همسر شهید "تقوی‌فر" در گفت‌وگو با دفاع پرس روایت کرد:

سبزی‌کاری یک سردار سپاه

بعد از شهادت حاج حمید یکی از همسایه‌ها خبر را به باغبان داد. پیرمرد باغبان با گریه گفته بود "من فکر کردم آن فرد بیکاری است که به من کمک می‌کرد. نمی‌دانستم شغلی به این مهمی دارد و یکی از سرداران سپاه پاسداران است."
کد خبر: ۹۲۶۳۹
تاریخ انتشار: ۰۳ مرداد ۱۳۹۵ - ۰۹:۰۰ - 24July 2016

سبزی‌کاری یک سردار سپاه

پروین مرادی، همسر شهید مدافع حرم "سید حمید تقوی فر" در گفتوگو با خبرنگار حماسه و جهاد دفاع پرس به بیان خاطرهای از مردم داری این شهید بزرگوار پرداخت؛ که در ذیل آمده است.

کنار شهرک محل زندگیمان باغ سبزیکاری بود. هر از گاهی حاج حمید به آنجا سر میزد و به باغبان پیری که مشغول کار بود، کمک میکرد. مدتی بعد از نقل مکان از آن شهرک یکبار که از نمازجمعه برمیگشتیم حاج حمید گفت "به نظرتان سری به باغبان سبزیکار بزنیم؟"

مدت زیادی بود که به خاطر جابهجایی خبری از او نداشتیم. زمانی که رسیدیم باغبان مشغول بیل زدن بود. حاج حمید از ماشین پیاده شد و نزدش رفت. بعد از احوالپرسی، بیل را از او گرفت و مشغول بیل زدن شد. پیرمرد باغبان چند دسته سبزی به حاج حمید داد. حاج حمید سبزیها را نزد من آورد و گفت "باغبان این سبزیها را به جای دستمزد به من داده است. گفتم از خانمم میپرسم اگر نیاز داشت سبزیها را برمیدارم."

من به حاج حمید گفتم "سبزی احتیاج نداریم. در ضمن شما هم که گفتی فی سبیل الله کار کردی."

بعد از شهادت حاج حمید یکی از همسایهها خبر را به باغبان داد. پیرمرد باغبان با گریه گفته بود "من فکر کردم آن فرد بیکاری است که به من کمک میکرد. نمیدانستم شغلی به این مهمی دارد و یکی از سرداران سپاه پاسداران است."

** اعتماد حاج حمید به یک سرباز

یک روز همراه حاج حمید سوار ماشین به بیرون خانه رفتیم که یکدفعه با عجله ماشین را نگه داشت و از ماشین پیاده شد. وقتی برگشت مرد جوانی همراهش بود. مرد جوان سلام کرد. ماشین راه افتاد. همه ساکت بودیم. حاج حمید نزدیک نانوایی نگه داشت و گفت "می خواهم نان بخرم."

مرد جوان گفت "حاج آقا اجازه بدهید من نان بخرم." وقتی مرد جوان پیاده شد از حاج حمید پرسیدم "این مرد جوان کیست؟"

حاج حمید جواب داد "یک سرباز فراری که مدتهاست در خیابان است." گفتم چرا اجازه دادی پیاده شود؟ شاید دوباره فرار کند". حاج حمید بر این عقیده بود که او فرار نمیکند. سرباز با نانها برگشت. بعدها فهمیدم که اعتماد حاج حمید به آن سرباز باعث شد که او به پادگان برگردد.

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار