شهید «حمزه قربان» در دفتر خاطرات خود مینویسد: «شب آماده باش بود، بعضی بچهها حتی با کوله پشتی خوابیده بودند، ولی من لباس و کفش پوشیدم و خوابیدم. ساعت ۱۲ شب بود که ناگهان صدای تیراندازی و منور و رسام و برپا، برپا بیدارم کرد؛ خلاصه به زمین صبحگاه رفتیم نیم ساعتی برایمان حرف زدند، بعد برگشتیم و خوابیدیم...»
کد خبر: ۷۵۲۲۷۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۳/۱۶