سیداحمد اصغری

سیداحمد اصغری
دلنوشته/ سیداحمد اصغری

مُشک‌سار بهشتی

« سیداحمد اصغری » دلنوشته‌ای را به مناسبت سالگرد شهادت آیت‌الله «سید محمد حسینی بهشتی» منتشر کرد.
کد خبر: ۵۳۱۰۵۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۴/۰۶

داستان/

ردی از شهدای غواص در معراج شهدا

«اصغری» در بخش داستان خود درباره عملیات کربلای ۵ آورده است: ناصر و یاسر جزو غواصانی بودند که در عملیات کربلای ۵ به شهادت رسیدند. من با هر دوی آن‌ها دست برادری داده بودم و سوگند خورده بودم که همیشه و همه جا با هم باشیم، ولی آن‌ها رفتند و من را تنها گذاشتند.
کد خبر: ۵۰۶۴۲۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۱/۱۳

داستان/

دعا کنید «شهید» بشوم

یکی از دختران شهید محرابی با خنده گفت عمو قاسم! نمی‌خواهید یادگاری به ما بدهید؟ حاج قاسم با لبخندی پدرانه پرسید چه یادگاری می‌خواهید دختر گلم؟ دختر شهید آرام خندید و ادامه داد عمو جان لطفاً همین انگشتری که در دست دارید. او با تبسم همیشگی و در حالی که داشت انگشتر را از دستش در می‌آورد گفت باشد ولی قول بدهید و دعا کنید که «شهید بشوم»؟!
کد خبر: ۵۰۲۶۸۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۱/۰۶

دلنوشته/

فراتر از مرزها بودی

به مناسبت دومین سالگرد شهادت سردار حاج قاسم سلیمانی دلنوشته‌ای به قلم « سیداحمد اصغری » منتشر شد.
کد خبر: ۵۰۱۰۳۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۰/۲۷

داستانک/

یادگاری که ماندگار شد

ریحانه عروسک بسیار خوشکل و بزرگی داشت که مادرش آن را برایش درست کرده بود و در سفری که به دبی داشتیم همراهش بود. هنوز چند روزی از حادثه هدف قرار گرفتن هواپیمای مسافربری ایران نگذشته بود که یک روز پدرم در حالی که عروسک ریحانه را در دست داشت به خانه آمد. وقتی پرسیدم این عروسک را از کجا آوردی گفت این هدیه ریحانه به تو است.
کد خبر: ۴۶۵۳۱۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۴/۱۴

دلنوشته/

هنوز «بهار» با تو بودن را تجربه نکرده بودیم

به مناسبت سالگرد رحلت امام خمینی (ره) دلنوشته‌ای به قلم « سیداحمد اصغری » منتشر شد.
کد خبر: ۴۶۰۱۷۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۳/۱۲

داستانک/

روزنامه دیواری چهل‌ساله

بااینکه بیش از چهل سال از آن سال‌های حماسه و شور می‌گذرد، مدتی پیش از طریق یکی از دوستان متوجه شدم که آن روزنامه دیواری همچنان در همان دبیرستان و در سالن مدرسه بر روی دیوار است و صداقت روایت این داستان را از یکسو و توصیف مظاهر وحدت و همبستگی مردم در سال‌های پس‌ از انقلاب را از سوی دیگر اثبات می‌کند.
کد خبر: ۴۴۳۰۱۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۱۱/۲۷

چهل‌سالگی سرو/ داستانک

بهترین رویای صادقانه

فردای آن شب نازنین‌زینب خوابش را برای مادر تعریف کرد و گفت پدر با من حرف زد و گفت تو و مادرت هیچ وقت تنها نخواهید بود، من همیشه مراقب شما هستم.
کد خبر: ۴۱۳۳۰۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۶/۰۸

پربیننده ها