زخم ها و مرهم ها

زخم ها و مرهم ها
زخم‌ها و مرهم‌ها (21)؛

هجرت از پاکستان برای دفاع از ایران

یک سال و نیم از شروع جنگ می‌گذشت و من تحمل دروغ‌ها و منفی‌بافی‌ها تلویزیون را درباره جنگ ایران نداشتم. پدرم به ایران برگشته بود و من هم می‌خواستم به ایران بیایم و به جبهه بروم...
کد خبر: ۲۶۸۸۹۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۹/۱۲

زخم‌ها و مرهم‌ها (18)؛

ما یزدی‌ها، حریف دشمن هستیم

بعد از حمله دشمن از قرارگاه سپاه برای فرماندهان ما پیام آورده بودند «اگر می‌خواهید، برایتان نیروی کمکی بفرستیم.» اما فرماندهان ما گفته بودند «ما خودمان یزدی‌ها، حریف دشمن هستیم.» و قبول نکرده بودند که نیروی کمکی اعزام شود.
کد خبر: ۲۶۳۳۸۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۸/۰۴

زخم‌ها و مرهم‌ها (15)؛

کمبود سلاح و گلوله قابل تحمل نبود

بچه‌ها می‌توانستند گرسنگی و تشنگی و بدی آب و هوا را تحمل کنند؛ اما کمبود سلاح و گلوله چیزی نبود که بشود تحملش کرد. محل استقرار ما در ارتفاعات صعب‌العبوری بود که وقتی برف می‌آمد، مسیر تدارکات بسته می‌شد.
کد خبر: ۲۵۷۸۸۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۷/۰۴

زخم‌ها و مرهم‌ها (14)؛

سرمای غرب، گرمای جنوب

هوا خیلی سرد بود. جاده بانه خاکی بود و آنقدر برف آمده بود که وقتی به گردنه خان رسیدیم اتوبوس حتی با زنجیر چرخ هم نتوانست حرکت کند و مدام سر می‌خورد...
کد خبر: ۲۵۵۷۷۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۶/۲۲

زخم‌ها و مرهم‌ها (13)؛

ترسی از مرگ ندارم

آن روز همین که حمله هوایی عراق شروع شد، ما چند نفری که توی چادر بودیم، به سرعت دویدیم بیرون و هرکدام توی یکی از گودال‌ها پناه گرفتیم. هواپیماهای عراقی که دور شدند از گودال بیرون آمدیم و برگشتیم به طرف چادر. وقتی پرده جلوی چادر را کنار زدم علی را دیدیم که...
کد خبر: ۲۵۵۷۵۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۶/۲۱

زخم‌ها و مرهم‌ها (12)؛

حمله گروهک رزگاری به مقر فرماندهان بهداری سپاه

برادران محرابی و ذنوبی و مسائلی پیشنهاد دادند که آن شب بچه‌ها استراحت کنند و آن‌ها به جای بچه‌ها نگهبانی بدهند. نیم‌ساعت از نگهبانی آن‌ها نگذشته بود که صدای رگبار بلند شد...
کد خبر: ۲۵۵۵۸۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۶/۱۲

زخم‌ها و مرهم‌ها (11)؛

قلبی که هدف تیر دشمن قرار گرفت اما باز هم تپید

یک بار یک مجروح آورده بودند که تیر خورده بود طرف قلبش؛ با این حال خونریزی زیادی نداشت. پزشک سریع سینه آن مجروح را شکافت تا تیر را خارج کند. جالب این بود که دیدیم قلب آن مجروح طرف راست سینه‌اش است و تیر توی قلبش نخورده است....
کد خبر: ۲۵۴۸۷۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۶/۰۷

زخم‌ها و مرهم‌ها (8)؛

روایتی از اسیر «اردوگاه عنبر»

توی شهر العماره ترکش را از توی سینه‌ام در آوردند و چند روز بعد من و دیگر مجروحین آن عملیات را به «اردوگاه عنبر» بردند. یکی از سوله‌ها را برای زخمی‌ها خالی کرده بودند.
کد خبر: ۲۵۲۹۳۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۵/۲۸

زخم‌ها و مرهم‌ها (2)؛

ماجرای شهادت «علی‌رضا خطیبی» و شناسایی پیکر بی‌سرش

علیرضا ابویی در کتاب روزگار همدلی می‌گوید: پیکر خیلی از شهدا روی زمین مانده بود؛ احتمال هم داشت که عراقی‌ها پلاکشان را بکنند و علی‌رضا هم گمنام بماند. برای همین خودکارم را برداشتم و چند جای لباسش نوشتم «شهید علی‌رضا خطیبی، اعزامی از یزد، عقدا».
کد خبر: ۲۴۹۶۶۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۵/۰۴

پربیننده ها