گفت‌و گو با سردار على فضلى:

شهید عبدالله میثمی نماد اخلاق اسلامى بود

از نظر اخلاقى، از نظر روابط اجتماعى، از نظر روابط فردى. عمل به قرآن، عمل به احکام الله، بچه‏ ها همواره خودشان را در عقبه این شهید بزرگوار مى ‏دیدند. ایشان حرف نمى‏ زد. عمل مى‏ کرد.
کد خبر: ۹۳۰۳
تاریخ انتشار: ۲۷ دی ۱۳۹۲ - ۱۰:۱۰ - 17January 2014

شهید عبدالله میثمی نماد اخلاق اسلامى بود

خبرگزاری دفاع مقدس: چهره ماندگار دفاع و دراغلب عملیات هاى سرنوشت ساز حضورى مؤثر داشته است. بسیارى از فرماندهان دلاور و غرورآفرین و رزمنده هاى مخلص در کنار او به فیض عظیم شهادت نائل آمده اند اما او به تقدیر الهى هنوز سروقامت پابرجاست تا راه شهدا بى رهرو نماند و زبان گویایش سُرایش حماسه هاى جاویدان طلایه داران مکتب شهادت را ترنم کند.

قرار گرفتن در ایام سالگرد عملیات غرورآفرین کربلای ۵ بهانه اى شد که به دیدار سردار سرافراز دوران دفاع مقدس علی فضلی، جانشین فرماندهی سازمان بسیج  نائل آییم و عطر شهدا را از کلام و حضور دلنشین او استشمام کنیم. با او درباره یکی از شهدای والامقام این عملیات سرنوشت ساز گفت و گو کردیم، شهیدی که سردار در مدح ایشان می گوید: "من همواره این شهید بزرگوار را یک امام جوان مى دانستم و آرزو مى کردم توفیقاتى حاصل بشود که پى درپى ایشان را ببینم." شهید حجت الاسلام والمسلمین عبدالله میثمی، نماینده امام راحل در قرارگاه خاتم الانبیاء(ص)؛

آشنایى شما با شهید میثمى به چه شکلى و به چه زمانى برمى گردد؟

آشنایى من با شهید والامقام میثمى به  سال ۵۸ می رسد. همان چند ماه اول بعد از پیروزى انقلاب شکوهمند اسلامى. در حوادثى که براى انقلاب پیش آمده بود ـ بنده که عضو کمیته انقلاب اسلامى، بعد عضو سپاه پاسداران انقلاب اسلامى شدم ـ قسمت ما شد که در مقابله با ضدانقلاب و گروهک خلق عرب که آن روز در خوزستان به ویژه در خرمشهر بودند، حاضر شویم.

بعد از ماجراى خلق عرب توفیق یار شد که به همراه مرحوم سردار حاج حسین آقاى پروین به گچساران و استان کهگیلویه و بویراحمد برویم. گچساران یک شهر کوچک اما پرماجرا بود. گروهک هاى ضدانقلاب به ویژه منافقین آنجا یک حوزه فعالیت چشمگیرى را داشتند. شعارشان این بود که «کردستان، گچساران پیوندتان مبارک!» در یک شرایط کاملاً بحرانى، در یک شرایطى که ما براى چند هفته اى پى درپى با منافقین و ضدانقلاب درگیر بودیم در همین اثنا شهید والامقام میثمى و شهید ردانى پور در آن معرکه درگیرى ها به گچساران و کهکیلویه و بویراحمد آمدند.

ما در اوج آن درگیرى ها با این شهید بزرگوار آشنا شدیم. یک چند صباحى در محضرشان بودیم، آنها برنامه شان این بود که به یاسوج بروند. این آشنایى از آنجا کلید خورد، تا تقریباً ساعت هاى قبل از شهادت این شهید بزرگوار. به ویژه در دفاع مقدس در خیلى جاهاى کلیدى و حیاتى و حساس توفیق زیارتش براى ما حاصل مى شد. من آرزو مى کردم که، خدایا ما که دستمان به امام نمى رسد لااقل  به نماینده امام برسد. من همواره این شهید بزرگوار (شهید میثمى) را یک امام جوان مى دانستم. آرزو مى کردم که توفیقاتى حاصل بشود پى درپى ایشان را ببینم و گاهى این اتفاق مبارک مى افتاد، چه در جلسات، چه در سرکشى ها...

نقشی که این شهید والامقام با حضور خود در جبهه ها ایفا می کردند تا جه اندازه مهم و ضروری بود؟

در مقاطعى ما شاید یک بحرانى، یک گیرى یا یک گرفتارى در آن مقطع از جنگ و دفاع مقدس در اداره یگان، و هماهنگى جبهه داشتیم که مى دیدیم حضور ایشان راه گشاست.حضور ایشان مرهمى بود بر همه زخم ها. من یک تعبیرى را در جلسات ستاد یادواره این شهید بزرگوار عرض کردم. گفتم ایشان مؤثر براى رزمندگان به تنهایى نبود، مؤثر در مؤثرین دفاع مقدس بود. ایشان اثرگذار روى فرماندهان بود. عموم فرماندهان حتى عزیزانى که از فرماندهان عزیز ارتش هم بودند به این شهید بزرگوار علاقه وافرى نشان مى دادند.

بنابراین برداشتم این بود که این شهید بزرگوار نه تنها اثرگذارى بر روى آحاد رزمندگان عزیز و مردم شریف ما داشت بلکه اثرگذارى روى عناصر مؤثر داشت. یک فرمانده که ۱۰ یا ۲۰ هزار نفر رزمنده را خادمى مى کرد، این ولى نعمت ها را مى خواست اداره بکند، خودش  منشأ اثرپذیرى از این شهید بزرگوار شهید حاج عبدالله میثمى بود. ایشان هیچ گاه در هیچ یک از مقاطع دفاع مقدس از ذهن دور نشد. نقش ایشان، حضور ایشان، سهم ایشان.

برخى از فرماندهان درباره ایشان می گویند، شهید میثمى با افراد، هر چه که درجه و جایگاهشان پایین تر مىبود، ارتباط صمیمى ترى برقرار مى کرد. مثلاً با رزمنده هاى عادى ایشان خیلى صمیمى تر برخورد مى کرد. حضرتعالى چه تعبیرى دارید؟

من برداشتم این بود که ایشان نماد اخلاق اسلامى بود. در انجام عمل به احکام الله و اخلاق اسلامى کسى از ایشان نمى توانست پیشى بگیرد. همیشه پیشتاز بود.

از نظر اخلاقى، از نظر روابط اجتماعى، از نظر روابط فردى. عمل به قرآن، عمل به احکام الله، بچه ها همواره خودشان را در عقبه این شهید بزرگوار مى دیدند. ایشان حرف نمى زد. عمل مى کرد. در واقع وقتى شما محضرشان مى رسیدید به گونه اى ایشان اظهار لطف و محبت مى کرد که هرگز قابل وصف نیست. در بدو ورود اگر ۱۰ یا ۲۰ بار هم این افراد مى آمدند به ترتیب ایشان عیناً براى همه آنها قیام مى کرد. مى ایستاد، استقبال مى کرد. در موقع بدرقه تا جاى ممکن که دیگر بچه ها خواهش مى کردند برگردند، بدرقه شان مى نمود. اهل دنیا نبود. طلب ماندن نداشت. یک اشتیاقى، یک شورى، یک حالات و هیجانات معنوى ایشان را دربر گرفته بود.

از خاطراتان با شهید میثمى بگویید.

روز دوم یا سوم عملیات کربلاى 5 بود. آن موقع در لشکر ۱۰ سیدالشهدا، توفیق شکستن حدود ۵/۵ کیلومتر از دژ شلمچه روزى ما شده بود. مرحله دوم رفته بودیم در کنار سایر یگان ها بعد از کانال ماهى که رزمندگان ما از کانال ماهى عبور کرده بودند، این شهید بزرگوار که همیشه عرض کردم سر بزنگاه ها به ما سرکشى مى کردند.

 آن روز صبح آمدند. ماها را هم این شهید بزرگوار به اسم کوچک صدا مى کرد. احوالى پرسیدند. سردار شهید یدالله کلهر به خاطر شهادت شهید میررضى، خیلى احوال دگرگونى داشت. شهید میثمى با آن تبسم و لبخندى که بر لب داشتند پرسیدند: «حاج یدالله چى شده؟» من عرض کردم که «آقاجان شهید میررضى به درجه رفیع شهادت نائل شده حاج یدالله از فراق این شهید بزرگوار این قدر در خودش است.» من داشتم با بى سیم صحبت مى کردم با خط تماس مى گرفتم براى هدایت عملیات، درگیر ارتباط بودم که دیدم این شهید بزرگوار رفت به شهید کلهر جملاتى را گفت. بخش اندکى از فرمایشات ایشان را شنیدم. فرمود: «حاج یدالله به حال خودمان غبطه بخور. اینها که قبول شدند اینها که نمره قبولى گرفتند» بعد من دیگر نفهمیدم که چه گفت یک لحظه دیدم شهید کلهر که سگرمه هایش درهم بود یک لبخندى، یک تبسمى به لبانش آمد. بعد زد روى شانه هاى حاج یدالله گفت: «در حق هم دیگر دعا کنیم انشاءالله حل مى شود.» حالا چى حل مى شود ما آن روز نمى فهمیدیم.

شهید کلهر تقریبا ۷ یا ۸ روز بعد در مرحله پنجم یا ششم ورود لشکر به عملیات به درجه رفیع شهادت نائل شد.من از دوستانم خواهش کردم که شهید کلهر را ببرید اردوگاه کوثر، اردوگاهى که در کیلومتر ۱۰ جاده اهواز به سوسنگرد بود. این شهید را براى وداع و تشییع به اردوگاه کوثر آوردند. یک حسینیه بزرگى که وسط و کانون اردوگاه بود. از همه دور و حوالى رزمندگان همه جمع شدند و فقط  براى چادرها، گردان ها و واحدها، نگهبان ها ماندند.

در حسینیه اردوگاه کوثر دور جنازه شهید کلهر جمع شدند. من هم مى خواستم از خط حرکت کنم به سمت اهواز باز مجدد در خط درگیرى به گونه اى بود که احساس مى کردیم این شهید بزرگوار رضایت به این که خدشه اى و یا آسیبى به خط برسد ندارد و ماندیم. دائم دوستان بىسیم مى گفتند که الان دارند عزاداى مى کنند، دارند سینه مى زنند و گفتم یک قدرى طولش بدهید من هم انشاءالله خودم را مى رسانم. در تماس هاى چندم به من خبر دادند که اردوگاه کوثر را براى اولین بار ۱۲ هواپیماى عراقى طى دو مرحله به شدت بمباران کردند، یعنى ۲۴ هواپیما اردوگاه کوثر را شخم زدند. گفتم: «خدایا به خودت پناه مى بریم، الان در اردوگاه همه هم دور این شهید بزرگوار جمعند. و ما در خط یک همچنین تلفاتى نداشتیم.» بلافاصله وضعیت را گرفتم  و خبر رسید فضایى که بمباران شد فقط چند نفر مجروح داشتیم و یک نفر شهید شده است. گفتم: «آقا چه مى گویید؟» گفتند: «عراقى ها همه جا را زدند غیر از حسینیه اى که جنازه مطهر شهید کلهر در آنجا بود و بچه ها در حال وداع با این شهید بودند.»

 همه جا بمباران مى شود غیر از این محل حسینیه که چند هزار عزیز رزمنده در آن بودند. بعد هم شهید بزرگوار شهید میثمى به من فرمودند: «فلانى دیدى عاقبت به خیرى را. دیدى خون شهید کلهر چقدر اثر داشت. دیدى که بچه ها را هم نجات داد. اگر اینها در چادرهایشان بودند اگر اینها در حوزهاى که در اردوگاه قرار داشتند، قرارگرفته بودند حتماً ما یک تلفات سنگینى را مى دادیم. اما همه جمع شدند گرد شمع وجود این شهید بزرگوار و ما فقط چند نفرى مجروح دادیم.»

در خصوص شهادت شهید میثمى و فضاى بعد از شهادت ایشان توضیح دهید.

هنگام شهادت، من محضر این شهید والامقام نبودم. منطقه در عملیات کربلاى 5 دائماً زیر آتش توپخانه و ادوات دشمن و بمباران هاى پى درپى قرار داشت. شاید در فضاى شلمچه شما ۱۰ متر مربع زمینى را پیدا نمى کردید که در آنجا تیر و ترکشى به زمینش اصابت نکرده باشد. گاهى نگاه مى کردیم به آسمان و ۱۰ یا ۲۰ یا ۳۰ هواپیماى عراقى درحال بمباران بودند. این کار دائماً تکرار مى شد. فاصله فیزیکى زیادى هم نبود. آنها از آن سمت رودخانه اروند به راحتى منطقه شلمچه را مى زدند. احتمال مجروحیت و یا شهادت براى همه رزمندگان در مختصات کربلاى۵ دائماً متصور بود.

شهید میثمى هم در همین معرکه رفت و آمد مى کرد. على الظاهر ایشان از محل قرارگاه به سمت بیرون مى روند که مورد اصابت ترکش دشمن قرار مى گیرند و منجر به شهادت ایشان مى شود. سعى مى شد خبر شهادت این شهید قدرى به فرماندهان دیرتر برسد. به دلیل همان روابط عاطفى و اخلاقى ایشان. لکن خبر به نوعى منتشر شد. همه یگان ها ماتم زده شدند. این دیگر مختص یک لشکر و یک تیپ و یک گردان و یک واحد نبود. همه رزمنده ها و همه یگان ها و همه تیپ ها و همه لشکرها در ماتم و عزاى این شهید عزادار و ماتم زده شدند.

به خدا ـ قسم جلاله یاد کردن سخت است ـ حیف بود که این شخصیت بزرگوار بدون شهادت از دنیا برود. خدا حق این شهید بزرگوار و حق همه شهدا را به گردن ما حلال کند و انشاءالله رهروان خوبى براى این شهدا، در رکاب ولایت، در رکاب ولى امر مسلمین حضرت آیت الله العظمى خامنه اى عزیز باشیم توفیق ادامه خدمت سربازى مان را انشاءالله داشته باشیم و فرداى قیامت درمحضر امام شهدا، در محضر این شهید بزرگوار و همه شهدا و نائب آقا امام زمان(عج) شرمنده نباشیم.

گفتوگو:رسول شادمانی
منبع: پیام انقلاب – ویژه نامه میثم ولایت
 

نظر شما
پربیننده ها