سرباز عراقی وارد آسایشگاه شد و در حالی که دشنام میداد، گفت: چه خبر است؟ مگر وقت خاموشی نیست؟ دید همه بچهها نشستهاند و دارند به او نگاه میکنند؛ اما یک نفر روی سرش پتو کشیده است؛ به همین جهت شروع به ایجاد سرو صدا کرد؛ اما باز هم او از زیر پتو بیرون نیامد.
کد خبر: ۶۷۴۳۳۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۴/۰۴
دلنوشته/ ابوالقاسم محمدزاده
آقا جان! مولا جان! رزمندگان ما، ندیده عاشق راهت، عاشق مرامت، عاشق قیامت و عاشق کربوبلایت شدند و رهایت نکردند، ما هم از همان نسلیم که به اذن عباست، به دعوت خودت، با عنایت خالق به زیارت آمدیم نکند از ما روی برگردانی، نکند موقع جان دادن نگاهمان نکنی که محتاج همان نگاهی هستیم که به غلام سیاه و رزمندگان و شهدای هشت سال دفاع مقدس کردی.
کد خبر: ۶۰۴۵۵۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۴/۲۸
دلنوشته/ ابوالقاسم محمدزاده
در دوران دفاع مقدس بعضی به عشق زیارت کربلا به جبهه آمدند و ندیده عاشق اباعبدالله (ع) شدند، مثل همان بیسیم چی که وقتی ترکش به جانش نشست، گفت؛ قبله، پایش را که به سمت قبله کشاندم به زور لبهایش تکان میخورد، وقتی گوش به لبهایش چسباندم به زور فهمیدم که میگوید؛ «السلام و علیک یا اباعبدالله».
کد خبر: ۵۴۵۲۵۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۶/۲۳