عبور از مل

عبور از مل

عبور از رمل و دلواپسی‌های عملیات

به شدت می‌ترسیدم. جنگ بود، شوخی نبود. اگر قول بدهی و نشود چه! همواره اعصابم تحت فشار بود. با بچه‌ها، حاج رضا علی‌آبادیان که جانشین من بود و آقای بوغیری و دوستان دیگر، صحبت کردیم. محدودیت هم داشتیم. مجاز نبودیم به همۀ بچه‌ها بگوییم. حداکثر می‌توانستیم به ردۀ دوم، یعنی معاونین بگوییم. همان شب چراغ خاموش حرکت کردیم...
کد خبر: ۲۶۱۹۷۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۷/۲۴

پربیننده ها