به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاع پرس، «محمدخان خانی» یکی از فرهنگیان شهر پاوه است که وقتی مردم شهر از وجود ضدانقلاب آرامش نداشتند دست به اسلحه بُرد و عضو سازمان پیشمرگان کُرد مسلمان شد. او در کوران درگیریهای بین گروهکهای ضد انقلاب با مردم پاوه به دفاع از شهر پرداخت. حماسههای زیادی از مردان کُرد در کنار شهیدان چمران، ناصر کاظمی، همت، شهید محمد بروجردی و جاویدالاثر حاج احمد متوسلیان تا به امروز به وجود آمده است؛ که آرامش و امنیت را برای منطقه به همراه آورده است. محمدخان خانی در گفتوگو با خبرنگار دفاع پرس، درباره اتفاقات روزهای سخت پاوه میگوید:
15 نفر از نیروهای فرهنگی آموزش و پرورش بودیم که برای دفاع از مردم پاوه در مقابل گروهکها به کمک نیروهای شهید «اصغر وصالی» رفتیم. شهید وصالی دستور داد تا در اطراف بیمارستان پاوه سنگر بگیریم؛ چون گروهکها در کوههای اطراف بیمارستان بودند.
به همراه یکی از رزمندهها در سنگر بودیم. به طرف ما تیراندازی میشد؛ همسنگر من از ناحیه دست مورد اصابت گلوله قرار گرفت. به کمک یکی از دوستان به بیمارستان آمدیم؛ هنوز خبری از تصرف بیمارستان نبود که خبر دادند ضدانقلاب قصد دارد بیمارستان را تصرف کند. دو روز بعد وقتی ما به منطقه دیگری رفته بودیم خبر آمد بیمارستان سقوط کرده است.
بیمارستان اشغال شده بود و همه پاسدارهایی که در بیمارستان بودند به شهادت رسیده بودند. خیلی برای ما سخت و دردناک بود وقتی جنازه دوستان پاسدارمان را در بیمارستان دیدیم. مردم پاوه آمدند. ضدانقلاب از روی کوههای مقابل بیمارستان (آتشگاه) به طرف بیمارستان خمپاره شلیک میکرد؛ من از ناحیه گوش زخمی شدم. به شدت از گوش من خون میآمد، دکتری که در بین مردم بود گفت چیزی نشده است و من کمی خاک بر زخم گوشم ریختم تا جلوی خونریزی را بگیرد و دوباره همراه بچهها مشغول جنگ شدم.
دولت و نیروهای بومی و نیروهای اصغر وصالی در حال مبارزه بودند. آقای چمران با هلیکوپتر به پاوه رسید. پس از ارزیابی منطقه، چمران در سپاه پاوه کیفیش را برداشت و گفت: «برادران من به تهران میروم تا چارهای برای مسئله پاوه بکنیم. شخصی به اسم آقای بگ امیری به چمران گفت: «آتشی روشن شده است؛ باید همه با هم خاموشش کنیم؛ نمیگذاریم شما از اینجا بروید. همینجا فکرتان را بکنید، شما میتوانید اینجا به ما کمک کنید.»
شهید چمران ساک دستیاش را باز کرد و بیسیمی بیرون آورد. با رمز خودش گفت فردا آفتاب نزده باید کوههای پاوه بمباران شود. فردا صبح هنوز آفتاب بیرون نیامده بود که صدای انفجارها روی کوههای پاوه شروع شد. اگر چمران نبود ما هنوز زیر آتش بودیم؛ چمران شخصیت خوب، فعال و مهربانی داشت. مردم پاوه هم برای جمهوری اسلامی فعال بودند و چیزی برای کشور کم نگذاشتند.
زمانی که بنا شد شهید چمران در پاوه بماند، لباس رزم پوشید. کسی نمیتوانست از خانه بیرون بیاید. شهید چمران مثل شیر بود و همه ما تحت فرمان او بودیم.
بعد از چند ساعت چمران با دو گلوله آر پی چی میخواست مخفیگاه ضد انقلاب را منفجر کند. وقتی از او پرسیدم میخواهید چه کنید، گفت: «میخواهم یکی از مخفیگاههای گروهکها را منفجر کنم.» گفتم حیف است است گلوله آر پی چی را مصرف کنیم؛ اجازه بدهید «با ژ3» به سراغشان برویم. دولت خیلی فقیر بود و مهمات نداشتیم و گفتم خودم داخل ساختمان میشوم و تیراندازی میکنم؛ بیرون که آمدند شما تیراندازی کنید.
من با اسلحه «ژ3» ساختمان را به رگبار بستم؛ ولی هیچکس نبود؛ به طبقه بالا رفتم و دوباره ساختمان را به رگبار بستم؛ اما کسی نبود. وقتی بیرون آمدم چمران به من گفت: «آفرین بر شما!». کسی درون ساختمان نبود؟ گفتم خیر. همین مسئله باعث شد تا چمران من را سرپرست 30 نفر از نیروهای بومی کند و دستور داد تا داخل شیارهای کوههای مقابل بیمارستان را پاکسازی کنیم.
چمران دستور داد به شدت مواظبت کنید. ضد انقلاب حتماً کمین خواهد کرد. نیروها پس از پیام امام خمینی(ره) بهطور غیر قابل پیشبینی زیاد شده بودند. ما منطقه نجار را گرفتیم. دولت در آنجا مستقر شد؛ تا وقتی ضد انقلاب به سمت پایین رفتند. چمران خیلی از حمله ضدانقلاب به پاوه ناراحت بود. چمران از هیچ کاری برای مردم دریغ نمیکرد. نمیتوانیم به کسی که برای مردم خوب بوده، بگوییم بد بوده است.
شادمانی، از بچههای تهران قصد داشت برای شناسایی منطقه تنها به میان ضد انقلاب برود که ما اجازه ندادیم. همه با هم برگشتیم و گروه ضربت وارد کار شد. پاوه بعد از چند روز پُر شده بود از گروهکهای ضدانقلاب.
ما برای جمهوری اسلامی ایران به میدان آمده بودیم و هیچ ضرری نکردیم و هر کاری انجام دادیم برای جمهوری اسلامی بود و هیچگاه از کارهایمان پشیمان نیستیم؛ امروز تا جمهوری اسلامی باشد ما خونمان را برای آن میدهیم. ما همیشه دولت جمهوری اسلامی را میخواستیم.
مردم پاوه همگی عاشق امام خمینی(ره) بودند. شخصیت امام(ره) بی مثل و مانند بود. زمانی که هنوز جنگ شروع نشده بود، میفرمودند: «عربستان عروسک دست آمریکاست». امروز مشخص شد حرف امام چقدر درست است. شکر خدا امروز جمهوری اسلامی قوی شده است و آمریکا هم نمیتواند هیچ غلطی بکند.
پس از جریانات پاوه سازمان «پیشمرگان کرد مسلمان» تشکیل شد. گروه ضربت نیز یکی از شاخههای همین سازمان بود که جمعی از بومیان به فرماندهی «عنبر احمدی» آن را در پاوه تشکیل دادند. حدود 300 نفر از جوانان و چریکهای مردمی در این گروه عضو شده بودند که مسئولیت حفظ امنیت شهر پاوه را داشتند. گروه ضربت شب و روز آماده بود. زمانی که کاک ناصر کاظمی فرمانده سپاه بود هر شب نصف شب به دم خانه رزمندگان میآمد و عملیات داشتیم. قدری خرما غذای ما در کوههای پاوه بود.
آقای کاظمی مرد انقلاب بود. او شخصی آماده و ورزیده بود. شهید کاظمی همیشه از مردم پاوه راضی بود و مردم نیز بسیار به ایشان علاقهمند بودند. وقتی به کوه آتشگاه برای جنگ با ضد انقلاب میرفتیم کاظمی همیشه به ما میگفت مواظب خودتان باشید؛ ضد انقلاب ممکن است هر لحظه به ما حملهکند. او دلسوز مردم و نیروهای تحت فرمانش بود. هیچگاه بین فارس و کُرد تفاوتی قائل نمیشد.
مدتی بعد «سیدرضا دستواره» یکی از نیروهایی بود که همیشه با هم بودیم. بیسیمچی بود، بعضی وقتها تا سلیمانیه ضدانقلاب را تعقیب میکرد. چند سالی ماند و به تهران رفت و ازدواج کرد و با همسرش به پاوه برگشت و در یک خانه سازمانی اسکان کرد. دستواره از رفقای شهید کاظمی بود. او به قدری خالص و بی ادعا بود که خیلی مورد توجه شهید کاظمی بود. بارها شهید کاظمی میگفت ای کاش دستواره درخواستی از من داشته باشد که بتوانم برایش انجام دهم.
«شهید ابراهیم همت» به همراه گروه شهید دستواره در سپاه پاوه بودند. شهید همت در بخش فرهنگی و روابط عمومی سپاه بود. بعضی وقتها شهید همت چهار ساعت سخنرانی میکرد اما ما احساس میکردیم 10 دقیقه صحبت کرده است؛ او بسیار خوشبیان و خوشسیما بود.
شهید همت میگفت: «برادران باید همه با هم باشیم و نگویید ما کُرد هستیم و شما فارس. باید در کنار هم باشیم تا انقلاب را به سرانجام برسانیم. انسان روزی از دنیا میرود؛ اما خوب است کسی که از دنیا میرود در راه اسلام به شهادت برسد.» همه پاسدارانی که به پاوه میآمدند از بهترین نیروهای انقلاب بودند؛ اما بعد از جنگ (غائلهی کردستان) شانس با ما نبود تا چمران را ببینیم.
یک روز به همراه «حاج احمد متوسلیان» و گروه ضربت برای پاکسازی روستای نجار از منطقه کوهستانی عبور میکردیم. حاج احمد به قدری شجاع و نترس بود که یک تنه پیشروی میکرد. یکی از پیشمرگان کُرد به اسم درویشی، از دور شخصی را دید و قصد داشت با کالیبر 50 به طرفش تیراندازی کند. وقتی کمی نزدیکتر شد متوجه شدیم از نیروهای خودمان و حاج احمد متوسلیان است.
حاج احمد تک و تنها درگیر شده بود و ضدانقلاب را فراری داد. وقتی حاج احمد برگشت به او گفتیم به قدری نزدیک دشمن شده بودید ما فکر کردیم از نیروهای دشمنید و خواستیم به شما شلیک کنیم. حاج احمد گفت شما مرد خیلی زبده و واردی هستید من با خیال راحت به دل دشمن میزنم.
ما تا بودهایم برای انقلاب زحمت کشیده و امروز نیز اگر انقلاب نیاز داشته باشد زیر تانک برویم خواهیم رفت. آن زمان انقلاب نیاز به خون داشت و بدون شهید پیروز نمیشد. ما از اول جمهوری اسلامی میخواستیم و امروز نیز اکثر کُردها جمهوری اسلامی ایران را میخواهند. درگیریهای ما در آن دوران به قدری بود که حتی زنان کُرد آماده جنگ با ضدانقلاب بودند.
آن زمان اگر سپاه نبود پاوه آزاد نمیشد؛ امروز هم اگر سپاه نباشد کشور در خطر خواهد بود و دشمنان طمع خواهند کرد. سپاه و بسیج دوست انقلاب هستند. ما بدون طمع برای انقلاب کار کردیم و اندازه یک پوکه فشنگ خیانت نکردیم.
امروز در کشور ما اگر رهبر انقلاب نباشد کسی نمیتواند هر روز کشور را راهنمایی و هدایت کند. خدا ایشان را برای ما حفظ کند و سربلند باشند. وقتی ایشان به کردستان آمد ما نیز به همراه مردم به استقبال ایشان رفتیم.
انتهای پیام/ 121