روایت شهادت تقی مشکانی از زبان برادر شهید:
کارهایش همیشه غافلگیرکننده بود،صبح ۲۲ آذر بود مصادف با ۱۲ محرم، مادر دیده بود در حوض وسط حیاط غسل شهادت کرد بود و لباس پوشیده برای تظاهرات به خیابان رفته بود. نزدیک چهار راه دیدمش که چوب سنگینی را به دست گرفته بود، آماده ایستاده بود، شرط کردم که اگر توانست چوب را بالای سرش ببرد در خیابان بماند و در غیر این صورت به خانه برود.
کد خبر: ۶۹۷۰۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۱۱/۱۹