به
گزارش خبرنگار فرهنگ و هنر دفاع پرس، کتاب «پوتینهای آشنا» به کوشش حمید حسام توسط انتشارات فاتحان روانه بازار کتاب شده است و به روایتهای کوتاهی از
زندگی، حماسه و شهادت سردار «بختیار جمور» میپردازد.
بختیار جمور در یکی از روستاهای همدان به دنیا آمد و کار خود را از کارگری و
بنایی شروع کرد و در نهایت هم در کسوت معاون لشکر 43 امام علی (ع) در
علمیات ایذایی قبل از عملیات والفجر 8 به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
در بخشهایی از این کتاب آمده است:
«گفتند: مسجد محل نیاز به تعمیرات داره، پول
و پَله هم در کار نیست. گفت: راستِ کار ماست. با هم آستین بالا زدیم، من
کارگری میکردم و آقای بختیار بنایی، گچکاری، محوطهسازی».
«بار دوم بود که ما رفتیم پابوس آقا امام رضا(ع). شوق
زیارت، ناآرام و بیقرارش کرده بود. میگفت: خیلی حرفها با آقا دارم. آن
روزها خبر آغاز سراسری هجوم عراق به مرزهای ایران از رادیو شنیده میشد. زیارت
کردیم و از صحن بیرون آمدیم. آرام بود و مسرور. پرسیدم: حالا بگو از آقا چی
گرفتی که این طور سرحال شدی؟ گفت: اذن پوشیدن لباس سپاه و خدمت در جبهه
را.»
«زمزمه عملیات
بود. باید خانواده را از اهواز به شهرستان برمیگرداندم. در مسیر جاده،
آقای بختیار را دیدم. هر دو پیاده شدیم، چشم او به دختر کوچک
من افتاد و مقابلش نشست و با محبت و خوشرویی پیشانی او را بوسید... از
ابراز محبت او شرمنده شدم و پرسیدم: آقا بختیار، خانواده را دیدی؟ خندید و
گفت: نه؛ ولی با تلفن ازجلو نظام دادم و یکی یکی باهاشون خداحافظی کردم. از
سر شرم، سرم را پایین انداختم و ناخواسته نگاهم افتاد به پوتینهای او،
همان پوتینهای آشنا.»
مولف در پایان کتاب بهعنوان ضمیمه تعدادی از عکسهای
سردار شهید «بختیار جمور» را در قاب تصویر آورده است.