5 ساعت پرواز مداوم براي سوخت رساني
عمليات سوخت رساني در هوا، ضمن اين که عمليات ظريف و دقيقي است، به مهارت هاي حرفه اي نيز نياز دارد و همچنين يک عمليات استراتژيک هم محسوب مي شود.
به نظر من اين عمليات مانند فضانوردي است که در يک ايستگاه فضايي توقف و تجديد قوا مي کنند و سپس به ادامه ماموريت مي پردازند. هواپيماي سوخت رسان مانند همان ايستگاه فضايي است که اگر باشد، حوزه فعاليت هاي نيروي هوايي به مقدار زيادي افزايش مي يابد و مدت زمان پرواز شکاري بمب افکن ها و شکاري هاي رهگير بين 2 تا 4 برابر طولاني تر خواهد شد. در جنگ تحميلي دسترسي به نقاط حساس و حياتي در اعماق خاک دشمن و انجام حملات هوايي به منابع استراتژيک آن توسط شکاري ها به دفعات با انجام سوخت رساني در هوا ميسر شد و اصولاً کشوري که به اين توانايي دست پيدا کند، مي تواند در بسياري از جريانات سياسي منطقه اي تاثيرات دلخواه خود را داشته باشد.
ماموريتي کم سابقه
يک روز صبح پس از انجام توجيهات هواشناسي و صحبت هاي فرمانده پايگاه در سالن "بريفتينگ" خود را به محل دريافت اطلاعات پروازي رساندم. با نيم نگاهي به تابلوي پروازي از ماموريت کم سابقه اي آگاه شدم که اسامي چند نفراز جمله خودم نيز در برنامه درج شده بود. زمان بلند شدن کمي غير معمول بود و منطقه پرواز هم جايي تعيين شده بود که تا آن موقع يادم نمي آمد ماموريتي در آن جا انجام شده باشد. به سالن استراحت خلبانان رفتم، فرمانده هواپيما را يافتم و با لبخندي او را نگاه کردم. گفت:
- ساعت 30/8 در دفتر فرمانده گردان باشيد. به ساير افراد هم گفته ام.
سر ساعت به آن جا رفتيم. فرمانده گردان با لحني آرام ماموريت را به ما ابلاغ کرد ودر زمينه حفظ اسرار تاکيداتي کرد. فرمانده هواپيما نيز برخاست و به کنار نقشه رفت. منطقه عمليات، ارتفاع، سرعت و حالات غير معقول را در هر مرحله از پرواز تشريح کرد. در اين هنگام افسري که از خلبانان اف-4 بود وارد شد. از همين جا معلوم شد که در مامورتي بسيار حساس با شکاري بمب افکن ها شريک شده ايم.
.jpg)
ماموريتي حياتي و بررسي نکات پروازي
ماموريت بمباران يکي از شبکه هاي مهم توزيع سوخت در خاک دشمن بود که در صورت انجام موفقيت آميز اين ماموريت، بخش مهمي از صادرات نفت دشمن با مشکل روبه رو شده و احتمالاً به تعطيلي منجر مي شد. طبيعي بود که اين گونه ماموريت ها بايد در سکوت کامل راديويي و اختفاي راداري انجام گردد و تنها خطوط ارتباطي، در موارد اضطراري باز باشد. فرمانده هواپيما که از افسران با تجربه نيروي هوايي بسيار منضبط و کار آزموده بود، با آرامش خاصي به اين موارد اشاره کرد و در ادامه نحوه تماس و تاکتيک عمليات ونحوه گردش ها پس از رويت دوجانبه شکاري ها و تانکر و سپس نقطه شروع عمليات سوخت رساني و اولويت هاي سوخت گيري و سوخت رساني در هوا را تشريح نمود. ضمناً تذکرات لازم در زمينه رعايت وضعيت حساس روحي و رواني خلبانان عازم ماموريت بمباران را در هنگام سوخت گيري به مسئولان سوخت رساني و ديگران ياد آوري کرد و تاکيد کرد بخشي از انجام موفقيت آميز اين ماموريت بستگي به نحوه ارائه خدماتي است که بايد قبل از يورش نهايي شکاري ها به آنها داده شود و در پايان براي افراد شرکت کننده در ماموريت آرزوي موفقيت کرد.
هماهنگي هاي نهايي انجام شد
چند سوال به ذهنم رسيد که از وي پرسيدم و او پس از جواب دادن به سوالاتم موارد اضطراري و غيرعادي منطقه و مسير رفت و برگشت را مطرح کرد و براي هر يک راه کارهاي عملي و منطقي پيش بيني شده را بيان داشت؛ به ويژه در مورد ايجاد پوشش امن براي حمايت از هواپيماهايي که احتمالاً آسيب مي بينند و نياز به سوخت بيشتر و همراهي مداوم تا محل فرود دارند. او گفت در مورد آمادگي فرود به همراه شکاري هايي که در وضعيت جوي نامساعد دچار حالات اضطراري هستند و هدايت نهايي آنها به پايگاه مربوطه است و در اين زمينه مطالب جالبي را از لابه لاي دستورهاي پروازي و آيين نامه ها در مقررات و قوانين عنوان کرد و دستورهايي را به هر يک از پرسنل در مورد آماده کردن و در دسترس داشتن نشريات پروازي مورد لزوم در هر لحظه ابلاغ کرد. به نظر من نکته ابهامي وجود نداشت.
در اين لحظه خلبان نماينده عمليات شکاري مطالبي را درباره کل ماموريت و انتخاب مسيرها و راه هاي مقابله با توانايي هاي راداري و شناسايي آنان ارائه داد و عمليات سوخت گيري شبانه در ارتفاع پست را تشريح کرد. همچنين کدها و رمزهايي را که در موارد اضطراري بايد در تماس راديويي از آنها استفاده کرد روشن کرد و گفت سعي مي کند تا جايي که ممکن است در مسير بازگشت بدون سوخت گيري در هوا به فرودگاه مقصد، پرواز کند.
به سمت منطقه پرواز کرديم
قرار شد دو ساعت پس از نيمه شب در گردان حاضرشويم. راس ساعت مقرر حاضر بوديم. وضعيت هوا را از هواشناسي گرفتم. هواي مسير و منطقه پيش بيني شده بود. احساس کردم کار سختي در پيش است. طرح پروازي را نوشتم و به فرمانده دادم. آخرين هماهنگي ها انجام شد و سپس همگي راهي ماموريت شديم. در آن تاريکي (که شرايط زمان جنگ ايجاب مي کرد) با استفاده از چراغ قوه بازديدهاي خارجي را انجام دادم و پس از روشن کردن موتورها، در طول باند پروازي حرکت کردم، فرودگاه را پشت سر گذاشتم و به سوي منطقه رهسپار شدم. با پشت سر گذاشتن ارتفاع 15000 پا، وارد ابر سنگيني شديم که انتظارش را هم داشتيم.
چراغ هاي بيرون هواپيما خاموش بود و مکالمات بسيار اندک و به صورت کدهاي تعيين شده انجام مي گرفت. کنترل فرامين هواپيما با من بود و فرمانده هواپيما بر تمام امور نظارت داشت. اولين ايستگاه رادار با کلمات مقطع آگاهي خود را از ورود ما به حوزه تحت کنترل خويش اعلام و به مهمانان ديگري که در راه بودند اشاره کرد. با يک محاسبه سريع سمت دلخواه را براي رسيدن به نقطه شروع ايستايي به دست آوردم و با همکارم در ميان گذاشتم. بعد با تاييد او گردش را شروع کردم. هنوز در ميان ابر و در ارتفاع 27000 پا بوديم. حداکثر ارتفاع قله هاي زير پايمان 9000 پا از سطح دريا بود. عمليات سوخت گيري را بايد در ارتفاع کم انجام مي داديم زيرا در آن شرايط جوي احتمال داشت رادارهاي دشمن دچار سر درگمي شوند. زيرا ابرهايي که اصطلاحاً "سي بي" ناميده مي شوند و ما با خيلي از آنها درگير بوديم روي صفحات برخي رادارها اثرهاي مشابه اشياي پرنده را بر جاي مي گذارند به خصوص که در ارتفاع پايين و در خارج از ديد رادارهاي آنها قرا رمي گرفتيم.
با اجازه ايستگاه رادار، به ارتفاع 1200 پا برگشتيم و زير لايه اي از ابرهاي مذکور قرار گرفتيم. به فرمانده هواپيما گفتم که براي لحظاتي چراغ هاي خارجي را روشن کند شايد شکاري ها ما را ببينند. او ضمن در اختيار گرفتن فرامين، به مهندس پرواز اعلام کرد که اين کار را انجام بدهد. شکاري ها که فاصله چنداني با ما نداشتند و قرار هم بود که از رادار استفاده نکنند، با يک کلمه کوتاه رمز را اعلام کردند.
کلمه رمز"تابان" بود.
کارسوخت رساني با موفقيت انجام گرفت
پس از لحظاتي مسئول سوخت رساني اعلام کرد که عقابان شب پرواز را در ديد دارد و آنها چراغ هاي راهنماي علامت دهنده مخصوص سوخت گيري در هوا را مي بينند و دستورهاي او را تعقيب مي کنند. سپس اعلام کرد که اولين هواپيما در شرايط مطلق سکوت راديويي موفق شده که اتصال را برقرار کند و درحال دريافت سوخت است.
حفظ ارتفاع در آن هواي نامساعد بدون بهره گيري از رادارهاي ارتفاع سنج و تنها با تکيه بر مهارت فردي خلبان و توجه به عقربه هاي نشان دهنده ارتفاع سنج معمولي، کاري بس حساس و خسته کننده است. شکاري ها يکي پس از ديگري سوخت مورد نياز را دريافت مي کردند و جاي خود را به ديگري مي دادند. در تمام اين مدت ما به سمت نقطه اي رهسپار بوديم که بسيار نزديک مرز دشمن بود و قرار بود در آن جا شکاري ها ما را ترک کرده و به ادامه ماموريت بپردازند. زمان طلوع آفتاب نزديک بود، اما به دليل ابري بودن هوا تاريکي همچنان بر پهنه آسمان گسترده بود.
متخصص سوخت رساني اعلام کرد يکي از شکاري ها در پذيرش ميزان سوخت لازم با اشکال روبه رو شده است. فرمانده هواپيما با گردش به سمت مخالف اعلام کرد که چراغ هاي خارجي را روشن کنند. سپس افزود:
- بايد از مرز دور شويم تا اينها با خيال راحت تصميمات را براي جايگزيني بگيرند.
درحالي که فاصله زيادي با ابرها نداشتيم و پوشش لايه اي از ابر سنگين توام با باران را بالاي سر خود احساس مي کرديم، هواپيما در گردش به راست با حفظ ارتفاع مسير را دور زد و رو به شرق قرار گرفت. فرمانده شکاري ها روي فرکانسي که در مواقع ضروري از آن استفاده مي کرديم، اعلام کرد که ما بدون او به ماموريت ادامه دهيم. هواپيمايي که دچار اشکال شده بود، ما را ترک کرد.
فرماندهي هواپيما آخرين گردش را انجام داد و مسير دلخواه را به سوي آخرين نقطه عمليات مشترک سوخت رساني در پيش گرفت. ميزان سوخت هواپيما را چک کرده و فهميدم که تقريباً بيش از نيمي از سوخت قابل تحويل را به شکاري ها داده ايم. همه چيز بر طبق روال عادي و پيش بيني شده انجام مي گرفت و تنها نگراني مان همان هواي نامساعد بود که به صورت رعد و برق خودنمايي مي کرد.
در همين لحظه کلمه " آديوس" به گوشم خورد. فرمانده دسته شکاري ها بود که به زبان اسپانيولي و به شوخي خداحافظي مي کرد. از روحيه بالايش لذت بردم و برايش آرزوي موفقيت کردم. سپس کنترل فرامين را به دست گرفتم و به سوي نقطه اي که قرار بود در آن جا به انتظار بازگشت بمب افکن ها باشيم، سمت گرفتم. کم کم ارتفاع را افزايش دادم و از آن تنگناي پرواز که زير ابر بود خلاص شدم. در ارتفاع 28000 پا از ابر خارج شديم. در ارتفاع سي هزار پايي هواپيما را در وضعيت افقي قرار دادم و در فکر بودم که اکنون شکاريي ها بازمي گردند و هر يک چه وضعيتي دارند؟
هواپيماهاي شکاري بازگشتند
فرمانده به کليه پرسنل پروازي دستورهايي داد و مسئوليت هر يک را در ادامه ماموريت تا لحظه نشستن مجدداً تعيين و يادآوري کرد. نزديک به يک ساعتي مي شد که در منطقه و ارتفاع بالا پرواز مي کرديم. در همين لحظه صداي فرمانده شکاري ها را شنيدم. او جوياي وضعيت ساير هواپيماهاي همراه خود بود. همه به جز يکي جواب دادند. براي لحظاتي قلبم فشرده شد. تصور اين که اين هواپيما در خاک دشمن ساقط شده و خلبانان آن شهيد يا اسير شده باشند، برايم سخت بود.
فرمانده از ما خواست موقعيت خود را بازگو کنيم تا بتواند جهت مسير را پيدا کرده و ديگران را جمع کند. فوراً جواب او را دادم و ميزان بنزين تک تک آنان را به منظور توزيع مناسب سوخت، سوال کردم. فرمانده هواپيما به ما گفت:
- يادتان هست که به شوخي ما را "رستوران" خطاب مي کردند ... حالا مي خواهم واقعاً به اين شکاري ها که درحال حاضر شايد مورد اصابت جنگ افزارهاي دشمن هم واقع شده باشند مثل يک رستوران واقعي و حتي مانند يک مادر مهربان بهترين خدمات را ارائه کنيم. هم از نظر سوخت رساني و هم هدايت آنها به پايگاه هاي شان.

مرحله دوم سوخت گيري هوايي را آغاز کرديم
اولين هواپيمايي که اتصال را برقرار کرد، فرمانده دسته بود. وضعيت هواپيمايي را که تماس نگرفته بود پرسيدم کوتاه پاسخ داد که نگران نباشيد. با يک نگاه به سمت راست چند فروند از شکاري ها را بالاي ابرها ديدم که در تلاش بودند به ما نزديک شوند. صداي مختلفي روي فرکانس راديويي ما شنيده مي شد که حاکي از حضور هواپيماي مفقود شده در جمع شکاري ها بود. فرمانده دسته که کمي سوخت دريافت کرده بود، فرصت را به ديگران داد تا هر يک با دريافت کمي سوخت، نگراني هاي ناشي از کمبود سوخت را برطرف کنند. بعد از آن هر کدام مجدداً به ميزان مورد نياز خود سوخت دريافت کردند. فرمانده دسته در کنار هواپيمايي که سيستم راديويي اش کار نمي کرد، قرارگرفت و گويا با علايم و اشارات معمول خودشان متوجه شد که سوخت هواپيما کم است. سپس موضوع را با ما در ميان گذاشت و او را براي دريافت سوخت در اولويت قرار داد و روانه کرد.
به دليل قطع ارتباط راديويي، ناچار مي بايست عمليات سوخت گيري و سوخت رساني مثل گذشته در سکوت انجام مي گرفت. تنها عامل هدايت او، چراغ هاي راهنماي زير بدنه تانکر بود. به مهندس پرواز گفتم آنها را بازديد و آماده کند. اتصال به راحتي صورت مي گرفت و پس از تحويل سوخت مورد نياز، هواپيماي ديگري جايگزين شد. مدتي بعد و پس از آخرين مرحله سوخت گيري، فرمانده دسته پروازي را جمع کرد و از ما جدا شد و با کسب اجازه فرود از رادار، به درون ابرها فرو رفتند.
همگي به سلامت فرود آمديم
ما هم با توجه به مصرف سوخت فراوان در اين ماموريت، از رادار اجازه خواستيم که مستقيماً به سمت پايگاه حرکت کنيم و از تعقيب مسيرهاي متداول هوايي صرف نظر گردد؛ که موافقت شد و ما نيز با تقليل ارتفاع، به درون ابرها روانه شديم. هواپيما در اختيار فرمانده قرار گرفت. وقتي هواپيما از درون توربلانس هاي متعدد مي گذشت، به خون سردي و مهارت فرمانده فکر مي کردم و اين که چگونه همه عوامل با درايت کم نظيرش در خدمت هدايت هواپيما کار مي کند. من در اين ماموريت از رادار، برج مراقبت و دست هاي سحرانگيز و چشمان ريزبين فرمانده تجربه هاي فراواني به دست آوردم.
وقتي از ابر بيرون آمديم، در ارتفاعي حدود 800 پا از سطح زمين بوديم. هوا خاکستري رنگ بود و باران مي باريد. عليرغم لغزندگي سطح باند، در نهايت سرور و شادماني و پس از 5 ساعت پرواز توام با دلهره، با موفقيت فرود آمديم و در محوطه مخصوص هواپيما توقف کرديم. سپس به پست فرماندهي رفتيم تا از وضعيت فرود گروه شکاري ها با خبر شويم.