حماسه نخل هاي بي سر

کد خبر: ۱۲۷۰۴۲
تاریخ انتشار: ۲۵ بهمن ۱۳۸۹ - ۱۱:۲۰ - 14February 2011

بارها و بارها نخل ها را ديده بودم، از آنها خوانده بودم، شنيده بودم، نوشته بودم، اما هيچ وقت فكر نكرده بودم كه در اطرافم در همين شهر و در همه شهرهاي اين كشور نخل هاي بي سر بسيارند كه هنوز هم ريشه در اعماق باورهاي آسماني دارند و استوار ايستاده اند و سرمشق ايستادگي اند.
 پدر شهيد زين الدين، پدر شهيد همت، پدر شهيد باكري، پدر شهيد علم الهدي و تمامي پدران شهدا كه ميوه هاي دل شان را تقديم انقلاب كردند همان نخل هاي سرفرازند كه همچنان ايستاده اند. من از تمام آنها و تمام آنچه داشتند و دادند نمي گويم چون نه توانش را دارم، نه زمانش را و نه دركش را. اما درگذشت پدر شهيدان مجيد و مهدي زين الدين درست در سالروز قمري شهادت اين دو سردار شهيد بهانه اي شد تا از اين نخل سربلند بنويسم كه يادي باشد از تمامي پدران شهدا.
   او كه ريشه هاي اعتقاداتش را در آموزه هاي مكتب علوي و قيام سرخ حسيني محكم كرد، با مراقبت باغبان پير لاله ها قامت افراشت و سربازي شد در ركاب بيدارگر عصر، و با شروع فصل حماسه و ايثار نيز تمام آنچه داشت از شاخ و برگ و ميوه تقديم كرد.
    سال ها از عروج برادران شهيد زين الدين مي گذرد اما خيلي ها نه اين پدر را ديدند و نه او را شناختند. آرام و صبور در عرصه فرهنگ خدمت كرد بدون آن كه از خود بگويد. تمام اينها را مي توان از سطرسطر كتاب هايي فهميد كه در سال هاي عمرش در آن كتاب فروشي قديمي و انتشارات «روح» منتشر كرد.
    مرحوم عبدالرزاق زين الدين هيچ گاه از خويش نگفت و هرگز بابت آن كه بزرگمرد دفاع مقدس فرزند او بوده است بر هيچ كس فخر نفروخت.
    شايد مثل من و خيلي هاي ديگر، شما هم نمي دانستيد كه احداث پادگان شهيد زين الدين يادگار تلاش هاي اين پدر پير بوده است. و نمي دانستيد كه پيش از انقلاب كار چاپ و توزيع رساله هاي عمليه امام خميني(ره) در اوج خفقان رژيم طاغوت از افتخارات زندگي او بوده است.
    و نشنيديد كه بارها و بارها به شهرهاي مختلف نظير سقز و خرم آباد و فارس... تبعيد گرديد و بسياري از روزها و شب هاي زندگيش را دور از خانه و خانواده به سر برد تا به تكليفش عمل كند.
    مرحوم زين الدين پس از شهادت فرزندانش كه اسطوره هاي دفاع مقدس بودند، استوار ايستاد و قامت خم نكرد كه ميهن اسلامي مان در برابر بيگانگان سرخم نكند.
    پدر شهيدان زين الدين رفت و بر شانه هاي مردمي تشييع شد كه خيلي هايشان حتي يك بار هم توفيق ديدارش را نداشتند. همان ها كه آوازه سردار شهيدمهدي زين الدين و برادرش مجيد را در سال هاي حماسه شنيده بودند. اما هرگز از خويش نپرسيده بودند كه اين قهرمان دفاع در دامان چه كسي پرورش يافت و پس از عروجش در دل آن پدر پير چه گذشت. و اين حكايت غم انگيز داستان غربت تمامي پدران شهيد اين سرزمين است.
    روح آنهايي كه رفتند شاد و عمر آنهايي كه ماندند بلند و پربركت باد. يادمان باشد كه نخل ها را فراموش نكنيم!

 

نويسنده: مجتبي سلطاني

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار