به گزارش خبرگزاري كتاب ايران(ايبنا) ،دغدغه و حساسيت و دقت نظر كاظمي آثارش را در زمره بهترين خاطرات منتشر شده دفاع مقدس قرار داده است. از جمله كتاب «بمو» در سال 1380 و در بخش پژوهش، كتاب سال دفاع مقدس شناخته شد.
اصغر كاظمي در باره تازهترين كتابش «دسته يك» كه سه چاپ را پشت سر گذاشته، گفت: روي جلد کتاب کلمه «بازروايي» آمده و اين به معني بررسي دقيق و موشکافانه از خاطرات شب عمليات والفجر 8 است.
وي افزود: براي بازگويي اين خاطرات، رزمندگان دسته يک گردان حمزه لشکر 27 محمد رسول الله (ص) را انتخاب کرديم. هدف هم اين بود كه اكنون و پس از گذشت سالها به اين بيانديشيم كه نوجوانان بسيجي با چه انگيزهاي به اختيار خود و مشتاقانه پا به راه جانبازي نهادند و به كدام سبب پيرمردان زندگي خود را ترك ميگفتند و تن و دل به درياي خطر ميزدند؟ از اين رو تصميم گرفته شد كه احوال و ماجراي كوچك ترين واحد نظامي رزمنده در يك شب عمليات كه مدتي با هم زندگي جمعي داشته و با اعمال و اقوال يكديگر آشنا بودهاند، گردآوري و ارائه شود تا نسل حاضر و آتي بدانند كه هزاران رفته و راه يافته به جبهه و جنگ، از كجا آمدهاند، چه افكاري در سر داشته و چه كردهاند.
وي دليل انتخاب دسته يک گردان حمزه را براي اين بررسي، آشنايي با اين دسته از زمان جنگ عنوان كرد و افزود: شب عمليات در چادر اين دسته بودم و حتي دو هفته بعد از عمليات در کنار اين بچه ها در اردوگاه به سر ميبردم. بعد از جنگ هم به صورت پراکنده اين سوژه در ذهنم بود تا اين كه کار را شروع كردم و چهار سال به طول انجاميد. البته اين قابليت بود که به جاي دسته يك، دسته ديگري از گردان و لشکر يا يگان ديگري انتخاب شود، ولي بايد موضوع را خوب ميشناختم تا بتوانم زير ذرهبين قرار دهم. اگر من اين دسته را از لشکر ديگري انتخاب ميکردم، کار زمان بيشتري ميبرد. من با امکانات و زمينه ذهني و آشنايي که با اين دسته داشتم، كار اين همه سال طول کشيد.
اصغر كاظمي در باره ويژگي اصلي كتاب «دسته يك» گفت: اين کتاب يک نمونه از روند تحقيق و بررسي دقيق شب عمليات است و ديگران هم ميتوانند از اين شيوه استفاده کنند و خاطرات شب عمليات دستهشان را به رشته تحرير درآورند. البته ممکن است اين شيوه ايرادهايي داشته باشد که آنها ميتوانند گوشزد يا در بازگويي خاطراتشان اين ايرادها را برطرف کنند. همچنين ميتوانند بيايند و با ناشر «دسته يك» (دفتر ادبيات و هنر مقاومت) صحبت کنند. اين علاقهمندي وجود دارد که کتابهاي مشابه چاپ شود. سعي ما اين بود که يک چادر از هزاران چادر اردوگاه کرخه را انتخاب و ابعاد مختلف نظامي، اجتماعي و دوستيها، رفاقتها و حتي درس خواندن رزمندگان کوچکترين واحد يك يگان پياده را بياوريم تا به شب عمليات برسيم.
وي با اشاره به زمان طولاني نگارش و تدوين اين كتاب اظهار داشت: همين مدت، مطلب بسيار مهمي را ميرساند که پيدا کردن بچه هاي بسيجي کار مشکلي است. زيرا آنها گمنامند. ما يک سال روي آمار و آرايش نظامي دسته کار کرديم تا به اين نتيجه رسيديم اگر کسي بخواهد دسته دو گردان حمزه را کار کند، ميبيند که آمار و آرايش اين دسته در هيچ بايگاني دولتي ثبت نشده است. بعد از يک سال که اسامي پيدا شد، به دنبال آنها در تهران و شهرستانها بوديم. زيرا بچههاي دسته بعد از شب عمليات به يک لشکر ديگر و بعد از جنگ هم دنبال کار و زندگي خود رفته بودند.
نويسنده «قله 1904» ادامه داد: در مقدمه کتاب آمده؛ تو خيره سري کار ناديده هيچ/ نداني تو آيين رزم و بسيج. در حقيقت با اين شعر فردوسي، تاريخ بسيج مردمي به 800 سال پيش بر ميگردد. بسيج واژه بسيار قديمي و باستاني ايراني است و امام(ره) هم واژه بسيج را بارها استفاده و از اين واژه به بزرگي ياد کردند. با عنايتي که داشتند يک معناي ديگري به بسيج مردمي دادند. سعي ما هم اين بود که معني و مصداقي از آن را در اين کتاب ارائه بدهيم. بسيجيان نيروهاي مردمي بودند که داوطلبانه و بدون هيچ چشمداشتي پا به ميدان گذاشتند و بعد از جنگ هم بيادعا به دنبال کار و زندگي خود رفتند.
اصغر کاظمي افزود: گمنامي، بزرگترين مشکل کار ما بود. اگر ميخواستيم فرماندهاي را پيدا کنيم کار سادهاي بود. زيرا شناخته شده بود. ولي کسي از بسيجي با ماموريت حمل مجروح در فلان دسته خبري ندارد. براي نگارش فصل پنجم کتاب «ذسته يک» که از فصلهاي زيباي اين کتاب و مربوط به يكي از راويان به نام حميدرضا رمضاني است، او را پيدا نميکرديم. با وجودي که چهار آرايش دسته را به دست آورده بوديم، ولي بچهها از او خبري نداشتند. بالاخره به اين فکر افتاديم که در روزنامه جام جم و همشهري آگهي بدهيم. اين کار 6 ماه ادامه داشت تا بالاخره تلاشهاي ما نتيجه داد. رمضاني تماس گرفت و متعجب گفت: من فرمانده گردان نيستم، مسووليتم فقط حمل مجروح بود. چيزي ندارم که بگويم. شگفتزده بود که از حمل مجروح چه چيزي ميخواهيم بدانيم. من هم گفتم که مشتاق ديدار شما هستيم و ماههاست دنبال شما ميگرديم. نتيجه اين ديدار يک مصاحبه بسيار زيبا از خاطرات حمل مجروح دسته يک بود.
وي با اشاره به زيبايي دفاع مقدس در ايران که رزمندگان داوطلبانه به جبهه ميرفتند، گفت: فصل سوم همين کتاب در باره اصغر لک عليآبادي، جنگزده خرمشهري است که با خانواده به تهران آمده، ولي داوطلبانه با نيروهاي تهراني به منطقه بر ميگردد. يا در فصل دهم کتاب نجات باقري، دانشجويي دزفولي حاضر است که در تهران تحصيل ميکرده و داوطلبانه به عنوان امدادگر دسته يک در جبهه خدمت ميکند. قصد ما اين بود که بگوييم دستههاي ديگري هم شبيه اين دسته از نيروهاي داوطلب و مردمي بودند.
اصغر كاظمي تصريح كرد: آنان شب حمله در فاصله نيم متري همديگر در يک ستون حرکت ميکردند. ما سرنوشت يک تکه کوچک از ستون 500 نفري را در اين کتاب گردآوري کرديم تا مخاطب ببيند چه حکايتي دارند و با چه دل پاکي پا به ميدان گذاشتند؛ 7 نفراز بچههاي دسته يک در شب عمليات والفجر 8 و در ظرف 10 دقيقه اول پيشروي، به شهادت ميرسند. البته شايد در دستههاي ديگر شرايط سختتر بوده، ولي حکايت اين عمليات هنوز ادامه دارد و 4 نفر ديگر تا نيمه شب و از نيمه شب تا روشنايي 3 نفر ديگر به شهادت ميرسند. 4 نفر ديگر اين دسته هم در عملياتهاي ديگر به شهادت ميرسند.
اين نويسنده دفاع مقدس افزود: ذات جنگ ما، مردمي بود. در کتاب «خرمشهر در اسناد ارتش عراق» اشاره کردهام كه در جنگ هاي کلاسيک، اگر فرمانده نباشد رزمنده نيست، جنگي هم نيست. چون فرمانده است که نيروها را به خط مقدم مي آورد و اين رزمنده مثل يک مهره جابه جا مي شود. اما هدف ما اين است که نشان دهيم هر بسيجي براي خودش سرگذشتي دارد و کاش مي شد هر يك از بچههاي ما را که شب حمله در يک ستون پشت سر هم قرار ميگرفتند ، مورد بررسي قرار دهيم. دلهاي همه آنها پاک بود. اما هر يك، سرگذشت و زندگي متفاوتي داشتند که جا دارد، کار بشود. حضور داوطلبانه آنها در کتاب منعکس شده است. مانند اين كه يكيشان دانشآموز بوده و نيمکت مدرسه را رها کرده و چقدر شيرين مجروحيت و جانبازي را ميپذيرد و باز به جبهه ميآيد. اگر جنگ ما، جنگ کلاسيک بود، چون اطلاعات فرمانده حرف اول را ميزد، ما بايد اول سراغ آنها ميرفتيم و رزمنده حرفي براي گفتن نداشت. اما با «دسته يك» نشان داديم که اراده و انگيزه يک بسيجي بالاتر است.
وي افزود: اولين و سخت ترين گام در اين تحقيق پيدا کردن آمار و آرايش نظامي دسته بود. از سال 1380 آمارهايي به دست آورديم كه تقريبي بود. يکي از رزمندگان قديمي دسته مانند محسن گودرزي ميآمد و آمار دسته را مينوشت. ولي ممکن بود او اشتباه کند و ما مجبور بوديم جلسات گروهي بين بازماندگان دسته تشکيل بدهيم. چون آمار مکتوب دولتي موجود نبود، بچهها گاهي به شک ميافتادند و طبيعي بود. 20 سال از اين قضيه گذشته بود. کار به سختي پيش ميرفت تا اين که به خانواده شهيد "سيروس مهديپور" برخورديم. سيروس سال 1365 شهيد شده بود. دفترچه جيبي شهيد را که ملاحظه کرديم مشخصات کامل افراد دسته و رسته آنها يادداشت شده بود؛ يعني تمام اطلاعاتي که يک سال و نيم وقت ما را گرفت به صورت مستند در دفترچه اين شهيد يادداشت شده بود.
نويسنده «از لندن تا فاو» خاطر نشان كرد: قبل از اين 85 درصد كار را پيش برده بوديم. با ديدن دفترچه از دفتر ادبيات و هنر مقاومت تا همه اعضاي گروه تحقيق خوشحال شدند و خاطره شيرين آن روز براي هميشه در ياد ما ماند. پس از اين با توجه به اين كه 18 نفر از اين دسته شهيد شده بودند، بنياد شهيد پرونده اينان را در اختيار ما قرار داد. 90 درصد نشانيها درست بود. اما نشاني چند خانواده شهيد تغيير کرده بود. سر مزار شهدا يادداشت ميگذاشتيم تا دوستان يا خانواده شهدا تماس بگيرند. اين ارتباط منجر به ديدار با خانوادهها شد و آنها با صبر و حوصله شخصيت شهدا را از کودکي تا شهادت معرفي کردند. از طريق راويان و همرزمان اين شهدا هم به صحنههاي جنگ و ابعاد نظامي آنها در جبههها پي برديم. در واقع بخش اعظم اين کتاب به رزمندگان شهيد اختصاص دارد.
اصغر كاظمي با اشاره به كتاب ديگرش به نام «بمو» كه دفترچه يادداشت سردار شهيد مجيد زادبود، يكي از فرماندهان اطلاعات عمليات، در تهيه و تدوين کتاب کمک شاياني به وي کرد، گفت: هيچ وقت يادم نميرود. اطلاعات آن دفترچه مثل نخ تسبيح همه حلقهها را ارتباط داد.
وي در ادامه اظهار داشت: نوشتن درباره جنگ تحميلي صدام عليه ايران، کار بسيار بزرگ و نويي در ايران است و ابعاد مختلفي دارد. کتابي مثل «بمو» شامل اطلاعات نظامي است و کتابي مثل «دسته يک» به نيروهاي مردمي و داوطلب ميپردازد. در کتاب «بمو» اطلاعات شناسايي نظامي در لفافه نوشتاري ارائه شده است. درست مثل جلد دوم کتاب «دسته يك» که در حال تحقيق و نگارش آن هستيم و در ظاهر يک سري مطالب قرارگاهي و نظامي و از بيسيمها، عکسهاي هوايي، نقشهها و طرحهاي اتاق جنگ است و بازگويي آنها، لحن و زبان خودش را مي طلبد.
اصغر كاظمي در باره نحوه تدوين مجلدات «دسته يك» گفت: سعي کرديم براي مخاطب خاص که نظاميانند، آرايش نظامي را ارائه کنيم و مخاطبان عام را هم راضي نگه داريم، مانند آنچه در «بمو» رعايت کرديم. مطالب نظامي را با فضاسازي به شرايطي رسانديم که گويي خواننده پابهپاي راوي در منطقه حضور دارد و صحنه ها را مي بيند.
وي در باره نحوه تفكيك جلدهاي اول و دوم كتاب «دسته يك» اظهار داشت: جلد اول بازروايي خاطرات و شامل اسناد شخصي شهداست. بيشتر جنبههاي انساني مد نظر بود. اما جلد دوم شامل مستندات نظامي و اطلاعات قرارگاهي شب عمليات (24 بهمن 1364) در جاده امالقصر است. تلاش ما در جلد اول اين بود كه خاطرات بچههاي رزمنده يك چادر را از ميان هزاران چادر نشان بدهيم، اما در جلد دوم فضاي يك قرارگاه عملياتي را به تصوير ميكشيم كه با انواع بيسيم، كالك، نقشه و عكسهاي هوايي پر است. فضاي قرارگاهي با فضاي بچههاي گردان و چادرهاي دسته بسيار متفاوت است.
نويسنده «قصه قصرشيرين» افزود: چون در عمليات والفجر 8 سپاه حضور بيشتري داشته، در جلد دوم از خاطرات فرماندهان سپاهي استفاده ميشود. همچنين در زمان جنگ، تمام سرگذشت عملياتي قرارگاهها ضبط و ثبت ميشدند. اين اسناد در زمان جنگ كاملا محرمانه بودند، ولي در حال حاضر محرمانه محسوب نميشوند و در اختيار ما قرار گرفتهاند.
اصغر كاظمي خاطر نشان كرد: در جلد اول با يك سري مشكلات گريبان گير بوديم كه پيدا كردن آمار و آرايش دسته، مهمترين آنها بود. در تدوين جلد دوم گوياسازي اسناد و مستندات مشكل اساسي ما و يكي از آنها تفسير عكسهاي هوايي است. تفسير اين عكسها تخصص عالي نظامي لازم دارد. روي نقشه جنگي كار كردن مشكلات خاص خودش را دارد. ما در تدوين اين كتاب با مشكل كشف مكالمات بيسيم و رمز آنها هم مواجهايم. از شب عمليات والفجر 8 (24 بهمن 1364) در قرارگاه لشكر 27 محمدرسول الله(ص)، حدود 4 ساعت مكالمات بيسيم داريم. 4 ساعت سند ذيقيمت كه بعد از شروع عمليات به طور پراكنده تا ساعت 6 صبح ضبط شده است. مكالمات بيسيم با ضبط معمولي ضبط شده و همزمان فرماندهان با چند بيسيم صحبت ميكردهاند. كار ما اين است كه ببينيم مضمون آن صحبتها چه بوده و چه كاربرد و رمزي داشتهاند كه كار بسيار پيچيدهاي است. پياده كردن مكالمات هم مشكل است. براي تشخيص صداي افرادي كه در آنجا حضور داشتند بايد از كساني كمك بگيريم كه با صداي آنها آشنايي دارند. مثلا براي يك مكالمه 45 ثانيهاي كلي دوندگي كرديم كه بفهميم چه كسي مكالمه را انجام داده و آيا صاحب صدا زنده است؟ پس از هويتيابي و شناسايي افراد نيز بايد بفهميم محتواي مكالمهاي كه بين آنها به صورت رمز مبادله شده، چه بوده است.
وي افزود: در جلد اول با 30 نفر روبهرو بوديم، ولي در جلد دوم با نزديك به 100 نفر كه در قرارگاه فرماندهي و در ارتباط با دسته يك حضور داشتهاند، روبهروايم. همه اينها در سرنوشت دسته يك دخيل بودند. مثلا امدادگر دسته و حمل مجروح، تا يك جايي زخمي را منتقل ميكنند. بعد از آن امدادگر دسته نقشي ندارد. زيرا بهداري لشكر است كه بايد امدادرساني كند. اين روند به صورت منظم و پيوسته پيش ميرود. در بررسيها به اين نكات توجه ميكنيم كه چرا آن شب آمبولانس دير رسيده؟جريان چه بوده؟ يا در بررسي مسووليت بچههاي اطلاعات و عمليات، نكاتي را كه آن شب مد نظر داشتند و شناساييهايي را كه انجام داده بودند بررسي ميكنيم تا ببينيم چه راهكارهايي را به گردان پيشنهاد داده بودند.
نويسنده «بمو» ادامه داد: كتابهاي اول و دوم «دسته يک» در دو فضاي كاملا متفاوت تدوين شدهاند و اينقدر متفاوتند كه جا دارد ما دو اسم متفاوت براي آنها انتخاب كنيم. براي كتاب دوم احتمالا نام" پلي در دور دست" انتخاب ميشود. به اين دليل كه قرار بود بچههاي گردان حمزه به يك پل برسند كه از موقعيت بسيار استراتژيك و حساسي برخورداربود. اولين گرداني كه قرار بود به آن پل برسد، گردان حمزه بود. برنامه هم اين گونه بود كه آنها بايد 4 كيلومتر پيشروي و پشت كانال تغذيه آب كارخانه نمك پدافند ميكردند تا بچههاي تخريب با پشتيباني آتش آنها، آن پل را منفجر كنند . عكسهاي هوايي خيلي جالبي در اين زمينه به دست آوردهايم كه نشان ميدهند گردان حمزه تا عمق زيادي در خاك عراق پيش رفتند، ولي به پل نرسيدند. زيرا نيروهاي عراقي با پاتك شديد آنها را زمينگير و مجبور به عقب نشيني كردند. به دليل درگيريهاي زيادي كه بر سر اين پل صورت گرفت، اين پل به «پل صدام» معروف شده بود. زيرا حيثيت صدام در گرو اين پل بود. دشمن تمام تجهيزات خود را در اين پل مستقر كرده بود كه به دست ايراني ها نيفتد. متاسفانه اين پل هيچ وقت به تصرف نيروهاي خودي در نيامد. نيروها روي پل رفتند، اما نتوانستند موقعيت خود را تثبيت كنند.
اصغر كاظمي با اشاره به اين نكته كه تمام تلاش وي و دستيارانش اين است كه مجموعه مجلدات «دسته يك» از نظر شيوه، نوع نگارش و تحقيق متفاوت از ديگر كتابهاي هم نوع باشند، گفت: براي منابع و اسناد اين كتابها از آرشيو راويان مركز مطالعات و تحقيقات جنگ استفاده كردهام و يکي از كساني را كه لازم ديدم خاطرات او در كتاب دوم ارائه شود، علي مژدهاي، راوي لشكر 27 محمد رسول الله (ص) است كه خوشبختانه زنده است. اين راوي مانند خبرنگار در كنار فرماندهي لشكر صداها را ضبط و مطالب حين عملياتها را در دفترچه گزارش، يادداشت ميكرده است. همچنين بعد از عمليات نظرات كارشناسان مكتوب ميشده و تا دو يا سه ماه پس از عمليات موظف بوده اين گزارش را تحويل مركز مطالعات و تحقيقات جنگ بدهد. به او گفتم كه در هر جلسه بخشي از مطالب دفترچه را برايم بخواند. زيرا مربوط به زمستان سال 1364 و حين عمليات است. نوشتن در زمان جنگ و شب عمليات بسيار سخت است. اگر زحمات اين راوي نبود كار پيش نميرفت .
وي در پايان اظهار داشت: توصيه من اين است كه خاطرات بچههاي بسيجي جمعآوري شوند. يعني هر فرد بسيجي كه در جنگ حضور داشته، جداگانه يك كتاب داشته باشد. اين روياي من است و رويايي كه به عمل رسيده است. «دسته يك» يك نمونه از هزاران نمونهاي است كه مي توان خلق كرد.
«دسته يك» جلد يكم از مجموعهاي دو جلدي و شامل شرح احوال افراد يك دسته بيست و نه نفره نظامي در شب عمليات والفجر 8 است. آنان به مأموريتي اعزام ميشوند كه تنها 11 نفر از آن زنده باز ميگردند.
اين كتاب در سه بخش و شانزده فصل تنظيم شده است. در پايان هر فصل، مستنداتي شامل اسناد مكتوب و عكسهاي مربوطه آورده شده است.
كتاب« دسته يك » در 767 صفحه و قطع وزيري و با قيمت 10000 تومان در فاصله يك سال گذشته به سه چاپ با حدود 7 هزار نسخه شمارگان رسيده است.