به گزارش خبرگزاری دفاع مقدس، جنگ ۸ ساله ایران و عراق یکی از طولانیترین نبردهای کلاسیک قرن بیستم و برخوردار از ابعاد و پیچیدگیهای فراوان بود. از مهمترین ابعاد این نبرد طولانی ابعاد منطقهای و بینالمللی آن بود که گستردگی و پیچیدگی قابل ملاحظهای داشت.
در این بین آنچه بیش از هر چیز دیگری باعث آغاز جنگ بود شرایط محیط امنیتی ایران بود که در داخل و خارج کشور در حال یک دگردیسی کامل و تغییر سیاستها و فائق آمدن بر مشکلات حاد امنیتی بود و کشور عراق به دلیل داشتن بهانههای تاریخی و بلند پروازیهای سرانش از شرایط آشفته ایران در حوزه امنیتی استفاده کرد و به نمایندگی از بسیاری کشورهای دیگر وارد جنگی طولانی با ایران شد.
الف) وضعیت محیط منطقهای ایران
پیش از وقوع انقلاب اسلامی در ایران، کشور به عنوان یکی از پایههای دکترین امنیت منطقهای امریکا محسوب میشد و وقوع انقلاب اسلامی ایران که با تغییر کلی رویکردهای منطقهای و بینالمللی همراه بود این پایگاه مهم را از امریکا سلب و دکترین امنیتی آنها را در خاورمیانه دچار تزلزل و در نهایت فروپاشی کرد.
امریکاییها تلاش زیادی را به منظور بهبود شرایط در ایران سازماندهی کردند که در نهایت به شکلگیری محیط امنیتی جدیدی در منطقه منجر شد. برخی تحولات که در این دوره منجر به شکلگیری این محیط شد را میتوان اینچنین برشمرد؛
روی کار آمدن و سقوط دولت موقت
امام خمینی (ره) پس از ورود به کشور در دوازدهم بهمن ماه ۱۳۵۷ و نطق معروفشان در این روز مبنی بر تعیین دولت، در حالی که هنوز رژیم شاه مستقر بود، طی حکمی مهندس مهدی بازرگان را ـ به پیشنهاد شورای انقلاب ـ به عنوان رئیس دولت موقت مامور کرد تا جهت سامان بخشیدن به امور آشفته کشور کابینه خود را تشکیل دهد.
بازرگان پس از دریافت این فرمان و انجام رایزنیها و مشورتهای لازم، با کابینهای متشکل از ۱۹ عضو، فعالیت خود را رسما آغاز کرد. دولت موقت در مجموع دویست و هشتاد و هفت روز عمر کرد.
دولت بازرگان از آن جهت که نتوانست خود را با شرایط انقلابی مردم ایران منطبق سازد از ابتدا تنشهایی را با مردم و نیروهای جوان انقلابی ایجاد نمود که منجر به اولین انشقاق در صف مدعیان انقلاب شد.
بازرگان سازشکارانه با پدیدهها برخورد مینمود و انقلابیون بیم آن را داشتند که با در پیش گرفتن چنین رویهای انقلاب از سوی گروههای غیر اسلامی که وابستگی محکمی به ابرقدرتها داشتند مصادره شود. لذا دانشجویان پیرو خط با درک رفتار سازشکارانه بازرگان با امریکاییها، اقدام به اشغال لانه جاسوسی امریکا در تهران کردند و در پی این اقدام دولت بازرگان استعفا کرد.
پس از استعفای دولت موقت، امریکاییها امید خود را به رابطه مستقیم با حکومت ایران از دست داده و خود را با حکومتی کاملاً ضد امریکایی مواجه دیدند که مخالفتشان با امریکا پس از افشای اسناد لانه جاسوسی تشدید هم شده بود. لذا امریکا باید به دنیال راههای دیگری برای حفظ منافعش در ایران میگشت.
تاسیس حکومتی اسلامی
تاسیس یک حکومت اسلامی در منطقه باعث شده بود که موجی از احساسات اسلامگرایانه در بین مردم مسلمان منطقه به وجود آید و این موضوع خطری برای غربیها بود چراکه یکی از اصولیترین پایههای قدرت ایدئولوژی اسلامی، استقلال در برابر زورگویی بیگانگان و حفظ کیان اسلام و مسلمین و همچنین حمایت از مظلومان در برابر ظالمان است.
این در حالی بود که عمده حاکمان منطقه از همپیمانان راهبردی امریکا یا شوروی به حساب میآمدند و دارای رژیمهایی دیکتاتوری با رویکردی سکولاریستی بودند که با آموزههای اسلامی هیچ سنخیتی نداشت. لذا خطر به وجود آمدن ضلع سوم قدرت در منطقه با رویکردی اسلامی هر دو ابرقدرت شرق و غرب را تهدید می کرد و هیچکدام از آنها خصوصاً شوروی که رویکردی ضد دینی هم داشت با این نظام موافق و همراه نبودند.
حمله به طبس
در پی ایستادگی ملت و حکومت ایران در ماجرای دستگیری جاسوسان امریکایی درپی تسخیر لانه جاسوسی، نظامیان امریکایی با دو هدف آزادسازی گروگانها و سرنگونی نظام جمهوری اسلامی ایران اقدام به طراحی و اجرای یک حمله نظامی کردند.
این عملیات در بیابانهای اطراف شهر طبس با دادن ۸ کشته و ۳ مجروح و برجای گذاشتن تعدادی بالگرد، به شکست مفتضحانه امریکاییها مبدل شد.
عملیات نظامی آمریکا در غافلگیری کامل انجام شد و مسئولین ایرانی پس از شکست عملیات متوجه وقوع آن شدند. آمریکا قصد داشت با این عملیات ضمن آزاد سازی گروگانها، عدهای از دانشجویان گروگانگیر را نیز به اسارت بگیرد.
تهاجم نظامی ناموفق آمریکا موجب شد تا وزیرخارجه وقت آمریکا به عنوان اعتراض به کارتر استعفاء دهد و خانواده گروگانهای آمریکایی با احمقانه خواندن عملیات نظامی، خواستار جلوگیری از تکرار آن شدند.
از این تاریخ، روابط آمریکا با ایران از تیرگی شدید به وضعیت خصمانه تبدیل شد و آمریکا به عنوان مهمترین دشمن مردم ایران تلقی شد.
سیاست ارتباط با ملتها
از دیگر شاخصههای شکل دهنده محیط امنیتی در پیش گرفتن سیاست ارتباط با ملتها در سیاست خارجی بود.
به دلیل خروج از نظام دو قطبی و تلاش برای تضعیف اقتدار ابرقدرتها، ایران نه در اردوگاه غرب و نه در اردوگاه شرق جایی نداشت لذا سیاستخارجی خود را به جای ارتباط با دولتهای دنیا که عمدتاً وابسته به یکی از دو قطب قدرت شرق یا غرب بودند بر مبنای ارتباط با ملتها بنا کرد.
حمله شوروی به افغانستان
اگرچه بسیاری از صاحبنظران پیشبینی میکردند که کشورمان با خروج از مدار ابرقدرت غرب یعنی امریکا زیر سایه ابرقدرت شرق قرار گیرد یا حداقل روابط صمیمانهای را با این کشور برقرار نماید، اما آغاز جنگ افغانستان نقطهای بود که کشورمان شعار نه شرقی – نه غربی را برای مردم و کشورهای جهان به نمایش بگذارد و نشان دهد در راه دستیابی به آرمانهایش حاضر به معامله بر سر خون هیچ مظلومی نیست.
موضعگیری شدید کشورمان در مقابل این حمله به شدت برای شوروی گران تمام شد و باعث شد که تا چند سال روابط دو کشور در تیرگی به سر ببرد و این در حالی بود که کشورمان به شدت نیازمند خرید تسلیحات از خارج بود.
ب) محیط امنیتی عراق
اما در چنین برههای، همسایه غربی ما در محیط امنیتی و بین المللی پیش از یورش به ایران، شرایطی دیگر داشت که آن را نیز مرور میکنیم؛
عراق و کشورهای عربی
عراق در میان کشورهای عربی به لحاظ موقعیت راهبردی و ثروت ناشی از منابع گسترده نفتیاش دارای نفوذ فراوانی بود. اگرچه رژیم بعث حاکم بر این کشور خواهان رهبری بر جهان عرب و سرنگونی رژیمهای به اصطلاح سازشکار آنها و روی کار آمدن یک حزب انقلابی (مانند الگوی بعث در عراق) بود ولی روابط بین عراق و سایر کشورها به صورت نیمه گرم برقرار بود.
رویدادهای سال ۱۳۵۸ و سیاست صدور انقلاب اسلامی و اقدامات آشکار و پنهان در منطقه زمینهای شد تا دو کشور عراق و عربستان سعودی به یکدیگر بیشتر نزدیک شوند و یک سال قبل از شروع جنگ در ۲۹ شهریور ۱۳۵۸ پیمان امنیت متقابل بین دو کشور امضاء شود.
در حقیقت اعراب برای جلوگیری از توسعه موج بیداری اسلامی که از انقلاب اسلامی ایران آغاز شده بود ناچار شدند تا به دلیل موقعیت جغرافیایی عراق و بلند پروازیهای سران آن با بال و پر دادن به این خام اندیشی که حمله نظامی میتواند باعث سرکوب این موج شود عراق را برای نبرد با ایران تهییج نمایند.
عراق و شوروی
عراق به عنوان کشوری در زمره کشورهای بلوک شرق، همواره دارای روابط گرمی با شوروی و سایر کشورهای این بلوک بود، ولی در آستانه جنگ با ایران، اقدام به انعقاد قرارداد همکاری نظامی ۱۵ ساله با شوروی کرد که بر این اساس، شوروی اقدام به بازسازی ارتش عراق میکرد.
ادعاهای عراق علیه ایران
چندی پیش از آغاز عملیات نظامی، رژیم عراق به طرح پر دامنه تبلیغاتی علیه ایران پرداخت که دارای محورهای مختلفی بود. رژیم عراق در جنگ روانی که قبل از جنگ، علیه ایران به راه انداخته بود، شهرهای خوزستان را به عربی نامگذاری کرده بود. از جمله؛ سوسنگرد به خفاجیه، خرمشهر به محمّره، آبادان به عبادان و استان خوزستان به عربستان.
طی سخنرانی سعدون حمادی، نخست وزیر وقت عراق در شورای امنیت سازمان ملل متحد در تاریخ ۱۵ اکتبر ۱۹۸۰ و چند روز بعد از شروع اولین درگیریها، وی ایران را متهم کرد که از تروریستهایی که در خاک عراق اقدام به بمبگذاریهای گسترده میکنند و در نتیجه تعداد زیادی از مردم عراق را میکشند، حمایت میکند.
همچنین در روزهای آغازین پس از کودتای عبدالکریم قاسم در جولای ۱۹۵۸ مطبوعات عراقی مقالههایی علیه ایران منتشر کرد و رادیو بغداد نیز اقدام به پخش برنامههای ضد ایرانی کرد. عراق همچنین ادعاهایی را مبنی بر مالکیت بر خوزستان مطرح نمود و قرارداد ۱۹۷۵ الجزایر را بیاعتبار و ظالمانه قلمداد کرد. این کشور در رفتاری که برای جلب حمایت اعراب صورت میگرفت خواستار خروج ایران از جزایر سه گانه شد.
عراق و کشورهای بلوک غرب
روابط عراق با کشورهای اروپایی و امریکایی روابطی عادی و معمولی بود ولی با آغاز جنگ توسعه فراوانی پیدا کرد. حدود ۹ ماه قبل از شروع جنگ، نوع خرید برخی تسلیحات جدید توسط رژیم صدام حسین گویای آن است که او زمینه تدارک برای اجرای حمله نظامی خود به ایران را فراهم میآورد. به عنوان مثال، خرید دو هزار دستگاه نفربر خاکی - آبی از برزیل در اوایل زمستان ۱۳۵۸ که از نقطه نظر نظامی به منظور استفاده در هنگام عبور دادن نیروهای نظامی خود از رودخانه کارون به خاک ایران بودهاست.
عراق و ایالات متحده
عراق و ایالات متحده دارای روابط گرمی نبودند ولیکن پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران و خصوصاً در آستانه جنگ این دو کشور برای سد نفوذ ایران در منطقه و جلوگیری از قدرتیابی کشورمان به تفاهمی دوجانبه دست یافتند.
به رغم قطع روابط دیپلماتیک میان ایالات متحده و عراق در سال ۱۳۴۶ (۱۹۶۷)، دفتر حفاظت منافع امریکا در بغداد با چهارده دیپلمات همچنان دایر بود که البته، پس از پیروزی انقلاب اسلامی فعالتر شد، چرا که یک روز پس از پیروزی انقلاب اسلامی، صدام آمادگی کشورش را برای عادی سازی روابط با امریکا، به طور جدی مطرح کرد. وی به نشانه حسن نیت و جدیت خود، فعالیت نیروهای ارتش عراق را در حزب کمونیست ممنوع و مجازات اعدام را برای آن پیش بینی کرد.
گامهای بعدی برای عادی سازی روابط امریکا و عراق را واشنگتن برداشت. این کشور که از پیوندهای استوار عراق ـ شوروی و پیوندهای احتمالی ایران ـ شوروی به شدت نگران بود و قدرت و نفوذش در خلیج فارس رو به کاهش بود، چاره را در پذیرش عراق به منزله جایگزین ایران دید و کوشید روابط با عراق را از سر بگیرد.
طی چند ملاقات مقامات امریکایی و عراقی در بغداد، امریکا به خواسته عراق پاسخ مثبت داد پس از آن، سطح روابط دو کشور با اقدام مشترک آنها در کودتای نوژه تکامل بیشتری پیدا کرد.
شکست کودتا سبب شد تا عراقیها در اجرای عملیات تلافی جویانه مورد نظر برژینسکی شتاب کنند. در این هنگام، صدام مجدداً، آمادگی خود را برای اجرای این عملیات تلافی جویانه، یعنی تحمیل جنگ، اعلام کرد. پیش از این نیز، یک روز پس از آنکه امریکا در ۱۹ فروردین سال ۱۳۵۹ (۸ ماه آوریل سال ۱۹۸۰)، روابط دیپلماتیک خود را با ایران قطع کرد، عراق چنین آمادگی را اعلام کرده بود.
برژینسکی به منزله مغز متفکر و استراتژیست تأثیرگذار بر سیاست خارجی امریکا، ضمن ملاقات خود در مرز اردن با صدام در تیرماه سال ۱۳۵۹ (ژوئن سال ۱۹۸۰)، برنامة مذاکره محرمانه مقامات عالی رتبه امریکا و عراق را برای مقابله با ایران، عملی کرد. در این دیدار، برژینسکی صدام را نیروی متعادل کننده امام خمینی تلقی کرد.
به گزارش نشریة نیویورک تایمز، هدف از این دیدار، بحث و مذاکره درباره راههای هماهنگ کردن فعالیتهای امریکا و عراق در مخالفت با سیاستهای ایران بود.
در ماه فوریة سال ۱۹۸۰، مطبوعات امریکا، این سفر برژینسکی و سفرهای مشابه آن را که برای آماده سازی و اطلاع یافتن از وضعیت عراق برای آغاز جنگ صورت گرفت، فاش کردند. در این راستا، مجله ایت دیز چاپ امریکا نوشت: «برژینسکی بعد از سفر محرمانه خود به عراق در اوایل ماه میسال جاری (۱۹۸۰)، در مصاحبهای تلویزیونی گفت: ما تضاد درخور توجهی بین ایالات متحده و عراق نمیبینیم و معتقدیم عراق که تصمیم به استقلال دارد [استقلال از بلوک شرق] در آرزوی امنیت خلیج عربی (!) است [رهایی از موج انقلاب اسلامی] و تصور نمیکنیم که روابط امریکا و عراق تضعیف شود.»
سرانجام صدام در مسافرت به عربستان فرمان پنهان حمله به ایران را از امریکاییها دریافت کرد و در ۳۱ شهریور ماه سال ۱۳۵۹ (۲۳ ماه سپتامبر سال ۱۹۸۰)، تهاجم سراسری خود را علیه ایران آغاز کرد.
در واقع، شمارش معکوس برای آغاز جنگ، به دنبال ناکامی امریکا در اقدامات قبلیاش علیه جمهوری اسلامی ایران و به طور مشخص، از زمان شکست طرح کودتای نوژه و با توجه به چراغ سبزهای این کشور به عراق آغاز شد.
مجله فیگارو این مطلب را به نقل از طارق عزیز (معاون نخست وزیر رژیم بعث عراق) چنین گزارش داد: «جریان جنگ ایران و عراق در واقع، از ماه ژوئن گذشته [تیرماه سال ۱۳۵۹] زمانی آغاز شد که برژینسکی به اردن سفر کرد و در مرز دو کشور اردن و عراق با شخص صدام ملاقات نمود و قول داد که کاملاً، از صدام حسین حمایت کند. همچنین، این موضوع را به مقامات بغداد تفهیم کرد که امریکا با آرزوی عراق در مورد شط العرب [اروند رود] و احتمالاً، برقراری یک جمهوری عربستان در این منطقه [خوزستان] مخالفت نخواهد کرد. سرانجام، تمامی اقدامات به کشاندن عراق به جنگ علیه ایران منجر شد و پیش بینیها بر این اساس استوار بود که در صورت پیروزی بغداد، رژیم جمهوری اسلامی از میان میرود و یک دولت طرفدار غرب به جای آن به قدرت میرسد و در صورت شکست عراق، امریکا میتواند خود را حامی و مدافع ایران معرفی کند.»
در پایان...
به نظر میرسد نبرد ایران و عراق جنگی به تمام معنا بینالمللی بود که ابعاد منطقهای و بینالمللی آن بسیار پر رنگ و واضح بود. به یک معنا میتوان این گونه بیان کردد که تمام دنیا در اقدامی که صدام آن را نمایندگی میکرد تلاش کردند تا از گسترش انقلاب اسلامی ایران و سرایت آن به منطقه خاورمیانه جلوگیری کند.
در بررسی محیط امنیتی ایران مولفههای گوناگونی را میتوان برشمرد که مهمترین آنها به تغییر رویکردهای کشورمان در حوزههای گوناگون از همراهی با ایالات متحده به اتخاذ سیاست استقلال طلبانه باز میگردد.
در بعد داخلی کنار گذاشتن دولت موقت به عنوان جریانی کاملاً همگرا با سیاستهای امریکا از عرصه سیاست برای ایالات متحده ضربه سنگینی بود که آنها را به سرعت به سمت تقابل با نظام اسلامی سوق داد. در مقابل نیز برخورد با حزب توده و حمایت از مجاهدان افغان بر پایه آموزههای اسلامی باعث کدورت شوروی شد و دو بلوک شرق و غرب در اقدامی هماهنگ که در آن روزها چندان مرسوم نبود در مقابل ایران به صفآرایی پرداختند.
در نهایت میتوان اینگونه نتیجه گرفت که جنگ بهایی بود که ایران برای انقلاب اسلامی پرداخت.