شناختنامه مازندران (1)؛
عدهای درب زدند. من رفتم درب را باز کردم، دیدم آنها سراغ «سید مصطفی» را میگیرند، سیدمصطفی هم خیلی کوچک بود با یک شلوارک بیرون کوچه بود. آنها میگفتند با سید مصطفی کار داریم، برایشان نذری آوردیم. ما بیمار بدحالی داشتیم که خوب شد؛ حالا برایشان نذری آوردیم، آنها باورشان نمیشد، فکر میکردند پسرم 40 یا 50 ساله باشد.
کد خبر: ۲۴۵۹۸۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۴/۱۲