خبرگزاری دفاع مقدس: قطع روابط ایران و امریکا مسئله اى است که تاکنون البته از ابعاد گوناگون به آن پرداخته شده است. توجه به این نکته اهمیت مضاعف مى یابد که ایران در دوره پهلوى و پیش از وقوع انقلاب اسلامى بیشترین رابطه را با امریکا داشته و از نقطه نظر تحلیلى پایه نظامى امریکا در دکترین دوستونى نیکسون (رئیس جمهور وقت امریکا) حلقه اتصال در پیمان سنتو و جزیره ثبات براى حفظ منافع غرب و امریکا در ایران تلقى مى شد.
روابط ایران و امریکا در دوره پهلوى
به طور خاص حضور ملموس و جهت گیرى علنى امریکا براى دخالت در ایران از زمان ملى شدن صنعت نفت نمایان شد. در جریان ملى شدن صنعت نفت امریکایى ها ابتدا بر حسب منافع، خود را پشتیبان و همراه با این جریان نشان دادند. سپس مدعى نقش میانجى میان ایران و انگلستان بر سر مسئله نفت شدند و در نهایت امریکایى ها برخلاف انتظار مصدق نه تنها او را در جریان ملى شدن نفت تنها گذاشتند، بلکه همپا با انگلیسى ها براى تداوم امتیازات نفتى براى دولت هاى خارجى در اقدامى مداخله جویانه دست به تغییر دولت زدند.
تأسیس ساواک در سالهاى ۱۳۳۶- ۱۳۳۵ براى سرپوش گذاشتن بر بحران مشروعیت در همین چارچوب قابل تحلیل است. مجموعه اى از عوامل شامل بحران مشارکت و مشروعیت، بحران هویت، بحران رفاه و همچنین بلند پروازى هاى شخصى محمدرضا شاه براى ایفاى نقش ژاندارمى در منطقه، شاه را بیش از پیش گرفتار امریکایىها کرد.
از این پس سفارت امریکا و مستشاران امریکایى در ایران حضور پررنگى پیدا کردند که البته در این میان به دلیل تخیلات جاه طلبانه شاه در حوزه نظامى، دخالت امریکایى ها در ارتش برجستهتر بود تا جایى که برخى از برآوردها از حضور بیش از ۴۵۰۰۰ مستشار امریکایى در ارتش ایران خبر مى داد.
با ارائه چارچوب تحلیلى از نحوه تأمین منافع امریکایى ها به وضوح مى توان به این نقطه نظر دست یافت که تمامى به اصطلاح خدمات امریکایى ها تا پایان فروپاشى سلطنت پهلوى در جهت منافع ملى امریکا و نه ملت ایران بوده است.
امریکایى ها در دهه چهل مصرانه خواهان انقلاب سفید، کاپیتولاسیون و در همین چارچوب مسئله اصلاحات ارضى شدند. همچنین ایران در پیمان هاى نظامى منطقه اى همچون "سنتو" و دکترین دوستونى نیکسون قرار گرفت و به عنوان ستون نظامى، حفظ امنیت منطقه و مقابله با شوروى را برعهده گرفت. نزدیکى روابط با امریکا به حدى پیش رفت که کارتر در سال ۱۳۵۶ در مراسم سال نو در تهران با تحلیل هاى غلطى که از جامعه ایران و تحولات پیش رو داشت ایران را جزیره ثبات و حافظ منافع غرب در منطقه نامید.
شاه و اطرافیان او پس از فرار از ایران و وقوع انقلاب اسلامى یکى از دلایل سقوط خود را عدم حمایت جدى امریکا دانستند و به نقد غرب پرداختند، البته امریکا و متحدان غربى تا آخرین لحظات و بر اساس تحلیل هاى غلط سیا و سرویس هاى امنیتى خود که قدرت انقلاب را احساس نکرده بودند از شاه حمایت کردند و تنها زمانى عدم حمایت صورت گرفت که دیگر امیدى براى بقاى شاه در ایران احساس نمى شد که همین مسئله این نکته مهم را یک بار دیگر گوشزد کرد که امریکایى ها قادر به حمایت از متحدان خود نیز نیستند و حتى در صورت اخذ امتیازات فراوان و دخالت در همه شئون حکومت باز هم براى دست نشاندگان خود غیرقابل اعتمادند.
انقلاب اسلامى و تقابل با استکبار جهانى
دوگانگى رفتارى ناشى از اختلاف و تعارضات تحلیلى نسبت به انقلاب ایران از یک سو و عدم درک دقیق ماهیت ضداستکبارى و ضدامپریالیستى انقلاب اسلامى منجر به چندگانگى در رفتار امریکایى ها نسبت به انقلاب نوپاى اسلامى شد. امریکایى ها از یک سو تلاش کردند وانمود کنند مدافع انقلاب هستند تا مبادا انقلاب ایران از نظر آنان به دام شوروى و نظام کمونیستى بیفتد و بر همین اساس سعى کردند تا روابط خود را با دولت اصطلاحاً میانه رو مهندس بازرگان برقرار سازند، از سوى دیگر نیز تلاش کردند تا با ایجاد ناامنى و آشوب در مرزهاى کشور و تحریک برانگیزتر از همه پذیرش شاه براى اثبات حمایت از دست نشانده سابق، منافع خود را دنبال کنند.
واقعه طبس، بلوکه کردن اموال ایران، حمایت همه جانبه از عراق در جنگ با ایران، انهدام هواپیماى مسافربرى ایران در ۳ ژوییه ۱۹۸۸ تنها بخشى از اقدامات خصمانه امریکایى ها علیه انقلاب اسلامى است.
چرایى تداوم شعار "مرگ بر امریکا" از منظر سازه انگارى
یکى از شیوه هاى تحلیلى روابط خارجى بین کشورهاى مختلف استفاده از چارچوب تحلیلى سازه انگارى است.
در نگاه ساده انگارانه باید با بهره گیرى از روش هاى گوناگون به این هدف نائل شد که چگونه امرى در درون یک جامعه ساخته مى شود و این امر چطور محصول تعاملات بیناذهنى در درون آنجامعه است.
در اینجا تمرکز بر ایده هایى است که در درون جامعه ساخته مى شود. بر این اساس به دنبال آن هستیم تا ببینیم مردم چگونه رابطه ایران و امریکا را مى فهمند. سیاست از این منظر تصمیم سیاستمداران در پشت درب هاى بسته نیست بلکه بخش مهمى از آن تحت تأثیر ایده هاى جارى در جامعه است.
حافظه تاریخى ملت ایران و فهم و تحلیل ایرانى ها از عملکرد استعمارگران و قدرت هاى خارجى از گذشته تاکنون نقش بسزایى در بدبینى واقع بینانه و بى اعتمادى نسبت به آنان داشته است.
جنایات امریکایىها در حق ملت ایران در وجه ضداستکبارى نظام اسلامى نیز خود را نمایان ساخت. در فهم اختلافات میان ایران و امریکا با دو نوع هویت کاملاً متفاوت از هم روبه رو هستیم. از یک سو انقلاب اسلامى با هویتى اسلامى و انقلابى و با تأکید بر حمایت از مستضعفان قرار دارد و از سوى دیگر امریکاست که خود را قدرت برتر و هژمون مى داند و از ابزارهاى گوناگون از جمله دیپلماسى فشار با تاکید بر فشارهاى اقتصادى و تحریم ها براى ضربه زدن به انقلاب اسلامى بهره مى گیرد.
تحقیقات و نظرسنجى هاى گوناگون تاکنون نشان داده است افکار عمومى و حافظه تاریخى مردم ایران به شدت نسبت به امریکایىها بد بین است. در پژوهشى که در سال ۲۰۰۸ توسط مؤسسه افکار عمومى جهانى صورت گرفت ایرانى ها نظر مساعدى نسبت به نقش مثبت امریکایى ها در بین کشورهاى جهان ندارند. در نظرسنجى دیگرى که از سوى مؤسسه گالوپ صورت گرفت این نتیجه حاصل شد که امریکایى ها ایران و کره شمالى و چین را تهدیدى براى خود مى دانند و ایرانى ها نیز عموماً امریکا و بریتانیا را تهدیدى براى ثبات بین المللى مى شناسند.
وقتى نگرش عمومى در هر جامعه به هر دلیلى نسبت به کشورى منفى مى شود، رهبران نمى توانند به یکباره راهى متفاوت با جامعه خود بروند. حضور و دخالت قدرت هاى بیگانه هرچند ایران را سال ها به عقب راند، اما این را نیز به ایرانیان آموخت که نسبت به حضور و دخالت قدرت هاى خارجى حساسیت نشان دهند و براستقلالى که پس از انقلاب اسلامى یافتهاند پافشارى کنند.
پیرامون آینده بعدها باید نوشت و قضاوت کرد، اما به طور کلى حتى اگر در خوشبینانه ترین حالت روابط دیپلماتیک تهران ـ واشنگتن برقرار گردد و حتى اگر آن چنان که بعید به نظر مى رسد امریکایى ها رفتارى در شأن ملت ایران داشته باشند همچنان شعار "مرگ بر امریکا" که اکنون به بخشى از هویت ایرانیان تبدیل شده و نماد ایستادگى و به خصوص استقلال است تداوم خواهد یافت.