به گزارش خبرنگار فرهنگ و هنر دفاع پرس، از بدو تأسیس رژیم اشغالگر قدس، مهمترین هدف این رژیم حذف مسلمانان از مناسبات سیاسی بوده؛ تا بتواند به راحتی به اهداف استعماری خود برسد. ایران در زمان رژیم پهلوی بهعنوان مهمترین حامی رژیم صهیونیستی، زمینه دستیابی اسرائیل به اهدافش را فراهم میکرد؛ اما بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، این فرصت برای اسرائیل تبدیل به تهدیدی جدی شد. آنچه که در این نوشتار به آن میپردازیم این است که «محمدرضا شاه» چگونه بهعنوان شخص اول یک کشور اسلامی، با همه وجود در اختیار دولت جعلی اسرائیل بود.
زمینهسازی برای ظهور منجی با آتش زدن مسجد
در سیام مرداد 1348شمسی، مسجدالاقصی، اولین قبله مسلمین و یکی از مقدسترین معابد مورد احترام ادیان آسمانی، توسط اشغالگران صهیونیست به آتش کشیده شد. اسرائیل این حادثه که خشم و انزجار مسلمانان سراسر جهان را برانگیخت به یک جهانگرد یهودی استرالیایی نسبت داد. «دنیس مایکل روهان» سیاح استرالیایی که صهیونیستها وی را عامل به آتش کشیدن مسجدالاقصی معرفی کردند، در یک حرکت نمایشی محاکمه شد و متعاقباً منابع خبری اسرائیل اعلام کردند که چون نامبرده دچار بیماری روانی بوده آزاد شده است.
حادثه آتشسوزی در مسجدالاقصی یک سال پس از تصرف بخش شرقی بیتالمقدس توسط نیروهای اسرائیلی در جریان جنگ شش روزه ژوئن 1967 (خرداد 1346) صورت گرفت. در آن زمان «گلدامایر» عضو حزب کار اسرائیل که به تازگی در پی مرگ «لوی اشکول» تصدی دولت را بر عهده داشت، نخست وزیر اسرائیل بود. او ازجمله سیاستمدارانی بود که بر کاوش در بخشهای زیرین مسجدالاقصی برای یافتن آنچه که «هیکل سلیمان و سایر ابنیه مقدس یهودیان» خوانده شده بود، اصرار میورزید.
یهودیان صهیونیست هزاران سال است زیر لوای انتظار منجی که به تعبیر آنان «مسیح» است، دست به اعمالی زدهاند که اوج آن را در غصب سرزمین فلسطین میبینیم. صهیونیستها معتقدند ویرانی مسجد الاقصی و ساخت معبد سوم سلیمان به جای این مسجد، شرط ظهور حضرت مسیح(ع) است و بدون ساخت معبد سوّم، مسیح هرگز ظهور نمیکند. آنها همچنین معتقدند خرابههای معبد نخست و دوم سلیمان در زیر مسجد الاقصی است و برای ساخت مجدد این معبد راهی جز ویرانی مسجد الاقصی وجود ندارد؛ با توجه به همین اعتقاد، پیروان این جریان صهیونیستی مبالغ هنگفتی را در اختیار سازمانهای افراطی صهیونیستی مانند «عطیرات کوهانیم» قرار میدهند که یهودی کردن قدس و تخریب مسجد الاقصی هدف اعلام شده آنها است.
سیاست جدایی دین از سیاست
رژیم اشغالگر قدس دو هدف دینی و سیاسی را با هم دنبال میکند؛ یکم زمینهسازی برای ظهور مسیح و دوم تشکیل حکومتی با محوریت و تفکرات صهیونیسم. این مسئله از این جهت دارای اهمیت است که دولتهای غربی مدام بر جدایی دین از سیاست تاکید دارند؛ تا مسلمانان را به رهبانیتگرایی وادار کنند. اقدامی که در ذهن بعضی از روشنفکرمآبان مسلمان درونی شده و با شعار جدایی دین از سیاست، همان راهی را میروند که یهودیان صهیونیسم میخواهند.
برای همین دولت مجعول اسرائیل برای در اختیار گرفتن تفکر عمومی جهان بهخصوص مسلمانان که مهمترین مانع در رسیدن به اهداف غاصبانه و نژادپرستانه آنها محسوب میشود، اقداماتی انجام دادهاست؛ ازجمله یهودیسازی قدس، بیرون راندن ساکنان منطقه، ناامن جلوه دادن شرایط اقتصادی، اجتماعی و معیشتی ایشان یا سلب هویت عربی و واداشتن آنها به مهاجرت، بستن بانکهای عربی، تخریب خانهها و یا اماکن اسلامی، افزایش آبادیهای یهودینشین، جمعآوری پولهای عربی و رواج پول اسرائیلی، مجبور ساختن اعراب به تعویض شناسنامههای عربی و تبدیل آنها به شناسنامههای اسرائیلی.
اما اهانت اسرائیلیها به قبله اول مسلمانان که مورد احترام مسیحان نیز هست، سابقهای طولانی دارد. بمباران این مسجد در جریان جنگ اول اعراب و اسرائیل و همچنین جنگ شش روزه رژیم صهیونیستی علیه کشورهای اسلامی و حفاری آن به وسیله گروههای باستانشناسی و به بهانه کشف آثار معبد سلیمان در اطراف و زیر عمارت مسجدالاقصی ازجمله این موارد است.
واکنش شاه دستنشانده در سازمانی سترون
در ایران واکنشهای تند و صریحی علیه این اقدام وحشیانه ایجاد و رژیم شاه که از همپیمانان رژیم صهیونیستی بود، با بحرانی جدی مواجه شد. شاه از یک طرف نمیتوانست علیه اسرائیل غاصب پیامی صادر کند؛ چرا که بخشی از ثبات پایههای سلطنتش مرهون این رژیم اشغالگر بود و هرگونه اعتراض علیه آتش زدن مسجدالاقصی باعث سست شدن این پایهها میشد. از طرف دیگر سکوت در مقابل این اقدام، آتش خشم مردم کشورش را شعلهورتر میکرد.
مهمتر از همه روزنامههای کشور بهعنوان تریبونی برای بیان اعتقادات مردم در انحصار ساواک بود؛ که در پس پرده آن را مدیریت میکردند. ساواک بهعنوان نیرویی که سلطنت شاه را در مقابل هر اعتراض تهدیدآمیزی محافظت میکرد، تربیتشده صهیونیسم بود. به تعبیری رژیم صهیونیستی به شکلی پنهان ارکان مدیریت کشور را در دست داشت.
برای همین ممیزی و تلاش روزنامههای ایران که دست ساواک را در پشت سر داشتند، به منظور فرو نشاندن خشم ملت مسلمان ایران بی نتیجه ماند. در نهایت محمدرضا پهلوی پس از این حادثه ناگزیر شد تا برای کاستن از خشم عمومی، مزوّرانه، بیانیهای منتشر سازد و اظهار داغداری کند.
این اقدام فریبکارانه بیشک از دسیسههای رژیم صهیونیستی برای موجه نشان دادن شاه نزد ملت بود؛ که چندی بعد در اجلاس سران کشورهای اسلامی خود را نشان داد. آتشسوزی در مسجدالاقصی یکی از دلایل شکلگیری سازمان کنفرانس اسلامی در مهر 1348 بود. سازمان یک ماه پس از این حادثه، طی اجلاسی با شرکت سران کشورهای اسلامی در رباط پایتخت مراکش اعلام موجودیت کرد. شاه در سخنرانی خود در این اجلاس از مسجدالاقصی و جنایات اسرائیل غاصب نامی نبرد.
جالب توجه اینکه در تأسیس، هدایت و سازماندهی این کنفرانس چهرههایی مانند شاه ایران و «ملک فیصل» شاه عربستان، نقش اصلی و شاخص را داشتند.
دستنشانده بودن شاه به وضوح از برگزاری اجلاس سران کشورهای اسلامی ثابت میشود. شاه درحالی افتتاحکننده این اجلاس بود که دولتهای غربی از برگزاری این اجلاس به شدت حمایت و بر عدم برگزاری اجلاس اتحادیه عرب اصرار داشتند. دولتهای غربی و در راس آن آمریکا معتقد بودند برگزاری نشست کشورهای عربی که در آن زمان بسیاری از آنها تحت نفوذ «جمال عبدالناصر» قرار داشتند، ممکن بود منجر به تندروی علیه اسرائیل شود و آمریکا و اروپا مخالف چنین پیشامدی بودند. از این رو کشورهایی مانند عربستان و ایران در پی رایزنی غربیها، پیشگام برگزاری اجلاسی خنثی و بدون واکنش شدند. نشست رباط با سخنان شاه ایران افتتاح شد.