وقتي رسيد ،گفت :«بيا سوابق را بررسي كنيم »پرونده سوابق گروهكها و فعاليتهايشان را آوردم پرسيد:«پيشنهاد تو چيست ؟»«نظرم اين است كه همه شان را دستگير كنيم .»« نه! صبر كن تا كار اطلاعاتي بيشتري بكنيم و مدارك كامل شود . اول بايد ارتباط هايشان را كشف كنيم و سپس همشان را دستگير كنيم .»
آن شب ، تا دير وقت نشست و پروندهها را مطالعه كرد . تا ساعت دو و سه نيمه شب نشستيم و پس از آن خوابيديم . نماز صبح را كه خواند ، باز هم دراز كشيد . من هم خوابيدم . در خواب و بيداري بودكه كه صداي باز شدن در را شنيدم . يكي از همكاران بود . گريه مي كرد . با تعجب نيم خيز شدم . پرسيد:«خبر را شنيدي؟» ،گفتم :«نه!». گفت :« دفتر حزب جمهوري اسلامي را منفجر كردند . يك عده هم شهيد شدند .».
حميد تا اين خبر را شنيد ، برخاست .پرسيد :«بهشتي هم در بين شان بوده ؟».گفت :«يك دفعه گفتند هست ، يك دفعه هم چيزي نگفتند.»راديو را آورديم . نيم ساعتي مارش عزا زد و قرآن خواند . ساعت هفت و هشت بود كه اعلام كرد بهشتي هم جزءشهيدان افنجار حزب جمهوري اسلامي است. حميد تا خبر را شنيد ضجه اي كشيد و غش كرد . دويديم آب آورديم و به صورتش زديم تا به هوش آمد. نيم ساعت تمام زار زار گريست . بعد هم رفت صورتش زديم تا به هوش آمد . نيم ساعت تمام زار زار گريست . بعد هم رفت صورتش را شست ، وضو گرفت و آمد . 
پس از آن دستور دستگيري ضد انقلاب را در تمام استان صادر كرد .حميد سعي ميكرد حساب مردم را از اشرلر جدا كند . او گروهها را تقسيم بندي ميكرد و ميگفت : «بعضيها انگيزه سياسي دارند ، بعضي مادي و برخي هم به دليل درگيري هاي قبيلهاي فراري شدهاند.»او با هر دسته به يك صورت صحبت ميكردو بدين طريق بسياري را به دامان اسلام بازگرداند. كساني كه حق الناس برگردنشان بود و خوني ريخته بودند ، وادار ميكرد از ولي دم رضايت بگيرند. او به عنوان يك عضو سپاه داراي افكار نظامي صرف نبود ،بلكه با افكار سياسي و تاكتيكهاي ويژه عمل ميكرد.