عمار ذابحی

عمار ذابحی
هدیه به شهدای میدان مین؛

مادر جان، حالا فهمیدم چطور شهید شدی

شب عملیات وقتی پای یکی از بچه ها به سیم منور گیر کرد، همه جا روشن شد، مثل روز…
کد خبر: ۵۱۲۳۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۵/۲۵

می دونید چه وقتی این عکس قشنگ تر میشه؟!

روبه همه مون کرد و گفت: «می دونید چه وقتی این عکس قشنگ تر میشه؟»
کد خبر: ۵۱۰۲۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۵/۲۰

دعوت نامه 14 شهید اروند...

چهارده شهید اروند به استقبال شما آمدند تا کنار شما باشند.
کد خبر: ۵۰۶۸۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۵/۱۴

تازه فهمیدم بی‌خیال این حرف‌ها است!

این را که گفتم، با عصبانیت کارتن خرما را برداشت و دوید به طرف تدارکات.
کد خبر: ۵۰۵۳۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۵/۱۲

با "حاج حسین" کار داریم...

به دفتر فرماندهى لشکر مراجعه نمودیم به اطاقى هدایت شدیم و از افراد حاضر در آن اطاق سراغ فرمانده لشکر را گرفتیم و درهمین حین اذان ظهر از بلندگوی مقر لشکر پخش شد...
کد خبر: ۵۰۴۶۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۵/۱۱

و نوزادی روی تابوت!

ﻭﻗﺖ ﺭﻓﺘﻦ ﮔﻔﺖ :" ﻓﺮﺯﻧﺪﻡ ﺩﺧﺘﺮ ﺍﺳﺖ ﺍﺳﻤﺶ ﺭﺍ ﻫﻢ ﻣﯽﮔﺬﺍﺭﯾﻢ ﻣﺤﺪﺛﻪ .. "
کد خبر: ۵۰۳۲۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۵/۰۸

این همه بچه‌های خوش تیپ و خوب!

گفت «نخیر، من همت هستم اما فرمانده نیستم، فرمانده این رزمندگان 14 ساله تا 75 ساله هستند که شما اینها را قطعاً دیده‌اید، من هم خدمتگزار کوچک برای آنها هستم».
کد خبر: ۵۰۲۶۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۵/۰۷

آدم صفای جبهه را رها می کند، می رود پشت میز!؟

می گفتند: بیا رئیس راه آهن باش، قبول نکرد، می گفت: در این شرایط که بچه های مردم دارند به جبهه می روند، پیشنهاد مسئولیت برای من امتحان الهی است...
کد خبر: ۵۰۱۴۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۵/۰۴

هنوز بعد از نماز صبح چشمم به در است...

بعد از مجروحیتش، یک ماه مرخصی داشت اما بعد از 15 روز در حالی که هنوز خوب نشده بود گفت باید بروم. مرد جنگ باید در جبهه باشد.
کد خبر: ۵۰۱۰۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۵/۰۴

شبهای جمعه چه صفایی داره

بغلش کردم و گفتم : تا نگی اون دنیا چه خبره رهات نمی کنم!
کد خبر: ۴۹۹۰۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۴/۳۱

واکنش شهید صیاد شیرازی به ترفیع درجه خود

گفتیم: « به سلامتى مبارکه بابا.»
کد خبر: ۴۹۹۰۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۴/۳۰

آقا فتح‌الله...

صحبت از یک روز و دو روز هم نیست، 29 سال است که همین‌جا توی همین اتاق خوابیده است.
کد خبر: ۴۹۶۸۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۴/۲۳

حسین‌وار مقاومت کردیم، ﻣﺎﻧﺪﻳﻢ و ﺗﺎ ﺁﺧﺮ ﺟﻨﮕﻴﺪﻳﻢ

احمد رفت، حسین هم رفت. باطری بیسیم دارد تمام میشود. عراقی‌ها عن‌قریب می آیند تا ما را خلاص کنند. من هم خداحافظی میکنم.
کد خبر: ۴۹۶۹۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۴/۲۲

دری از درهای بهشت!

در حین صحبتهایم هنگامی که گفتم سرتیپ احمد کاظمی از نظر من «شهید زنده» است، او شروع کرد به گریه.
کد خبر: ۴۹۵۶۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۴/۲۱

خم شدم که صورتش رو ببوسم...

هر جنازه ای اگه یه هفته زیر آفتاب گرم جنوب بمونه حتما بو می گیره و تغییر میکنه اما پیکر غلامعلی هیچ تغییری نکرده بود...
کد خبر: ۴۹۱۷۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۴/۱۳

درسی برای همه....!

سردار دستور دادند، نماز بخوانیم و سپس حرکت کنیم.
کد خبر: ۴۷۰۷۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۳/۰۴

مصطفائی دیگر تربیت خواهم کرد...

پرسیدند: حالا شما چه میکنید.....؟
کد خبر: ۴۵۴۹۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۲/۰۷

پربیننده ها