به گزارش خبرگزاری دفاع مقدس به نقل از فارس، ۳۰ سال از انجام «عملیات خیبر» در جنوب غربی ایران میگذرد. عملیات خیبر را که در ۳ اسفند ۱۳۶۲ توسط یگانهای عملیاتی سپاه پاسداران انجام شد، باید در زمره عملیاتهای مهم با دستاوردها و تجارب نوین در ابعاد گوناگون فرماندهی و مدیریت نظامی، عملیات آفندی، غافلگیری، طراحی مانور، تاکتیکهای نوین، انعطافپذیری در رزم و... برشمرد.
آنچه خواهید خواند، گفتوگویی است که پس از گذشت ۱۱ سال از «عملیات خیبر»، در روز ۱۰ آذر ۱۳۷۳ توسط سردار «حسین اردستانی» با سردار «غلامعلی رشید» (جانشین فعلی ستاد فرماندهی کل نیروهای مسلح) انجام شده است.
حسین اردستانی: بسم الله الرحمن الرحیم، جلسه امروز، فرصت مغتنمی است که با جنابعالی تأثیر نظامی عملیات خیبر، در روند جنگ، و به ویژه پس از عملیات را مورد بررسی قرار دهیم. این بررسی از دو جنبه مورد نظر است. اول آنکه اساساً جرقهٔ ذهنی انتخاب منطقهٔ هور برای عملیات از سوی چه کسی انجام گرفت و جنبهٔ تاکتیکی آن در انتخاب زمین منطقه، طرحریزیهای مانور، آموزشها یا نوع سلاحها و غیره چه بوده است؟ مسألهٔ دوم اینکه عملیات خیبر چه تأثیری بر استراتژی نظامی ایران و عراق - از سال۱۳۶۲ به بعد- داشته است؟
سردار غلامعلی رشید: عملیات خیبر جرقهای بود که در ذهن فرمانده کل سپاه در حین عملیات والفجر مقدماتی ایجاد شد. یک جرقه خیلی کوچک که احساس میشد میتواند در عملیات والفجر مقدماتی برای شکستن خطوط پدافندی دشمن در چزابه، مفید بوده و در نتیجه یک مقداری از هور کمک گرفته شود. یعنی از جناح جنوبی دشمن در حد یک گردان، از داخل هور استفاده شده، روی خشکی چزابه به پل غزیله آمده و پیاده شود.
یادم هست فرمانده کل سپاه به من و شهید باقری و شهید بقایی مأموریت داد برویم آنجا را بررسی کنیم. ما هم رفتیم پیش برادرمان آقای علی هاشمی و هور را دیدیم. سوار قایق شدیم و به منطقهٔ آب گرفتگی بدون نیزار رفتیم. قضاوتی هم که در آنجا کردیم، گفتیم انجام عملیات در این منطقه خیلی سخت و مشکل است اما در حد یک گردان میشود عملیات کرد. ولی معلوم بود که فرمانده سپاه دارد در مورد این منطقه فکر میکند. بعد ایشان در طول سال ۱۳۶۲، به این نتیجه رسید که اینجا عمل کند.
از سویی ما در سال ۱۳۶۲، برای رهایی از بنبستی که در جنگ به وجود آمده بود، به این عملیات متوسل شدیم. یعنی بعد از عملیات ثامنالائمه و آن عملیاتهای چهار گانه، جنگ یک روند خیلی سهل و سادهای به خود گرفته بود و ما در عملیات رمضان موفق نشدیم، و به اهدافمان دست پیدا نکردیم ولی نمیفهمیدیم که علت واقعی مسأله چیست؟
مثلاً در سراسر سال ۱۳۶۱، یعنی بعد از عملیات خرمشهر و بعد از آنکه در عملیات رمضان ناموفق ماندیم. از تیر یا مرداد ۱۳۶۱ تلاش میکردیم که مجدداً بر دشمن برتری پیدا کنیم و جنگ را به شکل سال ۱۳۶۰ و آغاز سال ۱۳۶۱ پیش ببریم و میشود گفت تمام آن تلاشهایی را هم که انجام دادیم، در نیمه سال ۱۳۶۲ به منطقه والفجر۴ رفتیم یا همینطور در طی عملیات والفجر۲ و والفجر۳ در آغاز سال ۱۳۶۲، کلاً در حال تأمل و اندیشیدن به سر میبردیم.
در واقع ما چون میخواستیم جبههها حالت راکد به خود نگیرد، هر جا که امکان داشت، یک عملیات محدود انجام میدادیم ولی قطعاً ذهن مسئولین جنگ، خصوصاً سردار محسن رضایی معطوف به این نکته بود که باید بالاخره یک اقدام بزرگ مثل عملیات بیتالمقدس انجام بگیرد و طبیعت آن عملیاتها هم به شکلی بود که هر گامی که برمیداشتیم گام بعدی چندین برابر گام قبلی بود و انتظار مردم و نیز خود فرماندهان این بود که گام بعد از بیتالمقدس گام خیلی بزرگتر از بیتالمقدس باشد که همین عملیات رمضان بود، ولی موفق نشد. به اعتقاد من در والفجر مقدماتی هم رزمندگان و فرماندهان میخواستند گامی را بردارند که بزرگتر از بیتالمقدس باشد.
این عملیاتها که موفق نشد، نشان داد که تاکتیکهای قبلی ما برای دشمن شناخته شده است و دیگر امکان ندارد مثل عملیاتهای فتحالمبین، بیتالمقدس و طریقالقدس از همان تاکتیکهای نیمهٔ دوم سال ۱۳۶۰ تا نیمهٔ اول سال ۱۳۶۱ استفاده کنیم. دشمن این تاکتیکهای ما را شناخته و روی آنها مطالعه کرده بود و ضعفهای خود را بر طرف کرده و با مقابله در عملیات رمضان برای خودش هم اثبات شد که میتواند جلوی این موج عظیمی که از سوی ایران شروع شده را بگیرد و خیلی هم خوشحال و مغرور شده بود، چون در عملیات رمضان توانسته بود روند سابق را یکبار متوقف کند.
البته اگر ما میخواستیم روند جنگ را به شکل سابق پیش ببریم، زمینهایی که داشتیم زمینهای محدود بودند. ما عمدتاً در خوزستان میجنگیدیم و در خاک مقابل (آن) که استان بصره باشد، دنبال هدف میگشتیم. ممکن بود یک کسی میآمد و میگفت، شما بروید دنبال اهداف دیگری بگردید، ولی ما گفتیم آنها اهداف ارزشمندی نبودند.
هدف آقا محسن رضایی جزایر نبود، شرق دجله نبود، حتی شرق بصره هم نبود، که مثلاً همین طلائیه را برویم تا نشوه. باز هم اینها مدنظر ایشان نبود. آقا محسن این طمع را کرده بود و واقعاً طمع داشت. ایشان میگفت که ما به آنطرف (غرب) دجله و آنطرف شط العرب دست پیدا کنیم چون وقتی روی عکس هوایی نگاه میکرد، میدید در آن زمین باریک، تمام عقبههای دشمن آنجا ست.
تمام قرارگاههای لشکری، قرارگاه سپاه سوم، واحدهای احتیاط، پشتیبانیهایشان، مراکز مخابراتشان، میشود گفت سیستم فرماندهی و کنترل دشمن به طور کامل در آن باریکه بود. میگفت: اگر ما دست به این پیدا کنیم دیگر تمام است. دیگر کسی (دشمن) مگر میتواند در کوشک بجنگد. اصلاً نمیجنگد.
نتیجهاش اینکه شلمچه رها میشود. کوشک رها میشود، آقا محسن رضایی معتقد بود اگر ما به آنجا دست پیدا کنیم، به جای خلوت دشمن که حریم او است دسترسی پیدا کردهایم. غرب دجله مثل پستوی خانهاش است که تمام امکانات و وسایلش را گذاشته آنجا و بعد با آرامش نشسته و جبههٔ شلمچه، جبههٔ کوشک و جبههٔ طلائیه را فرماندهی میکند. آقا محسن مدام دنبال این بود و میگفت ما میرویم اینجا، یعنی روی مرحلهٔ دوم فکر میکرد. اعتقاد داشت که ما از القرنه سرازیر میشویم روی منطقهٔ دو طرف.
جادهای که از عماره به بصره میرود. دو طرف اینجاده در غرب شط العرب، پر از قرارگاه بود. من نمیدانم شما دیده بودید یا نه؟ ما که به عکس هوایی نگاه میکردیم، پر بود. در صورتی که زمین این طرف منطقه ما وسیع بود. یعنی اطراف جادهٔ اهواز- خرمشهر، خیلی زمین وسیعی بود. یک یگان رفته بود کنار کارون، یکی رفته بود داخل انرژی اتمی یک... چون زمین وسیع بود، پراکنده شده بودند. اما حالا اگر ما هم مثلاً متکی بودیم به شش، هفت کیلومتر این طرف و آن طرف جاده، همه چیز ما هم اطراف جاده میبود و کلی مشکلات ایجاد میکرد.
عراقیها چون زمینشان محدود بود، نمیتوانستند به راحتی در این طرف رودخانه پهن شوند یا آنطرف چون زمین وسیعی نداشتند. مثلاً تا نجف یا کربلا باز شوند، چون هور بود و ناچار بودند هر آنچه دارند در این باریکه جمع کنند. آقا محسن به این نکته خیلی دقت میکرد، هی میگفت اگر به اینجا دست پیدا کنیم، قضیه تمام است. ما اگر به آنجا برسیم و هفت، هشت گردان همینطور در این قرارگاهها و این عقبهها راه بروند، فرماندهی عراقی را مختل کنند، ما جنگ را بردهایم و دیگر لازم نیست بصره را بگیریم و بصره خود به خود سقوط میکند. چون دیگر کسی نیست تا از آن حمایت کند. ایشان چنین فکری داشت.
در واقع با گذشت یک دوره رکود که پس از عملیات رمضان حاکم شد آمدیم زمینی را انتخاب کردیم که عملیات خیبر در آن واقع شد. زمینی که با زمین و مناطقی که دو سال در آنها میجنگیدیم کاملاً متفاوت بود. زیرا زمینی را انتخاب کردیم که یک دریاچه بود. واقعاً در مباحث جغرافیا و زمین میشود گفت یک دریاچه است منتها با عمق کم یعنی حدود سه تا پنج متر و با خشکیهای خیلی محدودی که در این دریاچه بود.
خوب چرا اینجا برای جنگ انتخاب شد؟ این نشان میدهد کسی که این منطقه را انتخاب کرده، یک فکری در ذهنش بوده و آن فکر فرار از نقطه قوتهای دشمن بوده است. حالا ممکن است بعضی از ارتشهای دنیا یا بعضی از کشورها، در روند یک جنگی به یک بنبستی برسند و به این فکر بیفتند که آن را حل کنند و لذا دنبال تجهیزات میروند. مثلاً بررسی میکنند قوتهای دشمن چیست؟ تانک است.
قدرت زرهیاش است. تحرکش است. خوب دنبال تانک میروند. مثلاً بعضی از ارتشهای دیگر اگر به جای ما بودند، بعد از رمضان تا خیبر ولو خیبر و بدر را هم انجام نمیداند، ولی میرفتند دو سه هزار دستگاه تانک میخریدند، دو سه هزار دستگاه نفربر میخریدند، واحدهای مکانیزه و زرهی خود را قوی میکردند و یا پشتیبانی هوایی را تقویت میکردند و دوباره در همان منقطه رمضان با دشمن خودشان میجنگیدند.
یعنی کار را اینجوری حل میکردند و هرگز سراغ منطقهای مثل هور و آن دریاچه نمیرفتند یا چه بسا به سراغ منطقه فاو یا عملیات بدر که دوباره در همان زمین خیبر اتفاق افتاد، نمیرفتند. بلکه میرفتند و ضعفهایشان را از راه طبیعیاش حل میکردند. ولی ما چون آن امکان مالی و پولی را در اختیار نداشتیم و نظام هم چون پول نداشت، هرگز حاضر نمیشد بیاید اینطوری خرج کند.
لذا رزمندگان ما مظلومانه رفتند، یک جایی که دشمن نتواند از قوتهایش استفاده کند، به همین خاطر هور را برای عملیات انتخاب کردند. ما معتقد بودیم دشمن نمیتواند بیاید در زمین هور بجنگد، آخر چه طور بجنگد؟ تانکش چه طور در غرب دجله، در جزایر مجنون میتواند مانور بدهد؟ نمیتواند بیاید اینجا بجنگد. اتفاقاً ما از وحشت یگانهای آزاد و متحرکش فرار کردیم به اینجا هور آمدیم. چون میدانستیم نیروهای ارتش (که همزمان با عملیات سپاه در هور) در زید میجنگند و احتیاطهای ارتش عراق آنجا سراغشان میروند و با آنها میجنگند.
انتخاب زمین هور برای انجام عملیات خیبر تاکتیکهای بسیار زیادی را میطلبید زیرا یک عملیات آبی – خاکی به تمام معنا بود که قطعاً عملیاتهای بعدی، ما از تأثیرات تاکتیکی آن به عنوان تجربه استفاده میکرد. به خصوص که عبور از آب تاکتیک ویژه میخواست.
منتها باز اگر یک ارتش مثل ارتشهای متعارف دنیا بخواهد از یک جایی مثل دریاچهٔ هورالهویزه استفاده کند باز به فکر وسایل مکانیزه میرود، نه قایق. یعنی میرود دنبال یک تعداد نفربر درست و حسابی که بتواند از داخل آب عبور کند، حالا چه نفربر شناور، چه نفربر خشکی.
ولی قطعاً نمیآید روی قایق فکر کند، بلکه میرود همین نفربرهای مثلاً روسی و امریکایی و این نفربرهایی که در دنیا وجود دارد و از رودخانهها و مناطق آب گرفتگی عبور میکنند، سراغ آنها میروند و دو، سه هزار دستگاه از آنها را میخرند و میآورند و با آنها میجنگند.
وقتی این فکر از سوی آقا محسن (رضایی) به عنوان عملیات تبلور پیدا کرد، گفت عملیات در هور زمینه ساز یک تحول جدید در جنگ است. یعنی هم تحول در تاکتیک و هم تحول در استراتژی جنگ. به عبارتی اولین عملیات در هور (عملیات خیبر) سرآغاز تحولی شد که عمیات بدر در سال ۱۳۶۳، فاو در سال ۱۳۶۴، کربلای۴ و حتی مقداری هم کربلای۵ در سال ۱۳۶۵ متأثر از آن بودند.
اگر ما عملیات خیبر را با آن تاکتیکهای ویژهاش که جنگ در آب بود، نمیداشتیم، به جرأت میتوان گفت که ما در فاو موفق نمیشدیم، چون تجربهای نداشتیم. در حالی که وقتی ما به منطقهٔ عملیات بدر و فاو آمدیم، تجربه خیبر را با خود داشتیم. حالا شاید مدت هشت سال جنگ را هم که مرور کنیم، بعضی از عملیاتها سرآغاز عملیاتهای دیگر واقع شدهاند.
مثلاً میشود گفت ثامنالائمه واقعاً سرآغاز عملیاتها بوده، یعنی بروز جرأت برای طراحی عملیاتی وسیع و با آن وسعتی که به هر حال تا آن زمان نظیرش را نداشتیم. یعنی تحول به این مفهوم که فرماندهی در آن شرایط تصمیم گرفته، عملیاتی به این بزرگی را انجام بدهد و وقتی موفق میشود، مشاهده میکنیم که روند جنگ یک شتابی به خود میگیرد. از همین جهت عملیات طریقالقدس به دنبال عملیات ثامنالائمه انجام گرفت و از همان تجارب و همان تاکتیکها استفاده شد تا اینکه این تاکتیک در (عملیات) رمضان متوقف شد.
از نکات جالب عملیات خیبر به لحاظ تاکتیکی این است که باز ما آمدیم، راههای تاکتیکی خاصی را ابداع کردیم. یعنی رفتن در این آب، خودش یک ابتکار بود. خوب حالا میآییم و میخواهیم در این منطقه بجنگیم. بالاخره تاکتیک متعارف به ما حکم میکند که بیاییم از وسایل مکانیزه استفاده کنیم. وسایل مکانیزهٔ مخصوص این آب که در دنیا هست و ساختهاند. ولی ما به دلیل همان گرفتاری مالی و تحریمهای تسلیحاتی که داشتیم نمیتوانستیم از چنین تجهیزاتی استفاده کنیم و صرفاً از همین قایقهای ماهیگیری و قایقهای تفریحی معمولی استفاده میکنیم.
اینها همه حسن و قدرت این نیرو و این رزمندهها را میرساند. طوریکه مأیوس نمیشوند و این مانعهای عظیم موجب نمیشود که بگویند دیگر نمیشود جنگید. بلکه مرتباً فکر میکنند و یک راه حل میدهند که یکی از آنها ساختن قایق عاشورا بوده است. قایقهایی که از روی قایقهای قاچاقچیها که در خلیج فارس تردد میکردند، الگوبرداری شد. بنابراین از مرز موانع گذشتن، هر کدام یک تاکتیک خاص است. یعنی استفاده از قایق ساده به جای مکانیزه، خودش یک تاکتیک است.
در واقع میشود گفت یکی از تأثیرات تاکتیکی عملیات خیبر مجهز شدن تمام یگانهای سپاه به سازمان واحدهای دریایی بود. حالا این را من خیلی ساده عرض میکنم، ولی خوب خدا وکیلی باید دید آن لشکر و یگانی که آمده این واحد را در خودش ایجاد کرده، چه قدر کار کرده، چه قدر زحمت کشیده، چه قدر آدم پای کار آورده و چه قدر به خودشان سختی دادند، تا راه و روش خودشان را عوض کنند. خوب اینها یگانهای سپاه در منطقه خاکی میجنگیدند، روی یک زمین سفت میجنگیدند.
حالا یکباره باید در مدت زمانی بسیار بسیار کم بیایند و روی قایق سرمایهگذاری کنند. آنهم به دلیل رعایت اصل غافلگیری که واقعاً پرداختن به این اصل در حد مطلوبش در جنگ اگر بخواهیم نمره بدهیم، خیبر نمره اول را میآورد که چه قدر تلاش شد و چه راههایی اتخاذ شد تا این غافلگیری رعایت شود و خود آن هم تاکتیکهای مختلفی را به کار گرفتند تا این غافلگیری رعایت شد.
البته موضوع رعایت این اصل، ما را محدود کرده بود. چون ما نمیدانستیم که از یک سال قبل به یگانهایمان بگوییم، آقا! قرار است ما در منطقهای به نام خیبر بجنگیم، حالا تو بیا و برو به بوشهر یا ماهشهر یا یک جایی کنار رودخانهای چهارصد، پانصد فروند قایق هم بگیر، آموزش بده و یگانت را مجهز کن. نه. این کار صورت نگرفت. بلکه به دلیل همان گرفتاری که در بحث حفاظت داشتیم، مأموریت یگانها را دفعتاً ابلاغ کردیم. یعنی واقعاً از زمان ابلاغ تا آغاز عملیات یک ماه هم نشد.
حسین اردستانی: البته بعد از آقا محسن رضایی، چند نفر از قرارگاه نصرت کمکم در جریان منطقهٔ عملیاتی قرار گرفتند.
سردار غلامعلی رشید: بله، فرمانده قرارگاهها چهل و هفت، هشت روز قبل از عملیات مطلع شدند ولی به فرمانده لشکرها در ذهنم است که بیست و هشت، بیست و نه روز قبل از عملیات ابلاغ شد. یعنی فرمانده قرارگاهها به لشکرها گفته بودند فعلاً نیایید و در خط پدافندیشان مثلاً در غرب بمانید. حالا واقعاً یک لشکر ظرف یک ماه چگونه میتواند بیاید در یک زمین اینجوری بجنگد.
این یعنی تحول ایجاد کردن برای یک لشکر سپاه. علاوه بر این، نکات خیلی زیادی در عملیات است که باید شکافته بشود. شما از من نخواهید مثلاً بگویم تاکتیک غواصی چه بود. یعنی میشود گفت ما وقتی به فاو آمدیم، دیگر به راحتی پدیدهای به نام غواص را میپذیریم و برای ما خیلی ساده میشود که یک دفعه دو هزار غواص را آماده کنیم و این متأثر از خیبر است.
اگر ما خیبر را نمیداشتیم واقعاً برای ما به لحاظ تفکر و به لحاظ پذیرش بسیار سخت بود که فرماندهی به ما بگوید، اینجا دو هزار غواص میخواهد و ما بگوییم اینکه مشکلی ندارد. این خیبر بود که تمام این پیچیدگیها را برای ما ساده کرده بود. عملیات فاو چه قدر پیچیدگی داشت، عملیات بدر چه قدر پیچیدگی داشت عملیات در این مناطق به خاطر آنکه اینها را ما در خیبر یکبار تجربه کرده بودیم، آسان انجام شد.
حسین اردستانی: پس عملیات خیبر یک زیرسازی برای ادامهٔ جنگ بود. یک خمیرمایه و پایهای برای عملیاتهای بعدی شد و بهرهگیری از گردان غواص از عمیات بدر، محصول تجربه عملیات خیبر است که ما میبینیم از آن استفاده میشود.
سردارغلامعلی رشید: بله، دقیقاً همینطور است. منتها در خیبر با شتاب و عجلهٔ زیادی که داشتیم، به خیلی از مسائل در حد مطلوبش نرسیدیم. مثلاً ما جزء برآوردهایمان ۲۰۰۰ فروند قایق بود که به آن نرسیده بودیم و ۴۵۰ تا ۵۰۰ فروند قایق آماده شد. حالا واقعاً یا مملکت یا سیستم پشتیبانی سپاه نتوانست این را هضم کند که به ۲۰۰۰ فروند برساند.
همچنین به غواص نیاز داشتیم، اما به یک باره نتوانستیم با پدیده غواص - مثل آنچه در فاو آماده کردیم- روبرو شویم. بالاخره پشتیبانیهای انجام شده در عملیات خیبر برای هجوم اولیه کافی نبود و باید با همان تعداد قایقها عملیات را تداوم میدادیم. اگر ما عملیات خیبر را نداشتیم عملیاتهای بعدی را به آن شکل مطلوب نمیتوانستیم انجام دهیم. خوب نکات زیادی در این هست. حالا تأثیر استراتژی که میگویید من نمیدانم چی در ذهن شماست. اگر شما استراتژی را متکی بر هدف بگیرید، استراتژی جنگ، در خیبر و بدر تغییر نکرد.