و به خصوص ایرانیان از اهمیت خاصی برخوردار است. "شهادت حضرت امام علی بن موسی الرضا (ع) که سالها میهمان ما ایرانیان است و به دست مأمون عباسی خلیفه وقت در توس به شهادت رسید، امروزه مانند نگینی در قلب خراسان و بهتر بگوین قلب ایران می درخشد و شاه خراسان عاشقان خود را برای زیارت سالهاست به سمت خود جذب می کند و مأمن دل سوختگان و دل بریدگان از زمانه ی غدار است" از این گونه حوادث می باشد.

ایشان، در 11 ذی قعده سال 148 ه.ق در مدینه به دنیا آمدند. مادرشان تکتم "طاهره" "نجمه" و پدرشان حضرت امام موسی کاظم (ع) می باشد. کنیه ی ایشان ابوالحسن است.

امام رضا (ع) در سال 183 ه.ق با شهادت پدر بزرگوارشان به دست هارون الرشید امامت را بر عهده گرفتند و تا زمان مرگ هارون الرشید در توس در سال 193 ه.ق به فعالیتهای فرهنگی و دینی خود پرداختند و به تربیت شاگردانی دست زدند که هر کدام بعد ها عالم و فقیه امت اسلامی شدند. بعضی از مورخان گفته اند که چون قتل امام موسی کاظم (ع) بر گردن هارون بود. او در 10 سال آخر عمرش دیگر متعرض امام رضا (ع) نشد تا وجهه خود را از این که هست بد تر نکند.

با روی کار آمدن امین، پسر هارون الرشید، امام به زندگی آرام خود ادامه دادند؛ زندگی که سرتاسر پر بار از فعالیتهای دینی و علمی بود. امین پسر هارون در 5 سالی که خلافت کرد با امام کاری نداشت آن هم به دلیل شخصیت او که فردی هوسران و عیاش بود و کاری به سیاست و مملکت داری نداشت. مادر او زبیده که اصالةً عرب بود اعراب درگاه خلافت را پشتوانه او قرار داد و در کارهای حکومتی به پشتوانه آنها دخالت می کرد.

امین کار را به دست آنها سپرده بود و عیاشی را در زندگی پیشه خود کرده بود دو تن از سران عرب عیسی بن ماهان و فضل بن ربیع حامیان امین بودند و تا روی کار آمدن مأمون در رأس کارها بودند عجیب است که چرا هارون امین را جانشین خود و مأمون را پس از او ولیعهد قرار داد شاید به خاطر پشتوانه عربی امین که آل عباس از او حمایت می کردند بر خلاف مأمون که مادرش ایرانی بود و ایرانیان در آن زمان مورد غضب اعراب بودند زیرا اعراب می ترسیدند که دوران قدرت برمکیان دوباره برگردد بنا براین بیشتر ترجیح می دادند که ایرانیان موالی و نوکر باشند تا شریکشان در حکومت ولو به صورت وزیر که پایینتر از خلیفه محسوب می شد.

سال 198 ه.ق آغازگر دوران سیاسی برای امام رضا (ع) بود.

مأمون که به تازگی با قتل برادرش امین قدرت خویش را تثبیت کرده بود و در نوشته های تاریخی به عالم آل عباس معروف است شخصی زیرک و با سیاست و حیله گر بود. او در آغاز برای اینکه ایرانیان را به خود جذب کند در مرو فضل بن سهل را به وزارت و طاهر بن حسین را به سرداری سپاه منصوب کرد گرچه این دو نفر هم بودند که قدرت را برای او به دست آورده بودند؛ او باید فکری به حال علویان می کرد، علویانی که خلافت را حق خود می دانستند و از همان آغاز خلافت عباسی با جنبش های خود خواب را بر آنها حرام کرده بودند. مأمون در آغاز راه تصمیم گرفت خلافت را به امام رضا (ع) که سر آمد علویان و فرزند رسول الله (ص) بود پیشنهاد کند؛ بنابراین لازم بود که ایشان را از مدینه به مرکز خلافت که مرو بود بیاورد پس دستور داد که امام را با احترام از مدینه بیاورند.

امام چون می دانستند که کار مأمون حیله ای بیش نیست از این سفر اکراه داشتند  ولی به اجبار این سفر را قبول کردند. سفری که می دانستند  بدون بازگشت است.

امام در مرو خلافت را قبول نکردند  و مأمون ولیعهدی را پیشنهاد کرد. ایشان باز هم قبول نکردند  ولی سرانجام با اجبار و تهدید پذیرفتند. جالب توجه است که مأمون شرط عدم دخالت امام در سیاست و غیر سیاست را گذاشت و ایشان را در همان ولایت عهدی صوری منحصر کرد.

در بررسی این واقعه بعضی از سؤالات زیر را می توان مطرح کرد:

1_ چرا مأموم خلافت را در همان مدینه به امام نداد؟

2_ چرا در همان آغاز که خلافت را پیشنهاد داد خود را ولیعهد قرار داد در صورتی که باید فرزند امام را جانشین قرار می داد؟.

3_ اگر مأمون به امام ارادت داشت چرا بعد از شهادتشان امام جواد را ولی عهد نکرد؟

4_ چرا از زور و تهدید برای قبولاندن حرف خود وارد شد و چرا امام را در کارهای حکومتی دخالت نداد در صورتی که امام باید در رأس امور باشد؟.

5_ چرا مسیر امام را از راه بصره و اهواز و فارس که خالی از علوی و گرم و سخت مسیر بود آورد نه از جبال ایران که مملو از علوی بود؟

6_ چرا مأمون امام را از نماز عید باز گرداند و یا اینکه در سفر به بغداد امام که ولیعهد او بود را با خود نبرد؟

اینها مواردی است که تاریخ و پژوهشگران تاریخ در کتابها باید به دنبال آن باشند و ببینند که مأمون مغرضانه عمل کرد.

ابن عرفه از حضرت رضا (ع) پرسید شما به چه انگیزه ای وارد مسأله ولایت عهدی شدید؟ ایشان فرمودند: "به همان انگیزه ای که جدم علی (ع) وارد شورای خلافت در زمان عمر شد" و امام با ورود در جریان خلافت می خواست مردم از خاندان رسول الله (ص) دور نباشند و از معارف وحی به طور اصیل استفاده کنند معارفی که در زمانه مکتبها و فلسفه های مختلف داشت کم رنگ می شد همین طور با قبول کردن ولی عهدی چهره عباسیان را برای مردم مشخص کردند  و بر این نکته صحه گذاشتند  که جانشینی رسول الله (ص) حق آل علی است و عباسیان آن را غصب کرده اند وگرنه معنا نداشت امامی که عالم آل محمد (ص) و 22 سال بزرگتر از مأمون است ولیعهدی جوانی را قبول کند که تازه اول راه سیاست بود.

امام این حدیث را در نیشابور بیان کردند: "توحید دژ مستحکمی است که هر کس در آم وارد شود در امان خواهد بود و من نماد آن دژ ولایت می باشم".

ایشان در واقع امامت و بالاخص خود را منبع اصیل معارف وحی در آن زمان به أمت اسلام معرفی کردند که با این حدیث امر توحید و امامت را دوباره برای مردم یادآور شدند.

نظر شما
پربیننده ها