داستان کوتاهی از یک مجادله بی پایان؛

بالاسری حراست دانشگاه چه کسی است؟

سراغ آقای بیات رفتم. هر چه نگاه کردم بیات را ندیدم! فکر کردم شاید باز کسی را گوشه کناری خفت کرده و دارد گوشش را می‌پیچاند.
کد خبر: ۹۲۱۱۸
تاریخ انتشار: ۲۹ تير ۱۳۹۵ - ۱۸:۴۸ - 19July 2016

بالاسری حراست دانشگاه چه کسی است؟

به گزارش خبرنگار فرهنگ و هنر دفاع پرس، 89، 90، 91، 92، 93، 94 خیلی زود گذشت و امسال 1395 یعنی به عبارتی 7 سال از عمر گران را در تهران سپری کردم. هیچ وقت روزهای اولش را فراموش نمیکنم. وقتی که خودم را با هزار سختی و مشقت به تهران میرساندم و صبح همان روز با تمام خستگی تا عصر دانشگاه بودم. بیشتر بحث آن روزهای کلاسمان درباره مرد مورد علاقه من بود؛ مرد میان سالی که دخترها همیشه از او بد میگفتند و من جز خوشرویی چیزی از او ندیده بودم.

دخترها بین خودشان جلاد صدایش میکردند. خودش میگفت مامور است و معذور. آخر اگر من تذکر ندهم بالا دستی از من میخواهد. آخرین بار دم دَر دختری را خفت کرده بود؛ هر چه میگفت دختر کم نمیآورد. خانم این چه وضعیه!؟ دختر هم میگفت: کدوم وضع!!! بنده خدا خجالت میکشید. اصلاً اسمی از بدحجابی به میان نمیآورد. دختر هم بعد از کلی بحث و جدل انگار نه انگار، سرش را نه پایین بلکه بالا میگرفت و داخل میشد.

خانم صادقی همکلاسی ما بود. فهمیده بود مسئول حراست همشهری من است. درخواست کرد تا من وساطت کنم بلکه آقای بیات دست از سرش بردارد. با خودم گفتم خیلی هم کار شازی نیست اما دختر مردم کلی ترسیده بود. ماجرای بدحجابی و مقاومت بیات آخر بدون برنده ماند. خیلی دلم میخواست آخر این ماجرا ختم به نتیجهای شود. یا خانم صادقی مراعات کند یا آقای بیات دیگر چیزی نگوید و بی خیال شود تا ماجرا ختم به خیر شود.

هفتههای آخر پاییز بود. من هم مثل همیشه بعد از ورود درب دانشگاه سراغ آقای بیات رفتم. هر چه نگاه کردم بیات را ندیدم! فکر کردم شاید باز کسی را گوشه کناری خفت کرده و دارد گوشش را میپیچاند. هر چقدر منتظر شدم خبری نشد؛ بعد از مدتی پسر جوانی روی میز او نشست و وقتی از بیات پرسیدم گفت: به واحد دیگری منتقل شده است.

بیات رفت اما من نفهمیدم بالاسری او چه کسی بود. واقعاً کسی از او میخواست تذکر بدهد یا داشت وظیفه فراموش شده ما را انجام میداد. بیات رفت و هیچگاه شخص دیگری به دخترهای بدحجاب دانشگاه تذکر نداد و من فهمیدم بالاسری آقای بیات چه کسی بود. بیات وظیفه شناس بود و بالاسریاش را شناخته بود. او کسی را میدید که ما نمیدیدیم.

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار